بازگشت

تفسير حروف المقطعه


[14] -7- و قال: حدثنا محمد بن القاسم الأسترآبادي، المعروف بأبي الحسن الجرجاني المفسر رضي الله عنه، قال: حدثني أبويعقوب يوسف بن محمد بن زياد، و أبوالحسن علي بن محمد بن سيار، عن أبويهما، عن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب صلوات الله عليهم أجمعين أنه قال:

كذبت قريش و اليهود بالقرآن و قالوا: سحر مبين تقوله.

فقال الله: (الم ذلك الكتاب) أي يا محمد! هذا الكتاب الذي أنزلناه عليك هو الحروف المقطعة التي منها «ألف، لام، ميم» و هو بلغتكم و حروف هجائكم، فأتوا بمثله إن كنتم صادقين، و استعينوا علي ذلك بسائر شهدائكم، ثم بين أنهم لا يقدرون عليه بقوله: (قل لئن اجتمعت الإنس و الجن علي أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا) [1] .

ثم قال الله: «الم» هو القرآن الذي افتتح بـ«الم» هو (ذلك الكتاب) الذي أخبرت به موسي فمن بعده من الأنبياء، فأخبروا بني إسرائيل أن سأنزل عليك يا محمد! كتابا عزيزا، لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه، تنزيل من حكيم حميد، (لا ريب فيه) لا شك فيه لظهوره عندهم، كما أخبرهم به أنبياؤهم أن محمدا ينزل عليه كتاب لا يمحوه الباطل، يقرؤه هو و أمته علي سائر أحوالهم.

(هدي) بيان من الضلالة (للمتقين) الذين يتقون الموبقات، و يتقون تسليط السفه علي أنفسهم حتي إذا علموا ما يجب عليهم علمه عملوا بما يوجب لهم رضا ربهم.

قال: و قال الصادق عليه السلام: ثم «الألف» حرف من حروف قول الله، دل بالألف علي قولك: «الله»، و دل باللام علي قولك: الملك العظيم القاهر للخلق أجمعين، و دل بالميم علي أنه المجيد المحمود في كل أفعاله.

و جعل هذا القول حجة علي اليهود، و ذلك أن الله لما بعث موسي بن عمران ثم من بعده من الأنبياء إلي بني إسرائيل لم يكن فيهم أحد إلا أخذوا عليهم العهود و المواثيق ليؤمنن بمحمد العربي الأمي، المبعوث بمكة الذي يهاجر إلي المدينة، يأتي بكتاب من الحروف المقطعة افتتاح بعض سوره، يحفظه أمته فيقرؤنه قياما و قعودا و مشاة و علي كل الأحوال، يسهل الله عزوجل حفظه عليهم، و يقرنون بمحمد صلي الله عليه وآله أخاه و وصيه علي بن أبي طالب عليه السلام، الآخذ عنه علومه التي علمها، و المتقلد عنه لأمانة التي قدرها، و مذلل كل من عاند محمدا صلي الله عليه وآله بسيفه الباتر، و يفحم كل من جادله و خاصمه بدليله الظاهر، يقاتل عباد الله علي تنزيل كتاب الله حتي يقودهم إلي قبوله طائعين و كارهين.

ثم إذا صار محمد صلي الله عليه وآله إلي رضوان الله عزوجل وارتد كثير ممن كان أعطاه ظاهر الايمان، و حرّفوا تأويلاته، و غيّروا معانيه، و وضعوها علي خلاف وجوهها، قاتلهم بعد [ذلك] علي تأويله حتي يكون ابليس الغاوي لهم هو الخاسر الذليل المطرود المغلول.

