بازگشت

حديث البساط (حديث بساط)


[33] -5- البحراني: عن [أبي الحسن] علي بن عاصم الكوفي [و كان محجوبا] قال:

دخلت علي سيدي أبي محمد عليه السلام بالعسكر، قال: يا علي بن عاصم! انظر إلي ما تحت قدميك، فنظرت ثلاثا فوجدت شيئا ناعما، فقال لي: يا علي! أنت علي بساط قد جلس عليه، و وطأه كثير من النبيين و المرسلين و الأئمة الراشدين.

فقلت: يا مولاي! لا أنتعل ما دمت في الدنيا، إعظاما لهذا البساط، فقال: يا علي! ان هذا الذي في قدمك من الخف جلد ملعون نجس رجس، لم يقر بولايتنا و امامتنا.

و قلت: و حقك، يا مولاي! لا لبست خفا و لا نعلا، فقلت في نفسي: كنت أشتهي أن أري هذا البساط بعيني.

فقال: ادن، يا علي! فدنوت فمسح بيده المباركة علي عيني، فعدت بالله بصيرا، فأدرت عيني في البساط و مجالسهم عليه، فقلت: نعم، يا مولاي! و رأيت أقداما مصورة، و مرابع جلوس في البساط.

فقال لي: هذا قدم أبينا آدم و موضع جلوسه، و هذه قدم قابيل إلي أن لعن و قتل هابيل، و هذا أثر شيث، و هذا أثر أخنوخ، و هذا أثر قيدار، و هذا أثر هلابيل، و هذا أثر ثادر، و هذا أثر ادريس، و هذا أثر متوشلخ، و هذا أثر نوح، و هذا أثر سام، و هذا أثر أرفخشد، و هذا أثر أبو يعرف، و هذا أثر هود، و هذا أثر صالح، و هذا أثر لقمان، و هذا أثر لوط، و هذا أثر ابراهيم، و هذا أثر اسماعيل، و هذا أثر الياس، و هذا أثر أبي قصي الناس، و هذا أثر اسحاق، و هذا أثر يعوسا، و هذا أثر اسرائيل، و هذا أثر يوسف، و هذا أثر شعيب، و هذا أثر موسي بن عمران، و هذا أثر هارون، و هذا أثر يوشع بن نون، و هذا أثر زكريا، و هذا أثر يحيي، و هذا أثر داود، و هذا أثر سليمان، و هذا أثر الخضر، و هذا أثر ذوالكفل، و هذا أثر اليسع، و هذا أثر ذي القرنين الاسكندري، و هذا أثر سابور، و هذا أثر لوي، و هذا أثر كلاب، و هذا أثر قصي، و هذا أثر عدنان، و هذا أثر هاشم، و هذا أثر عبدالمطلب، و هذا أثر أبي عبدالله، و هذا أثر السيد محمد صلي الله عليه وآله، و هذا أثر أميرالمؤمنين، و هذا أثر الحسن، و هذا أثر الحسين، و هذا أثر علي بن الحسين، و هذا أثر محمد بن علي، و هذا أثر جعفر بن محمد، و هذا أثر موسي بن جعفر، و هذا أثر علي بن موسي بن جعفر، و هذا أثر محمد بن علي، و هذا أثر علي بن محمد، و هذا أثر الحسن، و هذا أثر ابني محمد (المهدي - خ)، إنه قد وطأه و جلس عليه.

فقال لي علي بن عاصم: فخيل لي والله! عن رد بصري، و نظرت إلي ذلك البساط و هذه الآيات كلها أني نائم، و أني أحلم بما رأيت.

فقال لي أبومحمد صلي الله عليه وآله: أثبت يا علي! فما أنت بنائم و لا بحلم، فانظر إلي هذه الآثار، و اعلم أنها لمن أهم دين الله، فمن زاد فيهم كفر، و من نقص أحدا كفر، و الشاك في الواحد منهم كالشاك الجاحد لله، غض طرفك يا علي! فغضضت طرفي محجبا، فقلت: يا سيدي! ممن تقول: انهم في ماة ألف و أربعة و عشرين نبي، أهؤلاء؟!

ثم قال: إذا علم ما قال لم يأثم، فقلت: يا سيدي! ما علمي علمهم حتي لا أزيد و لا أنقص منهم، قال: يا علي! الأنبياء و الرسل و الأئمة هؤلاء الذين رأيت آثارهم في البساط، لا يزيدون و لا ينقصون، و المأة الألف و الأربعة و العشرين الألف تنبؤا من أنبياء الله و رسله و حججه، فآمنوا بالله و عملوا ما جاءت به الرسل من الكتب و الشرايع، فمنهم الصديقون و الشهداء و الصالحون، و كلهم هم المؤمنون، و هذا عددهم عند هبط آدم من الجنة إلي أن بعث الله جدي رسول الله صلي الله عليه وآله.

فقلت: الحمدلله و الشكر لذلك الذي هدانا لهذا، و ما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله. [1] .

[33] -5- بحراني از علي بن عاصم كوفي نقل مي كند كه گويد:

خدمت سرورم امام حسن عسكري عليه السلام در عسكر (مركز نظامي) رسيدم، فرمود: اي علي بن عاصم، به زير پايت بنگر. نگاه كردم، چيز نرمي يافتم. فرمود: اي علي، تو بر بساط و زيراندازي نشسته اي كه بسياري از پيامبران و فرستادگان الهي و امامان حق بر آن نشسته و پاي نهاده اند.

