بازگشت

فضل الشيعة (برتري شيعه)


[176] -3- الطوسي: أبوعلي أحمد بن علي بن كلثوم السرخسي، قال: حدثني اسحاق بن محمد بن أبان البصري، قال: حدثني محمد بن الحسن بن ميمون، أنه قال:

كتبت إلي أبي محمد عليه السلام أشكو إليه الفقر، ثم قلت في نفسي: أليس قال أبوعبدالله عليه السلام: الفقر معنا خير من الغني مع عدونا، و القتل معنا خير من الحياة مع عدونا؟

فرجع الجواب: ان الله عزوجل يمحض أوليائنا إذا تكاثفت ذنوبهم بالفقر، و قد يعفو عن كثير، و هو كما حدثت نفسك: الفقر معنا خير من الغني مع عدونا، و نحن كهف لمن التجأ الينا، و نور لمن استضاء بنا، و عصمة لمن اعتصم بنا، من أحبنا كان معنا في السنام الأعلي، و من انحرف عنا فإلي النار.

قال: قال أبوعبدالله: تشهدون علي عدوكم بالنار، و لا تشهدون لوليكم بالجنة، ما يمنعكم من ذلك الا الضعف. [1] .

[176] -3- شيخ طوسي با سند خود از محمد بن حسن بن ميمون چنين نقل مي كند:

نامه به امام حسن عسكري عليه السلام نوشتم و از تنگدستي شكايت كردم. سپس پيش خود گفتم: مگر امام صادق عليه السلام نفرموده است كه تنگدستي با ما بهتر است از ثروتمندي با دشمن ما، و كشته شدن با ما بهتر است از زندگي با دشمنان ما؟

جواب چنين آمد: خداوند متعال، دوستان ما را آن گاه كه گناهانشان افزون گشت، با فقر مي آزمايد و گاهي از بسياري در مي گذرد و سخن همان است كه با خود گفتي: فقر با ما بهتر از ثروتمندي با دشمن ماست و ما پناه آنيم كه به ما پناه آورد و فروغ آنيم كه از ما فروغ گيرد و نگهدار آنيم كه به سبب ما عصمت جويد. هر كه ما را دوست بدارد، در والاترين رتبه با ما خواهد بود و هر كه از ما گمراه و كنار باشد، به سوي آتش است.

گويد: ابوعبدالله گفت: بر دشمنانتان به آتش گواهي مي دهيد، ولي بر دوستانتان به بهشت گواهي نمي دهيد، چيزي جز ضعف، شما را از اين باز نمي دارد.

[177] -4- الطبرسي: عن أبي محمد العسكري عليه السلام أنه قال:

لما جعل إلي علي بن موسي الرضا عليهماالسلام ولاية العهد، دخل عليه آذنه فقال:

ان قوما بالباب يستأذنون عليك، يقولون: نحن من شيعة علي عليه السلام.

فقال: أنا مشغول فاصرفهم!

فصرفهم إلي أن جاءوا هكذا يقولون و يصرفهم شهرين، ثم أيسوا من الوصول فقالوا: قل لمولانا: انا شيعة أبيك علي بن أبي طالب عليه السلام قد شمت بنا أعداؤنا في حجابك لنا، و نحن ننصرف عن هذه الكرة و نهرب من بلادنا خجلا و أنفة مما لحقنا، و عجزا عن احتمال مضض ما يلحقنا بشماتة أعدائنا.

فقال علي بن موسي عليهماالسلام: ائذن لهم ليدخلوا، فدخلوا عليه فسلموا عليه، فلم يرد عليهم و لم يأذن لهم بالجلوس، فبقوا قياما.

فقالوا: يا ابن رسول الله! ما هذا الجفاء العظيم و الاستخفاف بعد هذا الحجاب الصعب، أي باقية تبقي منا بعد هذا؟!

فقال الرضا عليه السلام: اقرؤا (و ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت أيديكم و يعفوا عن كثير) [2] والله! ما اقتديت الا بربي عزوجل و برسوله و بأميرالمؤمنين و من بعد من آبائي الطاهرين عليهم السلام، عتبوا عليكم فاقتديت بهم.

قالوا: لما ذا يا ابن رسول الله؟!

قال: لدعواكم أنكم شيعة أميرالمؤمنين! ويحكم انما شيعته الحسن و الحسين و سلمان و أبوذر و المقداد و عمار و محمد بن أبي بكر الذين لم يخالفوا شيئا من أوامره، و أنتم في أكثر أعمالكم له مخالفون، و تقصرون في كثير من الفرائض، و تتهاونون بعظيم حقوق اخوانكم في الله، و تتقون حيث لا تجب التقية، و تتركون التقية حيث لابد من التقية، لو قلتم: انكم مواليه و محبوه، و الموالون لأوليائه و المعادون لأعدائه، لم أنكره من قولكم، ولكن هذه مرتبة شريفة ادعيتموها، ان لم تصدقوا قولكم بفعلكم هلكتم، الا أن تتدارككم رحمة ربكم.

قالوا يا ابن رسول الله! فإذا نستغفر الله و نتوب إليه من قولنا، بل نقول كما علمنا مولانا، نحن محبوكم و محبو أوليائكم، و معادوا أعدائكم.