قال: فلما بعث الله محمدا و أظهره بمكة ثم سيره منها إلي المدينة و أظهره بها، ثم أنزل إليه الكتاب و جعل افتتاح سورته الكبري بـ (الم) يعني (الم ذلك الكتاب) و هو ذلك الكتاب الذي أخبرت أنبيائي السالفين أني سأنزله عليك يا محمد! (لا ريب فيه) فقد ظهر، كما أخبرهم به أنبياؤهم أن محمدا ينزل عليه كتاب مبارك لا يمحوه الباطل، يقرؤه هو و أمته علي سائر أحوالهم، ثم اليهود يحرفونه عن جهته، و يتأوّلونه علي غير وجهه، و يتعاطون التوصل إلي علم ما قد طواه الله عنهم من حال آجال هذه الأمة، و كم مدة ملكهم، فجاء إلي رسول الله صلي الله عليه وآله منهم جماعة، فولي رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم عليا عليه السلام، فخاطبهم، فقال قائلهم:

إن كان ما يقول محمد صلي الله عليه وآله حقا لقد علمناكم قدر ملك أمته هو إحدي و سبعون سنة: «الألف» واحد، و «اللام» ثلاثون، و «الميم» أربعون.

فقال علي عليه السلام: فما تصنعون ب «المص» و قد أنزل عليه؟ قالوا: هذه إحدي و ستّون و مائة سنة. قال: فماذا تصنعون بـ«الر» و قد أنزلت عليه؟ فقالوا: هذه أكثر، هذه مائتان و إحدي و ثلاثون سنة.

فقال علي عليه السلام: فما تصنعون بما أنزل عليه «المر»؟ قالوا: هذه مائتان و إحدي و سبعون سنة، فقال علي عليه السلام: فواحدة من هذه له أو جميعها له؟

فاختلط كلامهم فبعضهم قال: له واحدة منها، و بعضهم قال: بل يجمع له كلها و ذلك سبعمائة و أربع و ثلاثون سنة، ثم يرجع الملك إلينا يعني إلي اليهود.

فقال علي عليه السلام: أكتاب من كتب الله نطق بهذا، أم آراؤكم دلّتكم عليه؟

قال بعضهم: كتاب الله نطق به؛ و قال آخرون منهم: بل آراؤنا دلّت عليه، فقال علي عليه السلام: فأتوا بالكتاب من عندالله ينطق بما تقولون. فعجزوا عن إيراد ذلك.

و قال للآخرين: فدلّونا علي صواب هذا الرأي. فقال: صواب رأينا دليله أنّ هذا حساب الجمل، فقال علي عليه السلام: كيف دلّ علي ما تقولون و ليس في هذه الحروف الا ما اقترحتم بلا بيان؟! أرأيتم إن قيل لكم: إن هذه الحروف ليست دالّة علي هذه المدّة لملك أمّة محمد، ولكنّها دالة علي أن كل واحد منكم قد لعن بعدد هذا الحساب، أو أن عدد ذلك لكل واحد منكم و منا بعدد هذا الحساب دراهم أو دنانير، أو أن لعلي علي كل واحد منكم دين عدد ماله مثل عدد هذا الحساب؟

قالوا: يا أباالحسن! ليس شي ء مما ذكرته منصوصا عليه في «الم» و «المص» و «الر» و «المر».

فقال علي عليه السلام: و لا شي ء مما ذكرتموه منصوص عليه في «الم» «المص» و «الر» و «المر»، فإن بطل قولنا لما قلنا بطل قولك لما قلت.

فقال خطيبهم و منطيقهم: لا تفرح يا علي! بأن عجزنا عن إقامة حجة فيما تقولهن علي دعوانا، فأي حجة لك في دعواك؟ إلا أن تجعل عجزنا حجتك، فإذا ما لنا حجة فيما نقول و لا لكم حجة فيما تقولون.

قال علي عليه السلام: لا سواء، إنّ لنا حجة هي المعجزة الباهرة. ثم نادي جمال اليهود: يا أيتها الجمال! أشهدي لمحمد و لوصيه.

فتبادر الجمال: صدقت صدقت، يا وصي محمد! و كذب هؤلاء اليهود، فقال علي عليه السلام: هؤلاء جنس من الشهود، يا ثياب اليهود التي عليهم! أشهدي لمحمد و لوصيه، فنطقت ثيابهم كلها: صدقت صدقت يا علي! نشهد أن محمدا رسول الله حقا، و أنك يا علي! وصيه حقا، لم يثبت محمدا قدما في مكرمة إلا وطئت علي موضع قدمه بمثل مكرمته، و أنتما شقيقان من إشراق أنوار الله فميزتما اثنين، و أنتما في الفضائل شريكان إلا أنه لا نبي بعد محمد صلي الله عليه وآله و سلم.

