بازگشت

المفوضة (مفوضه)


[193] -3- الطوسي: حدثني جعفر بن محمد بن مالك، قال: حدثني محمد بن جعفر بن عبدالله، عن أبي نعيم محمد بن أحمد الأنصاري، قال:

وجه قوم من المفوضة و المقصرة كامل بن ابراهيم المدني إلي أبي محمد[الحسن بن علي]عليهاالسلام.

قال كامل: فقلت في نفسي: أسأله لا يدخل الجنة الا من عرف معرفتي و قال بمقالتي. قال: فلما دخلت علي سيدي أبي محمد عليه السلام نظرت إلي ثياب بياض ناعمة عليه، فقلت في نفسي: ولي الله و حجته يلبس الناعم من الثياب، و يأمرنا نحن بمواساة الاخوان، و ينهانا عن لبس مثله!

فقال عليه السلام متبسما: يا كامل! و حسر عن ذراعيه، فإذا مسح أسود خشن علي جلده، فقال: هذا الله[عزوجل]، و هذا لكم.

فسلمت و جلست إلي باب عليه ستر مرخي، فجاءت الريح فكشفت طرفه، فإذا أنا بفتي كأنه فلقة قمر، من أبناء أربع سنين، أو مثلها، فقال لي: يا كامل بن ابراهيم! فاقشعررت من ذلك، و ألهمت أن قلت: لبيك يا سيدي! فقال: جئت إلي ولي الله و حجته و بابه، تسأله: هل يدخل الجنة الا من عرف معرفتك، و قال بمقالتك؟

فقلت: اي، والله!

قال: اذن والله! يقل داخلها، والله! انه ليدخلها قوم يقال لهم: الحقية، قلت: يا سيدي! و من هم؟

قال: قوم من حبهم لعلي يحلفون بحقه، و لا يدرون ما حقه و فضله.

ثم سكت صلوات الله عليه عني ساعة، ثم قال: و جئت تسأله: عن مقالة المفوضة، كذبوا عليهم لعنة الله، بل قلوبنا أوعية لمشيئة الله، فإذا شاءالله شئنا، و الله[عزوجل]يقول: (و ما تشاؤن الا أن يشاء الله). [1] .

ثم رجع والله! الستر إلي حاله، فلم أستطع كشفه.

فنظر إلي أبومحمد عليه السلام متبسما فقال: يا كامل! ما جلوسك، و قد أنبأك بحاجتك حجتي من بعدي؟!

فقمت و خرجت، و لم أعاينه بعد ذلك.

قال أبونعيم: فلقيت كاملا، و سألته عن هذا الخبر، فحدثني به. [2] .

و روي هذا الخبر أحمد بن علي الرازي، عن محمد بن علي، عن علي بن عبدالله بن عائذ الرازي، عن الحسن بن وجناء النصيبي، قال: سمعت أبانعيم محمد بن أحمد الأنصاري، و ذكر مثله.

مفوضه [3] .

[193] -3- شيخ طوسي با سند خود از ابونعيم محمد بن احمد انصاري نقل مي كند:

گروهي از مفوضه و مقصره، كامل بن ابراهيم مدني را نزد امام حسن عسكري عليه السلام فرستادند. كامل گويد: پيش خود گفتم: در اين باره از او سئوال كنم كه هر كس با من هم عقيده باشد وارد بهشت مي شود.

چون به حضور امام عسكري عليه السلام رسيدم و نگاهم به جامه ي سفيد و نرم آن حضرت افتاد، پيش خودم گفتم: اين ولي و حجت خدا، اين گونه لباس هاي نرم مي پوشد و به ما دستور مي دهد كه با برادرانمان مواسات داشته باشيم و از پوشيدن چنين چيزي ما را نهي مي كند!

امام عسكري عليه السلام با لبخند فرمود: اي كامل![در حالي كه حضرت آستين هاي خود را بالا زد و لباس سياه و خشني بر بدن او بود، فرمود:]اين براي خداي متعال است و اين به خاطر شما!

سلام دادم و كنار دري كه پرده اي از آن آويخته بود نشستم. بادي وزيد و پرده را كنار زد، پسري را ديدم كه مثل پاره ي ماه بود و حدود چهار سال داشت. به من گفت: اي كامل بن ابراهيم!

از سخن او لرزيدم و به دلم افتاد كه بگويم: بله سرورم!

گفت: نزد ولي خدا و حجت الهي و باب او آمده اي تا بپرسي كه آيا تنها كساني كه بر مذهب و عقيده ي تواند وارد بهشت مي شوند؟

گفتم: آري به خدا قسم.

فرمود: پس به خدا قسم در اين صورت بهشتيان كم خواهند بود! به خدا قسم كساني وارد بهشت مي شوند كه به آنان «حقيه» گفته مي شود.

گفتم: سرورم، آنان كيانند؟

فرمود: گروهي كه به خاطر محبتشان به علي عليه السلام به حق او سوگند مي خورند، ولي حق او و فضيلتش را نمي شناسند. سپس آن حضرت مدتي سكوت كرد، سپس فرمود: نيز آمده اي درباره ي عقيده ي مفوضه بپرسي. آنان دروغ مي گويند، خدا لعنتشان كند، بلكه دل هاي ما ظرف مشيت و خواست خداوند است، هرگاه كه خدا بخواهد ما هم مي خواهيم. خداوند متعال مي فرمايد: «و نمي خواهيد مگر آن كه خدا بخواهد».

سپس به خدا قسم پرده به حال اولش برگشت و نتوانستم كنارش بزنم.

امام عسكري عليه السلام لبخند زنان به من نگريست و فرمود: اي كامل! براي چه نشسته اي؟ حجت من پس از من، خواسته ات را پاسخ داد.

برخاسته بيرون آمدم و ديگر پس از آن او را نديدم.

ابونعيم گويد: من كامل را ديدار كردم و اين خبر را از او پرسيدم، برايم نقل كرد.


پاورقي

[1] الانسان: 76 / 30 و التكوير: 81 / 29.

[2] الغيبة: 246 ح 216، الخرائج و الجرائح 1: 458 ح 4 بتفاوت يسير، كشف الغمة 2: 499 باختصار، دلائل الامامة: 505 ح 491، بحارالأنوار 25: 336 ح 16 و 50: 253 ح 7 و 52: 50 ح 35 و 72: 163 ح 20 قطعتان منه، وسائل الشيعة 3: 351 ح 5780 قطعة منه، مستدرك الوسائل 3: 243 ح 3488.

[3] معتقدان به تفويض و اين كه خدا پس از آفرينش، همه كارها را سپرده و نقش و دخالتي در امور ندارد.