بازگشت

تفسير قوله تعالي: «و منهم أميون»


البقرة: 2 / 79 - 78.

[17] -10- الطبرسي: و بالاسناده الذي مضي ذكره عن أبي محمد العسكري عليه السلام في قوله تعالي: (و منهم اميون لا يعلمون الكتاب إلا أماني):

إن الأمي منسوب إلي (أمه) أي هو كما خرج من بطن أمه لا يقرأ و لا يكتب (لا

يعلمون الكتاب) المنزل من السماء و لا المكذب به، و لا يميزون بينهما الا (أماني) أي الا أن يقرأ عليهم، و يقال لهم: [إن] هذا كتاب الله و كلامه، لا يعرفون إن قرئ من الكتاب خلاف ما فيه.

(و إن هم إلا يظنون) أي ما يقرأ عليهم رؤساؤهم من تكذيب محمد صلي الله عليه وآله في نبوته، و إمامة علي عليه السلام سيد عترته، و هم يقلدونهم مع أنه (محرم عليهم) تقليدهم.

(فويل للذين يكتبون الكتاب بأيديهم ثم يقولون هذا من عندالله...).

قال عليه السلام: هذا القوم من اليهود، كتبوا صفة زعموا أنها صفة محمد صلي الله عليه وآله و هي خلاف صفته، و قالوا للمستضعفين منهم: هذه صفة النبي المبعوث في آخر الزمان: إنه طويل عظيم البدن و البطن، أهدف، أصهب الشعر، و محمد صلي الله عليه وآله بخلافه، و هو يجي ء بعد هذا الزمان بخمسمائة سنة.

و إنما أرادوا بذلك لتبقي لهم علي ضعفائهم رياستهم، و تدوم لهم إصابتهم، و يكفوا أنفسهم مؤنة خدمة رسول الله صلي الله عليه وآله و خدمة علي و أهل بيته و خاصته عليهم السلام. فقال الله عزوجل: (فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون). من هذه الصفات المحرفات المخالفات لصفة محمد صلي الله عليه وآله و علي عليه السلام، الشدة لهم من العذاب في أسوء بقاع جهنم، (فويل لهم) الشدة من العذاب ثانية مضافة إلي الأولي، مما يكسبونه من الأموال التي يأخذونها إذا ثبتوا عوامهم علي الكفر بمحمد رسول الله صلي الله عليه وآله، و الجحد لوصيه و أخيه علي بن أبي طالب عليه السلام ولي الله.

ثم قال عليه السلام: قال رجل للصادق عليه السلام: فإذا كان هؤلاء القوم من اليهود لا يعرفون الكتاب الا بما يسمعونه من علمائهم لا سبيل لهم إلي غيره، فكيف ذمهم بتقليدهم و القبول من علمائهم؟ و هل عوام اليهود الا كعوامنا يقلدون علماءهم؟

فقال عليه السلام: بين عوامنا و علمائنا و بين عوام اليهود و علمائهم، فرق من جهة و تسوية من جهة.

أما من حيث [أنهم] استووا: فإن الله قد ذم عوامنا بتقليدهم علماءهم كما ذم عوامهم، و أما من حيث [أنهم] افترقوا فلا.

قال: بين لي ذلك يابن رسول الله!

قال عليه السلام: إن عوام اليهود كانوا قد عرفوا علماءهم بالكذب الصراح، و بأكل الحرام و بالرشاء، و بتغيير الأحكام عن واجبها بالشفاعات و العنايات و المصانعات، و عرفوهم بالتعصب الشديد الذي يفارقون به أديانهم، و أنهم إذا تعصبوا أزالوا حقوق من تعصبوا عليه، و أعطوا ما لا يستحقه من تعصبوا له من أموال غيرهم، و ظلموهم من أجلهم، و عرفوهم بأنهم يقارفون المحرمات، و اضطروا بمعارف قلوبهم إلي أن من فعل ما يفعلونه فهو فاسق، لا يجوز أن يصدق علي الله و لا علي الوسائط بين الخلق و بين الله، فلذلك ذمهم لما قلدوا من قد عرفوه، و من قد علموا أنه لا يجوز قبول خبره، و لا تصديقه في حكايته، و لا العمل بما يؤديه إليهم عمن لم يشاهدوه، و وجب عليهم النظر بأنفسهم في أمر رسول الله صلي الله عليه وآله، إذا كانت دلائله أوضح من أن تخفي، و أشهر من أن لا تظهر لهم.