فعند ذلك خرست اليهود و آمن بعض النظارة منهم برسول الله صلي الله عليه وآله و سلم، فغلب الشقاء علي اليهود و سائر النظارة الآخرين، فذلك ما قال الله: (لا ريب فيه)، إنه كما قال محمد صلي الله عليه وآله و وصي محمد عن قول محمد صلي الله عليه وآله عن قول رب العالمين، ثم قال: هدي بيان و شفاء للمتقين من شيعة محمد و عليّ أنهم اتقوا أنواع الكفر، فتركوها، و اتقوا الذنوب الموبقات، فرفضوها و اتقوا اظهار أسرار الله و أسرار أزكياء عباده الأوصياء بعد محمد صلي الله عليه وآله، فكتموها، و اتقوا ستر العلوم عن أهلها المستحقين لها و فيهم نشروها. [2] .

تفسير حروف مقطعه

[14] -7- صدوق با سند خويش از امام حسن عسكري عليه السلام نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:

قريش و يهود، قرآن را دروغ پنداشتند و گفتند: جادويي آشكار است كه از خود بافته است.

پس خداوند فرمود: (الم ذلك الكتاب) يعني اي محمد! اين كتابي كه بر تو نازل كرديم، همان حروف مقطعه اي است كه الف، لام و ميم از آنهاست، به زبان شما و با حروف خود شماست، اگر راست مي گوييد، مانند آن را بياوريد و از ديگر گواهانتان هم مدد بگيريد . سپس بيان فرمود كه آنان هرگز آن را ندارند: «بگو اگر انس و جن گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمي توانند مانند آن را بياورند، هر چند برخي شان پشتيبان برخي ديگر باشند.»

سپس خداوند فرمود: «الم»، اين قرآني است كه با «الم» آغاز شده است، آن «همان كتابي» است كه موسي و پيامبران پس از او خبر داده اند. پس به بني اسرائيل خبر دادند كه اي محمد، من كتابي شكست ناپذير بر تو نازل مي كنم كه از پيش رو و پشت سرش باطل سراغ آن نمي آيد، فرود آوردني از خداي حكيم و ستوده است، «ترديدي در آن نيست» شكي در آن نيست، چون نزد آنان آشكار است، آن چنان كه پيامبرانشان به آنان خبر داده بودند كه بر محمد كتابي نازل خواهد شد كه باطل، آن را از بين نمي برد، او و امتش آن را در حالات ديگرشان مي خوانند.

«هدايت» و روشنگر از گمراهي «براي متقين» است، آنان كه از هلاك كننده ها پرهيز مي كنند و از مسلط ساختن نابخردان بر خويش مي پرهيزند، تا آن كه وقتي دانستند دانستن چه چيزي بر آنان واجب است، به آن عمل مي كنند؛ به گونه اي كه رضايت پروردگارشان را فراهم آورد.

فرمود: امام صادق عليه السلام فرموده است: «الف» يكي از حروف كلمه ي «الله» است؛ الف نشانه ي «الله» است، «لام» اشاره به اين گفته است كه: فرمانرواي بزرگ تواناست و چيره بر همه ي آفريده ها و «ميم» اشاره است به اينكه او صاحب مجد است و در همه ي كارهايش محمود و پسنديده است.

و اين سخن را حجتي بر ضد يهود قرار داد، چون وقتي كه خداوند، موسي بن عمران و پيامبران پس از او را به سوي بني اسرائيل فرستاد، در ميان آنان كسي نبود مگر آنكه از ايشان عهد و پيمان هاي استوار گرفتند كه به محمد عربي امي ايمان آورند، آنكه در مكه برانگيخته مي شود و به مدينه هجرت مي كند و كتابي مي آورد كه آغاز بعضي سوره هايش با حروف مقطعه است، امتش آن را حفظ مي كنند و ايستاده و نشسته و در حال رفتن و در هر حال آن را مي خوانند، خداوند حفظ كردنش را بر آنان آسان مي كند.

