بازگشت

حوادث بعد از شهادت حضرت


هنگام شهادت حضرت مادر ايشان در مدينه به سر مي برد، هنگامي كه به سامرا رسيد بين او و جعفر بن علي در مورد ارث امام اختلافاتي صورت گرفت، جعفر نزاع را نزد خليفه ي وقت بيان نمود و وجود



[ صفحه 30]



كودك را به خليفه گزارش داد، دستور محاصره ي خانه ي امام و جستجوي آن را صادر كرد و دستور داد مادر امام زمان عليه السلام را احضار كنند، او وجود كودك را منكر شد و ادعاي حامله بودن را نمود تا امر كودك مخفي بماند، معتمد عباسي او را به زنان سپرد تا در مورد او تحقيق نمايند.

اما ماجراي شورش اهل بصره و مرگ ناگهاني عبيدالله بن يحيي بن خاقان پيش آمد و آنان از مادر امام غافل شدند و ايشان آزاد گرديد.

آنگاه جعفر بن علي سعي در زنداني كردن كنيزان آن حضرت و تصاحب ميراث ايشان نمود و آنان را تا سرحد امكان مورد آزار و اذيت و تحقير قرار داد.

بعد از شهادت آن حضرت شيعه دچار تفرق و پراكندگي گرديد، و به قول مسعودي بيست گروه شدند [1] و شيخ مفيد به اكثر آنها اشاره كرده است [2] گروهي از آنان پيرو جعفر كذاب شدند، گروهي حيران و سرگردان گرديدند، گروهي به شك و ترديد افتادند، و گروهي بر دينشان باقي ماندند.

مهمترين سبب اختلاف، تلاش جعفر كذاب براي كسب كرسي امامت بود، او در اين زمينه تمام تلاشش را به كار برد، اما با توجه به سوابق گذشته اش كسي پيرو او نگرديد و لقب كذاب را بر او نهادند، تا اينكه نزد عبيدالله بن خاقان رفته و گفت: مرا به مرتبه و مقام برادرم برسان و من هر سال بيست هزار دينار به تو مي دهم، او جعفر كذاب را از خود راند و گفت:



[ صفحه 31]



اي احمق خليفه ي وقت شمشيرش را از نيام بركشيد تا پيروان پدر و برادرت را از آنان دور سازد اما قادر نگرديد، اگر نزد پيروان آن دو، امام مي باشي نيازي به كسي نداري كه تو را در اين سمت قرار دهد، و دستور داد كه او را بيرون ببرند.

طبرسي از احمد بن اسحاق بن سعد اشعري نقل مي كند كه يكي از دوستانش نزد او آمد و گفت: جعفر بن علي نامه اي به او داده است كه در آن خود را جانشين برادر معرفي كرده و اينكه علم حلال و حرام الهي و تمام آنچه مردم مي خواهند نزد اوست.

احمد بن اسحاق مي گويد: بعد از خواندن نامه، به امام زمان عليه السلام نامه اي نوشته و نوشته ي جعفر را در آن قرار دادم، امام در پاسخ من نامه اي طولاني نوشت و در ضمن آن فرمود: اين انسان باطل بر خداوند با اين ادعايش دروغ بسته است، نمي دانم به چه وسيله مي خواهد اين ادعايش را ثابت نمايد، آيا با تفقه داشتن در دين، سوگند به خدا كه حلالي را از حرام و خطائي را از صواب نمي شناسد، يا با دانش و آگاهي، كه به حقي از باطلي و محكمي از متشابهي آگاهي ندارد، و حد نماز و وقت آن را نمي شناسد، يا با ورع و پرهيزكاري، كه خدا گواه است كه چهل روز نماز واجبش را ترك كرد.


پاورقي

[1] مروج الذهب 4: 199.

[2] فصول المختارة: 258.