[34] -6- الصدوق رحمة الله: حدثنا أبي، و محمد بن الحسن رضي الله عنهما، قالا: حدثنا عبدالله بن جعفر الحميري، قال: حدثنا أحمد بن اسحاق، قال:

دخلت علي مولانا أبي محمد الحسن بن علي العسكري عليهماالسلام فقال: يا أحمد! ما كان حالكم فيما كان فيه الناس من الشك و الارتياب؟

فقلت له: يا سيدي! لما ورد الكتاب لم يبق منا رجل و لا امرأة و لا غلام بلغ الفهم الا قال بالحق، فقال: احمد الله علي ذلك، يا أحمد! أما علمتم أن الأرض لا تخلو من حجة و أنا ذلك الحجة - أو قال: أنا الحجة -. [1] .

[34] -6- صدوق با سند خود از احمد بن اسحاق نقل مي كند:

خدمت مولايمان حضرت امام حسن عسكري عليه السلام رسيدم، فرمود: اي احمد، در وضعيت شك و ترديدي كه مردم داشتند، شما چه حالي داشتيد؟

گفتم، سرور من! چون نامه رسيد، هيچ مرد و زن و نوجوان فهميده اي نبود مگر آن كه به حق اعتقاد يافت. فرمود: احمد، خدا را بر اين سپاس بگو. آيا ندانستيد كه زمين از حجت خالي نمي ماند؟ و منم آن حجت. (يا فرمود: منم حجت).

[35] -7- و قال: حدثنا محمد بن الحسن رضي الله عنه، قال: حدثنا عبدالله بن جعفر الحميري، قال: حدثنا أحمد بن اسحاق، قال:

خرج عن أبي محمد عليه السلام إلي بعض رجاله في عرض كلام له: ما مني أحد من آبائي عليهم السلام بما منيت به من شك هذه العصابة في، فان كان هذا الأمر أمرا اعتقدتموه ودنتم به إلي وقت ثم ينقطع فللشك موضع، و ان كان متصلا ما اتصلت أمور الله عزوجل فما معني هذا الشك؟! [2] .

[35] -7- نيز با سند خود از احمد بن اسحاق چنين نقل مي كند:

از سوي امام عسكري عليه السلام در پاسخ به بعضي كه سخني را به حضرتش رسانده بودند، چنين نامه اي صادر شد:

هيچ يك از پدرانم دچار شك مردم نشدند، مثل آنچه من از سوي اين جماعت دچارش شدم. اگر امر امامت چيزي بود كه به آن اعتقاد داشتيد و تا زماني كه به آن باور داشتيد و سپس آن رشته قطع شد، جايي براي شك باقي است، و اگر رشته ي امامت به هم پيوسته بوده، تا آن زمان كه امور خداي متعال به هم متصل بوده است، پس اين شك چه معني دارد؟!