بازگشت

كلامي پيرامون تفسير منسوب به آن حضرت


در ميان ائمه عليهم السلام بعضي از آنان داراي كتابهائي بوده اند كه به ايشان منسوب گشته است، همانند كتاب ديانت كه به اميرالمؤمنين عليه السلام منسوب است، يا صحيفه ي فاطميه كه به حضرت زهراء عليهاالسلام منسوب شده، يا صحيفه ي سجاديه كه به امام سجاد عليه السلام انتساب دارد.



[ صفحه 32]



اما از اين كتابها تنها كتاب صحيفه ي سجاديه آن هم با اسقاط چند دعا به دست ما رسيده، و قسمتهايي از كتاب ديات اميرالمؤمنين عليه السلام در روايات فقهي ما به وسيله ي ائمه عليهم السلام ذكر گرديده است، و صحيفه ي فاطميه به يادگار در اختيار ائمه عليهم السلام مي باشد.

در اين ميان تفسيري به امام عسكري عليه السلام منسوب شده كه بر اساس روايات آن حضرت املا مي فرموده اند و دو راوي آن را مي نوشته اند.

از ديرباز در خصوص صحت يا سقم اين تفسير بين بزرگان شيعه اختلافاتي وجود داشته است، كه در اين مختصر اشاره اي به آن مي نمائيم:

كيفيت نوشتن اين تفسير، در مقدمه ي اين تفسير از زبان يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن سيار كه از شيعيان بوده اند آمده است: پدران ما شيعه ي امامي بودند و در استرآباد زندگي مي كردند، اغلب ساكنين شهر از زيديه بودند و حكومت در دست حسن بن زيد علوي ملقب به داعي الي الحق بود.

او شديدا تحت تأثير گفتار گروه زيديه بود و ما بر جان خود ترسيديم و به سوي امام عسكري عليه السلام كوچ نموديم، هنگامي كه آن حضرت پدران ما را ديد فرمود: خوش آمد مي گويم به آنانكه به ما پناه آورده و پناهنده ي درگاه ما شده اند، خداوند تلاشتان را پذيرفته و ترستان را ايمن بخشيده و دشمنانتان را كفايت كند، بازگرديد كه بر جان و مالتان در امنيت هستيد، و فرمود: اين دو پسرتان را در اينجا باقي گذاريد تا علم به آنان بياموزم و بدان شرافت يابند، پدرانمان بازگشتند.



[ صفحه 33]



روزي امام به ما فرمود: هرگاه خبر نابودي دشمنان پدرانتان به شما رسيد و صدق گفتار مرا دانستيد براي شكرگزاري در مقابل آن، تفسير قرآن را به شما بياموزم كه در بر دارنده ي بعضي از اخبار خاندان پيامبر است، از كنار ايشان حركت نكرده بوديم كه نامه ي پدرانمان آمد كه خبر از سلامتي خود و نابودي دشمنانشان را داده بودند، هنگامي كه امام از محتويات نامه آگاه شد فرمود: هم اكنون زمان وعده ي من در مورد بيان تفسير قرآن است، هر روز به شما چيزي از آن را باز مي گويم.

ما هر روز مقداري از آن تفسير را مي نوشتيم، و در مدت هفت سال كه آنجا بوديم به مقدار توانمان از آن را نوشتيم. [1] .

آنچه گفته شد خلاصه اي از كيفيت تدوين تفسير مي باشد كه در مقدمه ي آن آمده است، اشكالاتي كه بر اين تفسير گرفته شده از چند جنبه مي باشد:

1- راويان آن افرادي مجهول الحال مي باشند، اگر چه مرحوم صدوق و طبرسي آنان را شيعه قلمداد كرده اند، اما به صرف شيعه بودن نمي توان توثيق شخصي را ثابت كرد، و نيازمند آن هستيم كه عدالت و صداقت آنان ثابت شود و كسي آنان را توثيق ننموده است، و از اين رو اغلب نويسندگان كتب رجالي همچون علامه خوئي در معجم رجال حديث [2] ، و محقق تستري در الاخبار الدخيلة [3] كتاب مذكور را تضعيف كرده اند.



[ صفحه 34]



2- وجود احاديثي خلاف واقع، احاديثي در اين كتاب ذكر شده كه بيانگر بعضي از معجزات ائمه عليهم السلام مي باشد و در سائر كتب نيامده است.

البته اين امر نمي تواند دليل ضعف كتاب باشد چرا كه وجود حديثي در كتابي و عدم وجود آن در كتب ديگر دليل ضعف نيست.

همچنين در اين كتاب [4] آمده كه مختار در زمان حجاج ثقفي زنداني بود و فرار كرد و از قاتلان امام حسين عليه السلام انتقام گرفت، كه اين منافات دارد با آنچه تاريخ نگاران [5] آورده اند كه مختار در فتنه ي مصعب بن زبير سال 67 كشته شد.

اين امر نيز مانع از صحت كتاب نمي تواند باشد، چرا كه در بسياري از كتب اين اشكالات وجود دارد، مثلا در كافي آمده است كه بريد بن معاويه گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: يزيد بن معاويه داخل مدينه شد در حالي كه قصد داشت به حج برود، نزد يكي از افراد قريش فرستاد و او آمد، يزيد گفت: آيا اقرار مي كني كه بنده ي مني كه اگر خواستم تو را بفروشم و اگر خواستم تو را به بنده اي بگيرم، سپس گفت: اگر اقرار نكني تو را مي كشم - تا آخر حديث. [6] .

چرا كه بر اساس منابع تاريخي يزيد بعد از خلافت به مدينه نيامده است بلكه از شام نيز خارج نگرديد تا مرد، در اين موارد شايد از طرف روات اشتباهاتي در نقل صورت گرفته باشد كه دليل بر ضعف كتاب نيست.

3- مدت امامت امام عسكري عليه السلام 6 سال بوده است، و طبق آنچه



[ صفحه 35]



نويسندگان اين تفسير در مقدمه آورده اند 7 سال در حال نوشتن آن بوده اند و قبل از آن هم زماني سپري شده است كه از استرآباد به سامرا رفته و در آنجا اقامت داشتند، و اين امر با تاريخ ناسازگار است.

4- مواردي در كتاب است كه با شأن امام سازگار نيست.

اگر چه مرحوم شيخ صدوق در فقيه [7] و ديگر بزرگان از اين كتاب نقل حديث كرده اند، اما اين دليل صحت كتاب نيست، چرا كه بعضي از اشكالات وارده به كتاب قابل حل نبوده، و مانع از عمل به كل كتاب است.

خلاصه كلام آنكه: دليلي بر باطل بودن كتاب نداريم، و نيز دليلي بر صدور همه ي آن از امام نيز موجود نيست، بلكه اين كتاب همانند سائر كتب مي باشد كه در آن صحيح و غلط موجود مي باشد، و بايد در مورد هر روايت بحث جداگانه اي صورت بگيرد، و به دنبال قرائن صحت در آن تفحص نمود.

جواد قيومي اصفهاني

1 / 10 / 1377


پاورقي

[1] تفسير منسوب به امام عليه السلام: 9.

[2] معجم رجال الحديث 13: 159، 20: 209.

[3] الاخبار الدخيلة 1: 152.

[4] تفسير منسوب به امام عليه السلام: 547.

[5] كامل ابن اثير 4: 267.

[6] روضه ي كافي: 8: 196.

[7] فقيه 2: 327.