[167] -81- الطوسي: و قال محمد بن الحسن:

لقيت من علة عيني شدة، فكتبت إلي أبي محمد عليه السلام أسأله أن يدعو لي، فلما نفذ الكتاب: قلت في نفسي: ليتني كنت سألته أن يصف لي كحلا أكحلها.

فوقع بخطه: يدعو لي بسلامتها، إذا كانت احداهما ذاهبة.

و كتب بعده: أردت أن أصف لك كحلا، عليك بصبر [1] مع الاثمد و كافورا و توتيا، فإنه يجلو ما فيها من الغشاء، و ييبس الرطوبة، قال: فاستعملت ما أمرني به، فصحت و الحمدلله. [2] .

[167] -81- شيخ طوسي از محمد بن حسن چنين نقل كرده است:

از درد چشمم سختي زيادي كشيدم. به امام عسكري عليه السلام نامه نوشتم و خواستم برايم دعا كند. چون نامه رفت، پيش خود گفتم: كاش درخواست كرده بودم سرمه اي براي چشمم بيان كند.

با خط خويش نوشت كه اگر يكي از دو چشم نابينا شود، براي آن ديگري دعا مي كند سالم بماند.

بعد از آن نوشت: خواستي سرمه اي برايت بيان كنم. صبر [3] و سنگ سرمه و كافور و توتيا [4] را سرمه بكش كه پرده ي چشم را جلا مي بخشد و رطوبت آن را خشك مي كند.

گويد: آنچه را دستور داد انجام دادم و بحمدالله چشمم خوب شد.

[168] -82- الراوندي: و كان بعضهم كتب إلي الحسن العسكري عليه السلام في صبي له، يشتكي ريح أم الصبيان. فقال: اكتب في ورق، و علقه عليه، ففعل فعوفي باذن الله، و المكتوب هذا: بسم الله العلي العظيم الحليم الكريم القديم الذي لا يزول، أعوذ بعزة الحي الذي لا يموت من شر كل حي يموت. [5] .

[168] -82- راوندي گويد: يكي نامه اي به امام حسن عسكري عليه السلام نوشت و درباره ي بيماري كودكش كه به باد ام الصبيان [6] مبتلا بود شكايت كرد.

حضرت فرمود: اين جملات را بنويس و به گردن او بياويز، چنان كردم و به اذن خدا خوب شد. آن متن نوشته اين بود:

«بسم الله العلي العظيم الحليم الكريم القديم الذي لا يزول، أعوذ بعزة الحي الذي لا يموت من شر كل حي يموت»؛ به نام خداوند والاي بزرگ بردبار بزرگوار قديم، آن كه بي زوال است. به عزت آن زنده ي ناميرا پناه مي برم از شر هر زنده اي كه مي ميرد.