آنان، برادر و جانشين محمد صلي الله عليه وآله علي بن ابي طالب عليه السلام را در كنار او قرار مي دهند، همان كه علومي را كه آموخته، از آن حضرت گرفته است، امانتي را كه معين ساخته، بر عهده ي خويش گرفته و با شمشير برنده اش هر كه را با محمد صلي الله عليه وآله دشمني ورزد، خوار مي سازد و هر كه با آن حضرت جدال و مخاصمه كند، با برهان آشكارش مغلوب مي كند، بر اساس نزول قرآن با بندگان خدا مي جنگد، تا آنان را به پذيرش كتاب خدا وا دارد، چه بخواهند، چه خوش نداشته باشند.

سپس چون محمد صلي الله عليه وآله به جوار رضوان خدا رفت و بسياري از آنان كه در ظاهر ايمان آورده بودند، از دين برگشتند و تأويل هاي قرآن را دگرگون و معاني آن را عوض كردند و برخلاف معناي درستش قرار دادند، پس از اين با آنان بر اساس تأويل مي جنگد، تا آن كه ابليس گمراه كننده ي آنان، زيانكار ذليل و رانده و به بند كشيده شود.

فرمود: پس چون خداوند محمد را برانگيخت و او را در مكه غالب ساخت و او را از آن جا به مدينه كوچ داد و در آنجا هم غالبش ساخت، سپس قرآن را بر او نازل فرمود و آغاز سوره ي بزرگ آن را «الم» قرار داد: «الم ذلك الكتاب»، يعني اين همان كتابي است كه پيامبران گذشته ام را خبر دادم كه آن را بر تو، اي محمد نازل مي كنم؛ «لا ريب فيه» ترديدي در آن نيست، پس آشكار شد، آنگونه كه پيامبرانشان به مردم خود خبر داده بودند كه بر محمد كتابي مبارك نازل مي شود كه باطل، آن را محو نمي كند، او و امتش آن را بر حالات ديگرشان مي خوانند، سپس يهود آن را از مسيرش تحريف مي كنند و معناي نادرست تأويل مي كنند و در پي دست يافتن به علمي مي روند كه خداوند از آنان پوشانده، يعني اجل هاي اين امت و مدت حكومتشان. پس گروهي از آنان نزد پيامبر خدا صلي الله عليه وآله و سلم آمدند، پيامبر خدا صلي الله عليه وآله هم علي عليه السلام را گماشت و با آنان به سخن پرداخت. سخنگوي آنان گفت: اگر آنچه محمد صلي الله عليه وآله مي گويد حق باشد، ما مدت حكومت امت او را مي دانيم، 71 سال است، «الف» يكي، «لام» سي تا و «ميم» چهل تا.

علي عليه السلام فرمود: با «المص» چه مي كنيد كه بر او نازل شده است؟

گفتند: اين 161 سال است. فرمود: با «الر» چه مي كنيد كه اين هم بر او نازل شده است؟

گفتند: اين بيشتر است، 231 است.

علي عليه السلام فرمود: با «المر» چه مي كنيد كه بر او نازل شده است؟ گفتند اين 271 سال است.

علي عليه السلام فرمود: آيا يكي از اين ها براي اوست يا همه ي اينها؟ حرفشان به هم آميخت، يكي گفت: يكي از اين ها. ديگري گفت: همه ي اين ها روي هم رفته كه 734 سال مي شود. سپس حكومت به ما يعني به يهود بر مي گردد.

علي عليه السلام فرمود: آيا نوشته اي از نوشته هاي الهي گوياي اين است يا انديشه هاي خودتان شما را به آن راهنمايي كرده است؟

برخي گفتند: كتاب خدا گوياي آن است، بعضي ديگر گفتند: بلكه انديشه هاي خودمان به آن راه برده است.

علي عليه السلام فرمود: پس نوشته اي از سوي خدا بياوريد كه گوياي آن باشد كه مي گوييد، پس نتوانستند نوشته اي آورند.

