بازگشت

اكرامه لأرحامه (احترام به خويشاوندان)


[179] -6- المجلسي: تاريخ قم: للحسن بن محمد القمي، قال:

رويت عن مشايخ قم: أن حسين بن الحسن بن جعفر بن محمد بن اسماعيل بن جعفر الصادق عليه السلام كان بقم يشرب الخمر علانية، فقصد يوما لحاجة باب أحمد بن اسحاق الأشعري، و كان وكيلا في الأوقاف بقم، فلم يأذن له و رجع إلي بيته مهموما.

فتوجه أحمد بن اسحاق إلي الحج، فلما بلغ سر من رأي استأذن علي أبي محمد الحسن العسكري عليه السلام، فلم يأذن له، فبكي أحمد لذلك طويلا، و تضرع حتي أذن له: فلما دخل قال: يا ابن رسول الله! لم منعتني الدخول عليك، و أنا من شيعتك و مواليك؟!

قال عليه السلام: لأنك طردت ابن عمنا عن بابك، فبكي أحمد و حلف بالله أنه لم يمنعه من الدخول عليه الا لأن يتوب من شرب الخمر.

قال: صدقت، ولكن لابد عن اكرامهم و احترامهم، علي كل حال، و أن لا تحقرهم، و لا تستهين بهم، لانتسابهم الينا فتكون من الخاسرين.

فلما رجع أحمد إلي قم أتاه أشرافهم، و كان الحسين معهم، فلما رآه أحمد وثب إليه و استقبله و أكرمه و أجلسه في صدر المجلس، فاستغرب الحسين ذلك منه و استبدعه، و سأله عن سببه؟

فذكر له ما جري بينه و بين العسكري عليه السلام في ذلك، فلما سمع ذلك ندم من أفعاله القبيحة، و تاب منها، و رجع إلي بيته و أهرق الخمور و كسر آلاتها، و صار من الأتقياء المتورعين، و الصلحاء المتعبدين، و كان ملازما للمساجد معتكفا فيها، حتي أدركه الموت، و دفن قريبا من مزار فاطمة رضي الله عنهما. [1] .

[179] -6- مجلسي از تاريخ قم، نوشته ي حسن بن محمد قمي چنين نقل مي كند:

از بزرگان قم چنين به ما روايت شده است: حسين بن حسن بن جعفر بن محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام در قم بود و آشكارا شراب مي خورد. روزي به خاطر كاري به در خانه ي احمد بن اسحاق اشعري رفت كه وكيل اوقاف قم بود. او به وي اجازه نداد. اندوهگين به خانه اش برگشت.

احمد بن اسحاق به حج رفت. چون به سامرا رسيد، اجازه ي ورود به محضر امام حسن عسكري عليه السلام خواست. حضرت اذن ورود نداد. احمد به همين خاطر گريه اي طولاني كرد و ناليد تا آن كه اجازه ي ورود داده شد. چون وارد شد، گفت: اي پسر پيامبر خدا، چرا اجازه ي ورود به حضورت را به من ندادي؟ من كه از شيعيان و پيروان تو هستم!

فرمود: چون كه تو پسر عموي ما را از در خانه ات راندي.

احمد گريست و قسم خورد كه براي اين جهت او را اجازه ي ورود ندادم تا از شراب خواري توبه كند. حضرت فرمود: راست مي گويي، ليكن بايد آنان را در هر حال اكرام و احترام كرد و نبايد تحقيرشان كني و توهين نمايي، چون به ما نسبت دارند و اگر چنين كني از زيانكاران مي شوي.

چون احمد به قم بازگشت، بزرگان قم به ديدنش آمدند. حسين هم از آن جمله بود.

احمد چون او را ديد به سوي او شتافت و استقبال و احترام كرد و در صدر مجلس نشاند. حسين از اين برخورد، احساس شگفتي كرد و بي سابقه دانست و سبب آن را پرسيد.

وي ماجراي خود و امام عسكري عليه السلام را در اين باره ياد كرد. چون اين را شنيد، از كارهاي زشت خود پشيمان شد و توبه كرد و به خانه اش برگشت و شراب ها را ريخت؛ ابزار باده نوشي را شكست و از پروا پيشگان پرهيزگار و پارسا و از صالحان عبادت پيشه گشت و پيوسته ملازم مسجد و معتكف در آن بود تا آن كه مرگش فرا رسيد و كنار مزار فاطمه معصومه عليهاالسلام به خاك سپرده شد.


پاورقي

[1] بحارالأنوار 50: 323 ح 17، مستدرك الوسائل 12: 374 ح 14335 بتفاوت يسير.