و كذلك عوام أمتنا إذا عرفوا من فقهائهم الفسق الظاهر، و العصبية الشديدة و التكالب علي حطام الدنيا و حرامها، و إهلاك من يتعصبون عليه و إن كان لإصلاح أمره مستحقا، و بالترفرف بالبر و الاحسان علي من تعصبوا له، و ان كان للإذلال و الإهانة مستحقا، فمن قلد من عوامنا مثل هؤلاء الفقهاء فهم مثل اليهود الذين ذمهم الله تعالي بالتقليد لفسقة فقهائهم، فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا لهواه، مطيعا لأمر مولاه فللعوام أن يقلدوه، و ذلك لا يكون الا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم، فإن من ركب من القبائح و الفواحش مراكب فسقة فقهاء العامة فلا تقبلوا منهم عنا شيئا، و لا كرامة لهم، و انما كثر التخليط فيما يتحمل عنا أهل البيت لذلك، لأن الفسقة يتحملون عنا، فهم يحرفونه بأسره لجهلهم، و يضعون الأشياء علي غير وجوهها لقلة معرفتهم و آخرون يتعمدون الكذب علينا ليجروا من عرض الدنيا ما هو زادهم إلي نار جهنم.

و منهم قوم نصاب لا يقدرون علي القدح فينا، يتعلمون بعض علومنا الصحيحة فيتوجهون به عند شيعتنا، و ينتقصون بنا [لنا به] عند نصابنا، ثم يضيفون إليه أضعافه و أضعاف أضعافه من الأكاذيب علينا التي نحن براء منها، فيتقبله المستسلمون [المسلمون] من شيعتنا، علي أنه من علومنا، فضلوا و أضلوهم، و هم أضر علي ضعفاء شيعتنا من جيش يزيد علي الحسين بن علي عليهماالسلام و أصحابه، فإنهم يسلبونهم الأرواح و الأموال و هؤلاء علماء السوء الناصبون المشبهون بأنهم لنا موالون، و لأعدائنا معادون يدخلون الشك و الشبهة علي ضعفاء شيعتنا، فيضلونهم و يمنعونهم عن قصد الحق المصيب، لا جرم أن من علم الله من قلبه من هؤلاء العوام [القوم] أنه لا يريد إلا صيانة دينه و تعظيم وليه، لم يتركه في يد هذا المتلبس الكافر، ولكنه يقيض له مؤمنا يقف به علي الصواب، ثم يوفقه الله تعالي للقبول منه، فيجمع له بذلك خير الدنيا و الآخرة، و يجمع علي من أضله لعن الدنيا و عذاب الآخرة.

ثم قال: قال رسول الله صلي الله عليه وآله: «شرار علماء أمتنا المضلون عنا، القاطعون للطرق إلينا، المسمون أضدادنا بأسمائنا، الملقبون أضدادنا بألقابنا، يصلون عليهم و هم للعن مستحقون، و يلعنوننا و نحن بكرامات الله مغمورون، و بصلوات الله و صلوات ملائكته المقربين علينا عن صلواتهم علينا مستغنون».

ثم قال: قيل لأميرالمؤمنين عليه السلام: من خير خلق الله بعد أئمة الهدي، و مصابيح الدجي؟ قال: العلماء إذا صلحوا.

قيل: فمن شرار خلق الله بعد ابليس و فرعون و نمرود، و بعد المتسمين بأسمائكم، و المتلقبين بألقابكم، و الآخذين لأمكنتكم، و المتأمرين في ممالككم؟

قال: العلماء إذا فسدوا، هم المظهرون للأباطيل، الكاتمون للحقايق، و فيهم قال الله عزوجل: (أولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون - الا الذين تابوا) الآية. [1] [2] .

تفسير (و منهم اميون)

[17] -10 - طبرسي با همان سند ياد شده از امام عسكري عليه السلام درباره ي آيه ي (و منهم اميون لا يعلمون الكتاب الا اماني) نقل كرده است كه فرمود:

امي منسوب به ام (مادر) است، يعني مثل زماني كه از مادر متولد مي شود و قدرت خواندن و نوشتن ندارد و «كتاب را نمي دانند» كتابي كه از آسمان فرود آمده و نه آنچه به دروغ بر آن كتاب مي بندند و ميان آن دو تميز نمي دهند مگر «اماني»؛ يعني آن كه بر آنان خوانده شود. به ايشان گفته مي شود كه اين كتاب و سخن خداست، ولي اگر چيزي بر خلاف آن چه در كتاب خداست بر آنان خوانده شود، نمي شناسند.

«و آنان تنها گمان دارند»، يعني نسبت به آنچه سرانشان بر آنان مي خوانند و محمد صلي الله عليه وآله و نبوت او را تكذيب مي كنند، همچنين امامت علي عليه السلام را كه سرور خاندان اوست و از سران خود تقليد مي كنند، با آن كه اين گونه تقليد «بر آنان حرام است».