به ديگران فرمود: از كجا كه انديشه شما درست باشد؟ گفتند: دليل درستي نظر ما حساب جمل است. علي عليه السلام فرمود: چگونه بر گفته ي شما دلالت مي كند با اين كه در اين حروف چيزي نيست جز آن چه بدون بيان مطرح مي كنيد؟! اگر به شما گفته شود: اين حروف بر مدت حكومت امت محمد دلالت نمي كند، بلكه به اين معني دلالت دارد كه هر يك از شما به تعداد اين حساب لعنت شده ايد، يا اين كه به اين تعداد براي هر يك از شما و ما درهم و دينار است، يا اين كه علي از هر يك از شما به اين تعداد از حساب، طلبكار است، چه خواهيد گفت؟

گفتند: يا أباالحسن! هيچ يك از آنچه گفتي در «الم»، «الر» و «المر» تصريح نشده است.

علي عليه السلام فرمود: هيچ يك از آنچه هم كه شما گفتيد، در «الم»، «الر» و «المر» تصريح نشده است، پس اگر حروف ما به خاطر آنچه گفتيم باطل است، حرف تو هم به خاطر آنچه گفتي باطل است.

سخنگو و سخنور آنان گفت: يا علي! اگر ما نتوانستيم درباره ي آنچه نسبت به ادعاي ما مي گويي دليل آوريم، تو براي ادعايت چه دليلي داري؟ مگر آن كه ناتواني ما را دليل خود قرار دهي، پس نه ما بر گفته ي خود دليلي داريم و نه شما بر گفته ي خود برهاني داريد.

علي عليه السلام فرمود: يكسان نيست، ما دليل داريم كه معجزه ي درخشان است. آن گاه خطاب به شتران يهوديان فرمود: اي شترها! نسبت به محمد و وصي او گواهي دهيد.

شتران به صدا درآمدند: راست مي گويي، راست مي گويي اي وصي محمد! اين يهوديان دروغ مي گويند.

علي عليه السلام فرمود: اين يك نوع از گواهان. اي جامه هاي يهوديان كه بر تن آنانيد، نسبت به محمد و وصي او گواهي دهيد. همه ي جامه هايشان به سخن آمدند: راست مي گويي، راست مي گويي يا علي! گواهي مي دهيم كه محمد فرستاده ي راستين خداست، تو هم يا علي جانشين اويي، محمد را هيچ گامي در بزرگواري ثابت نيست مگر آن كه علي هم در مثل همان كرامت، پا جاي پاي او گذاشته است و شما دو پاره از تابش انوار خداونديد كه به صورت دو تا در آمده ايد، شما در فضايل شريك هميد، جز اين كه پس از محمد صلي الله عليه وآله پيامبري نيست.

اينجا بود كه يهوديان لال شدند، بعضي از نظاره گرانشان به پيامبر خدا صلي الله عليه وآله ايمان آوردند و شقاوت بر يهوديان و نظاره گران ديگر چيره شد. اين همان سخن خداوند است كه فرمود: «شكي در آن نيست»، اين همان گونه است كه محمد صلي الله عليه وآله و جانشين محمد از قول محمد از قول پروردگار جهانيان گفته است. سپس فرمود: هدايت گر روشن و شفا براي متقين از پيروان محمد و علي است، آنان از انواع كفر پرهيز كرده، آن را ترك كردند و از گناهان هلاك كننده اجتناب نمودند و از آشكار ساختن اسرار الهي و اسرار بندگان پاك او و اوصياي پس از محمد صلي الله عليه وآله پروا كرده، آنها را پوشاندند و از كتمان دانش ها از اهلش كه شايستگان آنند، پرهيز كرده، آن علوم را در ميان ايشان منتشر ساختند.


پاورقي

[1] الإسراء: 17 / 88.

[2] معاني الأخبار: 24 ح 4، التفسير المنسوب إلي الامام العسكري عليه السلام: 62 ح 32 و 33، حلية الأبرار 2: 482 بحارالأنوار 9: 173 ح 1 و 2 و 17: 217 ح 21 مع اختصار و 92: 377 ح 10.