سرود وصال
گفتم: كه روي خوبت، از من چرا نهان است
گفتا: تو خود حجابي، ورنه رخم عيان است
گفتم: كه از كه پرسم، جانا نشان كويت
گفتا: نشان چه پرسي، آن كوي بي نشان است
گفتم: مرا غم تو، خوشتر ز شادماني
گفتا: كه در ره ما، غم نيز شادمان است
گفتم: كه سوخت جانم، از آتش نهانم
گفت: آن كه سوخت او را، كي ناله و فغان است
گفتم: فراق تا كي؟ گفتا كه تا تو هستي
گفتم: نفس همين است، گفتا سخن همان است
گفتم: كه حاجتي هست، گفتا بخواه از ما
گفتم: غمم بيفزا، گفتا كه رايگان است
گفتم: ز فيض بپذير، اين نيم جان كه دارد
گفتا: نگاه دارش، غمخانه ي تو جان است
شوق مهدي(عج)، فيض كاشاني، ص 74
[ صفحه 15]