بازگشت

بيع الأرض (فروش زمين)


[237] -41- و روي: عن محمد بن يحيي، عن محمد بن الحسن:

أنه كتب إلي أبي محمد عليه السلام في رجل باع ضيعته من رجل آخر، و هي قطاع أرضين و لم يعرف الحدود في وقت ما أشهده، و قال: إذا ما أتوك بالحدود فاشهد بها، هل يجوز له ذلك، أو لا يجوز له أن يشهد؟

فوقع عليه السلام: نعم يجوز، و الحمدلله.

و كتب اليه: رجل كان له قطاع أرضين، فحضره الخروج إلي مكة، و القرية علي مراحل من منزله، و لم يؤت بحدود أرضه و عرف حدود القرية الأربعة، فقال للشهود: اشهدوا أني قد بعت من فلان جميع القرية التي حد منها كذا و الثاني و الثالث و الرابع، و انما له في هذه القرية قطاع أرضين، فهل يصلح للمشتري ذلك، و انما له بعض هذه القرية و قد أقر له بكلها؟

فوقع عليه السلام: لا يجوز بيع ما ليس يملك، و قد وجب الشراء علي البائع علي ما يملك.

و كتب: هل يجوز للشاهد الذي أشهده بجميع هذه القرية أن يشهد بحدود قطاع الأرض التي له فيها إذا تعرف حدود هذه القطاع بقوم من أهل هذه القرية إذا كانوا عدولا؟

فوقع عليه السلام: نعم، يشهدون علي شي ء مفهوم معروف.

و كتب: رجل قال لرجل: اشهد أن جميع الدار التي له في موضع كذا و كذا بحدودها كلها لفلان بن فلان، و جميع ما له في الدار من المتاع، هل يصلح للمشتري ما في الدار من المتاع أي شي ء هو؟

فوقع عليه السلام: يصلح له ما أحاط الشراء بجميع ذلك، ان شاءالله. [1] .

[237] -41- نيز از محمد بن حسن روايت كرده كه وي نامه اي به امام حسن عسكري عليه السلام نوشت، درباره ي مردي كه كالاي خود را به مرد ديگري فروخت. جنس فروخته شده، دو قطعه زمين بود و آن وقت كه شاهد بر اين معامله گرفت، حدود آن را معين نكرد و گفت: هرگاه حدودش را آوردند، تو به همان حدود گواهي بده. آيا براي او جايز است اين گونه شهادت بدهد يا جايز نيست؟

امام عليه السلام نوشت: آري جايز است، و الحمدلله.

نيز به آن حضرت نوشت: مردي دو قطعه زمين داشت. خواست به مكه برود. آبادي او چند منزل با خانه اش فاصله داشت و حدود زمينش معلوم نبود و حدود چهار طرف آبادي را مي دانست. به شاهدان گفت: شاهد باشيد كه من همه ي روستا را كه حد اولش كجاست و حد دوم و سوم و چهارمش كجا، به فلاني فروختم.

در حالي كه او تنها دو قطعه زمين در روستا داشت. آيا چنين خريدي براي مشتري صحيح است، با آن كه بخشي از اين روستا، مال اوست و او به همه ي آن اقرار كرده است؟

حضرت نوشت: فروش چيزي كه در ملك نيست، جايز نمي باشد و خريد و فروش بر فروشنده به همان قدر ثابت شده كه مالك است.

نيز نوشت: آيا شاهدي كه او را شاهد بر همه ي اين روستا گرفته، مي تواند محدوده ي زميني را كه او در روستا دارد شهادت دهد، در صورتي كه حدود آن قطعه زمين را از اهالي آن روستا اگر عادل باشند، به دست آورده و شناخته باشد؟

حضرت نوشت: آري، بر چيزي گواهي مي دهند كه روشن و شناخته شده باشد.

نيز نوشت: مردي به ديگري گفته است شاهد باشد كه همه ي خانه اي كه در فلان جا دارد و حدودش فلان است، از آن فلاني است و همه ي وسايل داخل خانه هم از آن اوست، آيا وسايل داخل خانه براي مشتري مي شود؟ چه مقدار و كدام متاع؟

حضرت نوشت: هر چيزي را كه فروش آن را در بر گرفته، براي اوست ان شاءالله.

[238] -42- الصدوق: و كتب إليه [2] : هل يجوز أن يشهد علي الحدود إذا جاء قوم آخرون من أهل تلك القرية، فشهدوا أن حدود هذه الضيعة التي باعها الرجل هي هذه، فهل يجوز لهذا الشاهد الذي أشهده بالضيعة، و لم يسم الحدود أن يشهد بالحدود بقول هؤلاء الذين عرفوا هذه الضيعة و شهدوا له، أم لا يجوز لهم أن يشهدوا، و قد قال لهم البائع: اشهدوا بالحدود إذا أتوكم بها؟

فوقع عليه السلام: لا تشهد الا علي صاحب الشي ء و بقوله، ان شاءالله. [3] .

[238] -42- صدوق نقل مي كند كه به آن حضرت نوشت: [4] .

آيا جايز است بر حدود زمين شهادت دهد. هرگاه گروه ديگري از مردم آن آبادي بيايند و گواهي دهند كه محدوده ي اين ملكي كه اين مرد فروخته اين مقدار است، آيا براي اين شاهدي كه فروشنده او را گواه بر ملك گرفته، ولي حدودش را مشخص نساخته، جايز است بر اساس گفته ي اينان كه اين ملك را مي شناسند و شهادت داده اند، بر محدوده ي آن گواهي دهد، يا براي آنان جايز نيست گواهي دهند؟ در حالي كه فروشنده به آنان گفته است: اگر نزد شما آمدند، به محدوده ي آن شهادت دهيد!

حضرت نوشت: شهادت داده نمي شود مگر بر صاحب چيز و طبق گفته ي او، ان شاءالله.


پاورقي

[1] الكافي 7: 402 ح 4، من لا يحضره الفقيه 3: 242 ح 3885 و 243 ح 3886 و 3887 و 3888 قطع منه، تهذيب الأحكام 6: 276 ح 758، أورده بتمامه، و 7: 150 ح 666 و 667 و 151 ح 668 قطع منه، وسائل الشيعة 18: 300 ح 34049.

[2] أي و كتب محمد بن الحسن الصفار رحمه الله إلي أبي محمد عليه السلام بقرينة الأحاديث السابقة في المصدر.

[3] من لا يحضره الفقيه 3: 243 ح 3888، تهذيب الأحكام 7: 151 ح 669، وسائل الشيعة 18: 301 ضمن ح 34049.

[4] يعني محمد بن حسن صفار به امام حسن عسكري عليه السلام نوشت، به قرينه ي احاديث گذشته در مدرك حديث.