گفتم: سرورم، تا در دنيا هستم، به خاطر گراميداشت اين تشك، كفش نخواهم پوشيد.

فرمود:

اي علي، اين چكمه اي كه در پاي داري، پوستي نفرين شده و نجس و پليد است و به امامت و ولايت ما اقرار نكرده است.

گفتم: به حقت سوگند اي سرور من، نه كفش خواهم پوشيد نه چكمه. پيش خود گفتم: كاش آن زيرانداز را با چشم مي ديدم.

فرمود: اي علي نزديك بيا. نزديك شدم. دست مباركش را بر چشمم كشيد، به خداوند سوگند دوباره بينا شدم، چشمم را بر آن و محل نشستن ايشان دوختم و گفتم: آري سرورم، قدم هاي تصوير شده و جاهاي نشستن بر آن تشك را ديدم.

به من فرمود: اين، جاي پاي پدرمان آدم و جاي نشستن اوست، اين جاي پاي قابيل است، تا آن كه لعنت شد و هابيل را كشت، اين جاي پاي شيث است، اين جاي پاي اخنوخ، اين جاي پاي قيدار، اين جاي پاي هلابيل، اين جاي پاي ثادر، اين جاي پاي ادريس، اين جاي پاي متوشلخ، اين جاي پاي نوح، اين جاي پاي سام، اين جاي پاي ارفخشد، و اين جاي پاي ابويعرف، اين جاي پاي هود، اين جاي پاي صالح، اين جاي پاي لقمان، اين جاي پاي لوط، اين جاي پاي ابراهيم، اين جاي پاي اسماعيل، اين جاي پاي الياس، اين جاي پاي قصي الناس، اين جاي پاي اسحاق، اين جاي پاي يعوسا، اين جاي پاي اسرائيل (يعقوب)، اين جاي پاي يوسف، اين جاي پاي شعيب، اين جاي پاي موسي بن عمران، اين جاي پاي هارون، اين جاي پاي يوشع بن نون، اين جاي پاي زكريا، اين جاي پاي يحيي، اين جاي پاي داوود، اين جاي پاي سليمان، اين جاي پاي خضر، اين جاي پاي ذوالكفل، اين جاي پاي اليسع، اين جاي پاي اسكندر ذوالقرنين، اين جاي پاي شاپور، اين جاي پاي لوئي، اين جاي پاي كلاب، اين جاي پاي قصي، اين جاي پاي عدنان، اين جاي پاي هاشم، اين جاي پاي عبدالمطلب، اين جاي پاي عبدالله، اين جاي پاي محمد سرور صلي الله عليه وآله، اين جاي پاي اميرمؤمنان، اين جاي پاي حسن، اين جاي پاي حسين، اين جاي پاي علي بن حسين، اين جاي پاي محمد بن علي، اين جاي پاي جعفر بن محمد، اين جاي پاي موسي بن جعفر، اين جاي پاي علي بن موسي، اين جاي پاي محمد بن علي، اين جاي پاي علي بن محمد و اين جاي پاي حسن و اين جاي پاي فرزندم (مهدي) است كه بر آن پانهاده و روي آن نشسته است.

علي بن عاصم به من گفت: ذهنم و خيالم از بينا شدن دوباره ام غافل شد. به آن تشك و اين نشانه ها مي نگريستم، گويا در خوابم و در خواب اين ها را مي بينم.

امام عسكري عليه السلام به من فرمود: استوار باش اي علي، تو نه خوابي و نه خواب مي بيني، به اين نشانه ها بنگر و بدان كه آنها براي كسي است كه دين خدا را مهم شمارد، پس هر كه بر آنان بيفزايد، كافر است و هر كس يكي از آنان بكاهد كافر است و هر كه در يكي از اينان شك كند، مثل كسي است كه خدا را انكار كرده است. اي علي، چشمت را ببند. چشمم را بسته و آن را پوشاندم، گفتم: سرورا، از آنان كه مي گويي 124 هزار پيامبر، آيا اينانند؟

سپس فرمود: اگر بداند آنچه را مي گويد، گناه نكرده است. گفتم: سرور من، چه مي دانم، آنان را به من بياموز، تا شمارشان را كم و زياد نكنم. فرمود: اي علي، پيامبران و فرستادگان و امامان، همينانند كه جاي پايشان را بر تشك ديدي، نه بيشترند، نه كمتر. 124 هزار، از سوي پيامبران و فرستادگان و حجت هاي خدا خبر يافته اند و به خدا ايمان آورده و به كتاب ها و قوانين و احكامي كه فرستادگان خدا آوردند، عمل كردند. برخي از آنان، صديقان و شهيدان و صالحانند و همه ي آنان ايمان آورندگانند.

و آن هنگام كه آدم از بهشت هبوط كرد، تا آن زمان كه خداوند، جدم رسول خدا صلي الله عليه وآله را برانگيخت، شمار آنان همين است.

گفتم: سپاس و حمد خداوند را كه ما را به اين حقيقت هدايت كرد و اگر خداوند هدايتمان نمي كرد، راه هدايت را نمي يافتيم.


پاورقي

[1] حلية الأبرار 2: 503، هداية الكبري: 335 بتفاوت يسير، مشارق أنوار اليقين 181 ح 76 بتفاوت، بحارالأنوار 11: 33 ح 27 و 50: 304 ح 81، مدينة المعاجز 7: 594 ح 258.