[55] -1- الطوسي: و روي محمد بن يعقوب الكليني، رفعه قال:

قال أبومحمد عليه السلام حين ولد الحجة عليه السلام زعمت الظلمة أنهم يقتلونني ليقطعوا هذا النسل، فكيف رأوا قدرة الله، و سماه المؤمل. [1] .

[55] -1- شيخ طوسي گويد: محمد بن يعقوب كليني روايت كرده است: چون حضرت حجت عليه السلام به دنيا آمد، امام عسكري عليه السلام فرمود: ستمگران پنداشتند مرا مي كشند تا اين نسل را قطع كنند، قدرت خداوند را چگونه ديدند؟ و نام آن مولود را «مؤمل» گذاشت.

[56] -2- الخزاز القمي: حدثنا أبوجعفر محمد بن علي، قال: حدثنا علي بن عبدالله الدقاق، قال: حدثنا سعد بن عبدالله، قال موسي بن جعفر بن وهب البغدادي:

إنه خرج من عند أبي محمد عليه السلام توقيع: زعموا أنهم يريدون قتلي ليقطعوا هذا النسل، و قد كذب الله تعالي قولهم، و الحمدلله. [2] .

[56] -2- خزاز قمي به نقل از موسي بن جعفر وهب بغدادي نقل مي كند:

از محضر حضرت امام عسكري عليه السلام اين نامه صادر شد: پنداشتند كه مي خواهند مرا بكشند، تا اين نسل را قطع كنند، خداوند متعال هم سخنشان را دروغ ساخت و خدا را سپاس.

[57] -3- الصدوق: حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه، قال: حدثنا محمد بن يحيي العطار، قال: حدثني أبوعلي الخيزراني، عن جارية له كان أهداها لأبي محمد عليه السلام، فلما أغار جعفر الكذاب علي الدار جاءته فارة من جعفر فتزوج بها.

قال أبوعلي: فحدثتني أنها حضرت ولادة السيد عليه السلام، و أن اسم أم السيد صقيل، و أن أبا محمد عليه السلام حدثها بما يجري علي عياله، فسألته أن يدعو الله عزوجل لها أن يجعل منيتها قبله، فماتت في حياة أبي محمد عليه السلام.

و علي قبرها لوح مكتوب عليه: هذا قبر أم محمد.

قال أبوعلي: و سمعت هذه الجارية تذكر أنه لما ولد السيد عليه السلام رأت لها نورا ساطعا قد ظهر منه و بلغ أفق السماء، و رأت طيورا بيضاء تهبط من السماء، و تمسح أجنحتها علي رأسه و وجهه و سائر جسده ثم تطير، فأخبرنا أبامحمد عليه السلام بذلك فضحك، ثم قال: تلك ملائكة نزلت للتبرك بهذا المولود، و هي أنصاره إذا خرج. [3] .

[57] -3- صدوق با سند خود از ابوعلي خيزراني و او نيز از كنيزي كه به امام عسكري عليه السلام هديه داده بود، نقل مي كند كه چون جعفر كذاب بر خانه ي آن حضرت هجوم آورد، آن كنيز از دست جعفر گريخت و نزد او آمد، او هم با وي ازدواج كرد. ابوعلي گويد: آن كنيز گفت كه شاهد تولد حضرت حجت عليه السلام بوده و اين كه نام مادرش نيز صقيل بوده است و اين كه امام عسكري عليه السلام آنچه را بر خانواده اش پيش خواهد آمد، براي او بيان فرموده است و آن بانو از امام درخواست كرد كه دعا كند مرگ او را پيش از مرگ امام قرار دهد.

از اين رو در حال حيات امام عسكري عليه السلام درگذشت.

بر قبر او سنگ نوشته اي است كه بر آن نوشته است: اين قبر مادر محمد است.

ابوعلي گويد: شنيدم كه اين كنيز مي گفت: چون امام زمان متولد شد، نوري را مشاهده كردم كه از او مي تابيد و به افق آسمان مي رفت، پرندگان سفيدي را ديدم كه از آسمان فرود مي آمدند و بال هاي خود را بر سر و صورت و بدن آن حضرت مي كشيدند و پرواز مي كردند، اين را به امام عسكري عليه السلام گفتيم. حضرت خنديد، سپس فرمود: آنان فرشتگاني اند كه براي تبرك جستن به اين مولود فرود مي آيند، هنگامي كه ظهور كند، آنان از ياوران اويند.

[58] -4- و قال: حدثنا محمد بن محمد بن عصام رضي الله عنه، قال: حدثنا محمد بن يعقوب الكليني، قال: حدثني علان الرازي، قال:

أخبرني بعض أصحابنا أنه لما حملت جارية أبي محمد عليه السلام قال: ستحملين ذكرا، و اسمه محمد، و هو القائم من بعدي. [4] .

[58] -4- نيز صدوق به سند خود از كليني، از علان رازي نقل مي كند كه گويد:

بعضي از اصحاب ما به من خبر دادند كه چون كنيز امام عسكري عليه السلام باردار شد، حضرت فرمود: به زودي به پسري باردار خواهي شد و نام او محمد است و او قائم پس از من است.

[59] -5- و قال: قال أبوالعباس أحمد بن الحسين بن عبدالله بن مهران، الآبي العروضي بمرو، قال: حدثنا أحمد بن الحسن بن اسحاق القمي، قال:

لما ولد الخلف الصالح عليه السلام ورد عن مولانا أبي محمد الحسن بن علي عليهماالسلام إلي جدي أحمد بن اسحاق كتاب، فإذا فيه مكتوب بخط يده عليه السلام الذي كان ترد به التوقيعات عليه، و فيه: ولد لنا مولود، فليكن عندك مستورا، و عن جميع الناس مكتوما، فانا لم نظهر عليه الا الأقرب لقرابته، والولي لولايته، أحببنا إعلامك ليسرك الله به مثل ما سرنا به، و السلام. [5] .

[59] -5- نيز صدوق به سند خود از احمد بن حسن بن اسحاق قمي روايت مي كند كه گويد:

چون حضرت مهدي عليه السلام به دنيا آمد، از سوي مولاي ما حضرت امام حسن عسكري عليه السلام نامه اي به جدم احمد بن اسحاق رسيد. در آن به خط خود آن حضرت كه معمولا نامه ها با همان خط به دست جدم مي رسيد، چنين نوشته شده بود:

براي ما فرزندي به دنيا آمد، پيش تو پنهان بماند و از همه ي مردم پوشيده باشد. ما خبر آن را آشكار نكرديم، مگر به نزديك ترين خويشان، به خاطر خويشاوندي و به دوست، به خاطر ولايتش. دوست داشتيم كه به تو اعلام كنيم تا بدين سبب خداوند تو را شاد كند، آن گونه كه ما را با آن شاد كرد، والسلام.