بازگشت

نماز بر آن حضرت


شيخ صدوق از ابوالأديان كه خادم آن حضرت بود و نامه هاي ايشان را به صاحبان آن مي رساند نقل مي كند كه گفت: در زمان بيماري نزد ايشان رسيدم نامه هايي به من داد و فرمود به شهر مدائن ببر، پانزده روز در مسافرت هستي، روز پانزدهم به سامرا بازمي گردي و صداي فرياد از خانه ام شنيده و مرا در غسالخانه خواهي يافت.

ابوالاديان گويد: گفتم: اي سرورم بعد از تو جانشينت كيست؟ فرمود: هر كه جوابهاي نامه ها را از تو بخواهد جانشين من است، گفتم: بيشتر از او برايم بگو، فرمود: هر كه بر من نماز مي گذارد جانشين من است، گفتم: بيشتر بگو، فرمود: آنكه از محتويات داخل كيسه ها خبر دهد جانشين من است، هيبت امام مرا بازداشت كه از او در مورد محتويات كيسه ها سؤال كنم، نامه ها را به شهر مدائن بردم و جوابهاي آن را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرا شدم، صداي ناله از خانه ي امام شنيدم و امام را در هنگام شسته شدن مشاهده نمودم.



[ صفحه 29]



ناگهان جعفر بن علي برادر امام را ديدم كه در كنار خانه ي امام ايستاده و شيعيان به او تسليت مي گويند، با خود گفتم: اگر امام اوست كه امامت از بين رفته است، زيرا او را مي شناختم كه شراب مي خورد و قمار مي كرد و با ساز و طنبور بازي مي كرد، نزديك رفته و تسليت گفتم، از چيزي از من سؤال ننمود، آنگاه فردي خارج شد و گفت: اي سرورم برادرت كفن شد برخيز و بر او نماز بگذار، جعفر بن علي داخل شد و شيعيان در اطرافش حلقه زده بودند.

هنگامي كه داخل خانه شديم ديديم امام عسكري عليه السلام كفن شده است، جعفر بن علي جلو رفت تا بر برادرش نماز گزارد، هنگامي كه قصد داشت تكبير گويد كودكي زيبارو خارج شد و رداي جعفر را گرفت و گفت: اي عمو من بر نماز بر پدرم سزاوارترم، جعفر عقب رفت در حالي كه چهره اش از خجالت و شرم زرد شده بود، كودك جلو رفت و بر پدر نماز گزارد. [1] .

آن حضرت در خانه ي خودش در شهر سامرا در اتاقي كه پدرش دفن شده بود دفن گرديد.


پاورقي

[1] كمال الدين 2: 475، ينابيع المودة: 461.