قال الرضا عليه السلام: فمرحبا بكم اخواني و أهل ودي، ارتفعوا! فما زال يرفعهم حتي ألصقهم بنفسه. ثم قال لحاجبه: كم مرة حجبتهم؟

قال: ستين مرة.

قال: فاختلف اليهم ستين مرة متوالية، فسلم عليهم، و اقرئهم سلامي فقد محوا ما كان من ذنوبهم باستغفارهم و توبتهم، و استحقوا الكرامة لمحبتهم لنا و موالاتهم، و تفقد أمورهم و أمور عيالاتهم، فأوسعهم نفقات و مبرات و صلات و دفع معرات. [3] .

[177] -4- طبرسي از امام حسن عسكري عليه السلام چنين روايت مي كند:

چون ولايت عهدي را براي حضرت علي بن موسي عليه السلام قرار دادند، مأمور اذن ورود خدمت آن حضرت آمد و گفت: گروهي دم در، اجازه ي ورود مي خواهند و مي گويند كه از شيعيان علي عليه السلام هستند.

فرمود: من كار دارم، آنان را برگردان.

آنان را باز گرداند. همين طور مي آمدند و او آنان را بر مي گرداند تا دو ماه. سپس از رسيدن به حضور امام رضا عليه السلام نااميد شدند و گفتند: به مولاي ما بگو: ما شيعه ي پدرت علي بن ابي طالبيم. دشمنان ما از اين كه ما را راه نمي دهي، ما را شماتت مي كنند و ما اين بار برمي گرديم و به خاطر خجالت و غيرت از آنچه به ما رسيد و ناتواني از تحمل تلخي و سختي شماتت دشمنانمان، از شهر خودمان فرار مي كنيم.

حضرت علي بن موسي عليه السلام فرمود: اجازه بده وارد شوند. وارد شدند و به او سلام دادند، حضرت جوابشان نگفت و اجازه ي نشستن نداد، همچنان ايستاده ماندند.

گفتند: اي پسر پيامبر خدا! اين جفاي بزرگ و خوار كردن، پس از آن ممانعت سخت از ديدار، پس از اين براي ما چه باقي مي گذارد؟!

حضرت رضا عليه السلام فرمود: اين آيه را بخوانيد:

(و ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت أيديكم و يعفو عن كثير)؛ «هر مصيبتي كه به شما برسد، به خاطر كار خودتان است و خدا از بسياري در مي گذرد»؛ به خدا سوگند جز به پروردگارم و به پيامبرش و به اميرمؤمنان و پدران پاكم پس از آن حضرت، اقتدا نكرده ام. آنان شما را ملامت كرده اند، من هم به آنان اقتدا كردم.

گفتند: چرا اي پسر پيامبر خدا؟

فرمود: براي اين كه شما ادعا مي كنيد شيعه ي اميرمؤمنان هستيد. واي بر شما! شيعه ي او حسن و حسين و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمد بن ابي بكرند، آنان كه با هيچ يك از دستورهايش مخالفت نكردند. شما در بيشتر كارهايتان با او مخالفيد و در بسياري از واجبات كوتاهي مي كنيد و حقوق بزرگ برادران ايماني خود را سبك مي شماريد و سستي مي كنيد؛ آن جا كه تقيه واجب نيست، تقيه مي كنيد و آنجا كه بايد تقيه كرد، تقيه نمي كنيد. اگر بگوييد كه موالي و دوستدار او و دوستدار دوستان او و دشمن دشمنان اوييم، حرفتان را مي پذيرفتم، ليكن مرتبه و درجه اي را كه ادعا كرديد، مرتبه ي والايي است، اگر رفتارتان گواه صدق گفتارتان نباشد هلاك شده ايد، مگر اين كه رحمت پروردگارتان جبرانتان كند.

گفتند: اي پسر پيامبر خدا، پس از خداوند آمرزش مي طلبيم و از سخن خود توبه مي كنيم و همان را مي گوييم كه شما يادمان داديد، ما دوستدار شما و دوستدار دوستانتان و دشمن دشمنانتانيم.

حضرت رضا عليه السلام فرمود: آفرين به شما برادرانم و اهل دوستي من، بياييد بالا. پيوسته آنان را بالا مي برد تا آن كه آنان را به خودش چسبانيد، سپس به دربانش فرمود: چند بار جلوي ورودشان را گرفتي؟

گفت: شصت بار.

فرمود: شصت بار پياپي نزدشان برو و به آنان سلام بده و سلام مرا به آنان برسان، با استغفار و توبه اي كه كردند، گناهانشان را محو كردند و به خاطر محبت و دوستي شان با ما شايسته ي كرامت شدند. به كار خودشان و خانواده هايشان رسيدگي كن و تا مي تواني در خرجي، نيكي، احسان و دفع سختي هايشان بكوش.


پاورقي

[1] اختيار معرفة الرجال 2: 814 ح 1018، المناقب لابن شهر آشوب 4: 435، كشف الغمة 2: 421، بحارالأنوار 50: 299، مدينة المعاجز 7: 604 ح 76.

[2] الشوري: 42 / 30.

[3] الاحتجاج 2: 459 ح 318، التفسير المنسوب إلي الامام العسكري عليه السلام: 312 ح 159، بحارالأنوار 22: 330 ح 29 قطعة منه، و 68: 157 ضمن ح 11.