«پس واي بر آنان كه با دستان خود نوشته اي مي نويسند، سپس مي گويند اين از سوي خداوند است...»

فرمود: اين گروه از يهوديان، صفتي نوشتند و پنداشتند كه صفت محمد صلي الله عليه وآله است، در حالي كه بر خلاف وصف آن حضرت بود، و به مستضعفان خودشان گفتند: «صفت پيامبري كه در آخرالزمان برانگيخته مي شود چنين است: قد بلند، درشت هيكل، شكم گنده، در حالي كه حضرت محمد صلي الله عليه وآله بر خلاف آن است و پانصد سال پس از آن زمان مي آيد».

آنان از اين رو چنين گفتند تا رياستشان بر ضعيفان خود باقي بماند و برخورداري شان دوام يابد و از رنج خدمت كردن به پيامبر خدا صلي الله عليه وآله و خدمت به علي عليه السلام و خاندان و ويژگانش بر كنار بمانند. پس خداي متعال فرمود: «واي بر آنان از آن چه دست هايشان مي نگارد. و واي بر آنان از آنچه انجام مي دهند»، از بيان اين صفت هاي تحريف شده كه مخالف اوصاف محمد صلي الله عليه وآله و علي عليه السلام است، هم شدت عذاب در بدترين جايگاه هاي دوزخ، هم «واي بر آنان»، كه عذاب شديد دوباره افزون بر عذاب اولي است، به خاطر اموالي كه از مردم مي گيرند، آن گاه كه عوام قدم خود را بر كفر به محمد، فرستاده ي خدا صلي الله عليه وآله و انكار جانشين و برادرش علي بن ابي طالب عليه السلام، ولي خدا استوار مي سازند.

سپس فرمود كه مردي به امام صادق عليه السلام عرض كرد: اگر آن گروه از يهوديان، از كتاب خدا جز آنچه از علماي خود مي شنوند چيزي نمي دانند و راهي براي شناخت غير آن ندارند، پس چگونه آنان را بر اين تقليد و پذيرش از علماي خودشان مذمت فرمود؟ مگر نه اين كه عوام يهوديان نيز همچون عوام ما از علماي خودشان تقليد مي كنند؟

حضرت فرمود: بين عوام و علماي ما و عوام و علماي يهود از يك جهت تفاوت است و از يك جهت همساني.

اما جهت همساني اين است كه خداوند عوام ما را به خاطر تبعيت از علماي خود مذمت كرد، همانگونه كه عوام ايشان را نكوهش فرمود، ولي از جهت تفاوتشان نكوهش نكرد.

گفت: اي پسر پيامبر خدا، برايم توضيح بده.

امام فرمود: عوام يهود مي دانستند كه علمايشان با صراحت دروغ مي گويند، حرام و رشوه مي خورند، با واسطه شدن ها، درخواست ها و سازشكاري ها احكام را از جهت واجبش تغيير مي دهند، تعصب شديد دارند و به سبب آن دين خود را جدا از اديان ديگر مي دانند.

آنان وقتي تعصب ورزند، حقوق كساني را كه به زيان آنان تعصب داشتند از بين مي بردند و از اموال ديگران آنچه را كه حق افراد مورد علاقه شان نبود به آنان مي دادند و به آن افراد به خاطر ايشان ستم مي كردند، مي شناختند كه آنان مرتكب حرام ها مي شوند و در شناخت قلبي خود باور داشتند كه هر كه كارهاي آنان را مرتكب شود فاسق است و روا نيست كه نسبت به خدا و واسطه هاي ميان بندگان و خدا آنان را راستگو به شمار آورند.

از اين رو خداوند آنان را نكوهش كرد، چون پيروي از كساني مي كردند كه آنان را خوب مي شناختند و مي دانستند كه پذيرش خبر آنان و تصديق گفتارشان و عمل به آنچه به مردم مي گويند از كساني كه خودشان آنان را نديده اند جايز نيست. لازم است اينان در كار پيامبر خدا صلي الله عليه وآله به خود بنگرند، چون دلايل پيامبر روشن تر از آن بود كه پنهان بماند و مشهورتر از آن بود كه بر آنان آشكار نشود.

عوام امت ما نيز، هرگاه از فقهاي خود، فسق آشكار و تعصب شديد و دنياطلبي و حرام خواري ببينند و اين كه كساني را كه بر ضدشان تعصب مي ورزند نابود مي سازند، هرچند شايسته ي اصلاح كارشانند و خوبي و احسان خود را بر سر كسي نثار مي كنند كه به سود او تعصب مي ورزند، گرچه سزاوار خواري و اهانت اند، پس هر كس از عوام ما از فقيهاني اين چنين پيروي كنند، همچون يهودند كه خداوند آنان را به خاطر پيروي از فقهاي فاسدشان نكوهش كرده است. اما فقيهاني كه خويشتن دار و نگهبان دين خود و مخالف هواي نفس خويش و فرمانبردار امر مولاي خود باشند، بر عوام است كه از آنان تقليد و تبعيت كنند، و اينان برخي از فقهاي شيعه اند، نه همه ي آنان، پس هر كس همچون فقهاي عامه، مرتكب زشتي ها و كارهاي ناشايست شوند، از طرف آنان چيزي از گفته هاي ما را نپذيريد، آنان ارزشي ندارند، به همين جهت، در آنچه از ما خاندان مي آموزند و نقل مي كنند، آميختگي بسيار شده است؛ چرا كه فاسقان احاديث ما را فرا مي گيرند و به خاطر ناداني شان همه ي آنها را تحريف مي كنند و چيزها را در غير جايگاه درستش مي نهند؛ چرا كه شناختشان اندك است. ديگراني هم به عمد بر ما دروغ مي بندند، تا كالاي دنيا را ره توشه ي خود براي آتش دوزخ سازند.

گروهي ديگر از آنان ناصبي اند، عيبي نمي توانند بر ما بگيرند، برخي از علوم درست ما را فرا مي گيرند تا به خاطر آن نزد پيروان ما آبرو پيدا كنند و نزد دشمنانمان به عيب جويي از ما مي پردازند. سپس چند برابر آنچه آموخته اند، دروغ به ما نسبت مي دهند، دروغ هايي كه ما از آن بيزاريم، برخي از پيروان ساده دل ما هم آنها را مي پذيرند، به عنوان اين كه اين ها از علوم ماست، آنان هم خود گمراهند و هم ايشان را به گمراهي مي افكنند، ضرر آنان بر شيعيان ضعيف ما، بيش از سپاه يزيد بر حسين بن علي عليه السلام و اصحاب اوست؛ چرا كه آنان جان ها و اموال ايشان را گرفتند، ولي اين عالمان بد و دشمنان دوست نما كه خود را دوستان ما و دشمن دشمنانمان وانمود مي كنند، شك و شبهه بر شيعيان ضعيف ما وارد مي كنند و آنان را گمراه مي سازند و از راه حق و درست باز مي دارند. ناچار، هر كه را خداوند از اين قوم عوام چنين بشناسد كه در دلش دنبال نگهداري دين و گراميداشت ولي خداست، او را در دست اين كافر فريبكار رها نمي سازد، بلكه مؤمني را بر او مي گمارد كه راه درست را به او بفهماند، خداوند او را هم توفيق مي دهد كه از وي بپذيرد، بدين سبب براي او خير دنيا و آخرت را فراهم مي آورد و بر آن كه گمراهش ساخته بود، لعنت دنيا و عذاب آخرت را فراهم مي آورد.

سپس فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه وآله فرمود: «بدترين عالمان امت ما آنانند كه مردم را از راه ما گمراه مي سازند، رهزن مردم از آمدن به سوي مايند، دشمنان ما را به نام هاي ما مي نامند و لقب هاي ما را بر آنان مي گذارند و به آنان نيكي مي كنند، در حالي كه شايسته ي لعنت اند، ما را لعن مي كنند، در حالي كه ما غرق كرامت هاي خداييم و به خاطر درودهاي خدا و فرشتگان مقربش بر ما، از درودها و صلوات هاي آنان بي نيازيم».

سپس فرمود: به اميرمؤمنان عليه السلام گفتند: پس از امامان هدايت و چراغ هاي روشنگر تاريكي، چه كساني بهترين آفريدگان خدايند؟ فرمود: عالمان، آنگاه كه صالح باشند.

گفتند: پس بدترين آفريدگان خدا پس از ابليس و فرعون و نمرود و پس از آنان كه نام ها و لقب هاي شما را دارند و جاي شما را گرفته اند و در ممالك شما فرمان مي رانند، چه كساني اند؟

فرمود: عالمان، آنگاه كه فاسد شوند. آنانند كه باطل ها را آشكار مي كنند و حقايق را مي پوشانند و خداوند متعال درباره ي آنان فرموده است: «آنان را، خدا و لعنت كنندگان لعنت مي كنند، مگر آنان كه توبه كنند...».


پاورقي

[1] البقرة: 2 / 159 و 160.

[2] الاحتجاج 2: 508 ح 337، التفسير المنسوب إلي الامام العسكري عليه السلام: 299 ح 143، بحارالأنوار 9: 318، تفسير نورالثقلين 1: 92 ح 254.