بازگشت

راويان تفسير


بنابر سند تفسير، نخستين كساني كه تفسير را از امام حسن عسكري (ع) استماع كرده اند و براي مفسر استرآبادي روايت كرده اند، «ابو يعقوب يوسف بن محمد بن زياد» و «ابوالحسن علي بن محمد بن يسار» هستند. اين دو نفر بنا به گفته ي خودشان در اول تفسير، از استرآباد بوده اند و چون فرقه زيديه در آن مكان كثرت و قدرت داشتند و به اماميه ستم روا مي داشتند، پدران آنان كه از شيعه اماميه بودند، به دليل ترس از جان و مال از محل متواري شده و به مقر زندگي امام عسكري (ع) پناه بردند. در نتيجه اين دو شخص به مدت تقريباً هفت سال، تفسير قرآن را از امام عسكري (ع) فرا گرفتند و پس از بازگشت براي مفسر استرآبادي، روايت كردند. [1] .

اكنون بايستي ملاحظه كرد كه اين دو، در وثوق و اعتبار، از چه موقعيت و جايگاهي برخوردارند؟

پيشينيان آگاه به دانش رجال، چونان شيخ طوسي، نجاشي و عمر كشي در كتابهاي رجال خويش از اين دو، نامي نبرده اند، تنها در مطلب نقل شده از كتاب الضعفا، كه منسوب به ابن غضايري است، از آنان به «رجلين مجهولين» (دو مرد مجهول) تعبير شده است.

پس از او، پژوهشيان ديگر چون علامه حلي، ابن داود حلي و محقق داماد و ديگر كساني كه اين تفسير را مردود شمرده اند، عبارت ياد شده را ذكر كرده اند.

رجال شناسان متأخر نيز نظريات گوناگوني ابراز كرده اند.

آيت الله خويي مي نويسد:

«تفسير منسوب به امام عسكري (ع) به روايت وي (محمد بن قاسم) ثابت نمي شود؛ زيرا او تفسير را از دو مرد مجهول الحال روايت كرده است.» [2] .

همچنين در بررسي علي بن محمد يسار، يكي از دو راوي تفسير، مي نويسد:

«تفسير منسوب به امام حسن عسكري (ع) به روايت اين مرد (علي بن محمد) و دوستش يوسف بن محمد بن زياد، نقل شده و هر دو نفر مجهول هستند.» [3] .

اين سخن مطرح است كه آيا روايت آنان از شخص امام، عظمت و علو شأن آنان را نتيجه نمي دهد؟

آيت الله خويي در پاسخ اين ديدگاه مي نويسد:

«روايت آنان از شخص امام (ع) نشان ارجمندي شان نزد امام نيست و اين كه امام، ماندن آن دو را از پدرانشان خواسته براي علم آموزي آن دو بوده است (و دليل وثاقت ايشان نيست).» [4] .

در ميان متأخران، جمعي از پژوهشيان، «ابو يعقوب يوسف» و «ابوالحسن علي» را توثيق كرده اند. از جمله شيخ عبدالله مامقاني، در كتاب تنقيح المقال مي نويسد:

«ابو يعقوب يوسف بن محمدبن زياد و ابوالحسن علي بن محمد بن يسار» [كساني هستند كه] امام عسكري (ع) به پدرانشان فرمود:

«فرزندانتان را نزد من بگذاريد، تا دانشي به آنان بياموزم كه شرف و عزت الهي شان در آن باشد.»

از اين كلام، وثاقت و منزلت آنان به خوبي آشكار مي شود.» [5] .

افزون بر اين، در سند تفسير به روايت شيخ صدوق چنين آمده است:

«آن دو مرد، از طريق پدر، شيعه امامي بودند...» [6] .

بسياري از محققان موافق با اين تفسير، تعبير ياد شده را حكايتگر اعتماد صدوق به آن دانسته اند.

مرحوم سيد حسين بروجردي، نويسنده كتابهاي نخبة المقال و الصراط المستقيم مي نويسد:

«در ارتباط با آن دو (نخستين راويان تفسير) شيخ صدوق، داناتر به حال آنان است، چنانكه شيخ ما طبرسي، در آغاز كتاب احتجاج، به نقل از صدوق گويد... آن دو از شيعه اماميه بودند.

بر اين اساس و بنابر دليلهاي ديگر، گروه زيادي از اماميه، اين تفسير را صحيح دانسته و به آن اعتماد كرده اند. از اين روي، تمامي اين تفسير را در تفسير خودم (الصراط المستقيم) آورده ام.» [7] .

نكته ي ديگري كه به شناخت ابو يعقوب يوسف و ابوالحسن علي بن يسار، كمك مي كند اين حقيقت است كه آيا غير از مفسر استرآبادي (محمد بن قاسم جرجاني) راوي ديگري هم از اين دو روايت كرده است؟ اگر روايت اين دو نفر منحصر به اين تفسير و راوي آنان فقط محمد بن قاسم جرجاني باشد، مي توان گفت: از معروفيت كافي برخوردار نبودند. در اين مجال، فرصت تتبع همه جانبه نيست، اما از پژوهش در برخي متون چنين به دست مي آيد كه راويان ديگري نيز از وي، نقل روايت كرده اند و اينك به دو مورد اشاره مي شود:

1. شيخ صدوق در امالي از محمد بن علي استرآبادي از اين دو نفر، نقل حديث كرده است.

2. در اجازه علامه حلي به بني زهره در سند دعاي ندبه آورده است:

«عن الحاكم ابي القاسم عبدالله بن عبيدالله حسكاني، عن ابي القاسم علي بن محمد العمري، عن ابي جعفر محمد بن بابويه، عن ابي محمد بن القاسم بن محمد الاسترآبادي عن عبدالملك بن ابراهيم و علي بن محمد بن يسار عن ابي يحيي بن عبدالله بن زيد العمري...» [8] .

آقا بزرگ تهراني در الذريعه نتيجه مي گيرد كه غير از «محمد بن قاسم جرجاني» دو نفر ديگر به نامهاي: محمد بن علي استرآبادي و ابو محمد بن القاسم بن محمد الاسترآبادي نيز از علي بن يسار نقل حديث كرده اند. [9] .


پاورقي

[1] التفسير المنسوب الي الامام الحسن العسكري (ع)، (قم، مؤسسه الامام المهدي (ع)) / 10-19، نقل به مضمون.

[2] خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 17 / 157.

[3] همان، 12 / 147.

[4] همان.

[5] مامقاني، محمد حسن، تنقيح المقال في ضبط اسماء الرجال / 305.

[6] التفسير المنسوب / 19.

[7] بروجردي، حسين، صراط مستقيم / 88.

[8] تهراني، آغابزرگ، الذريعه، ج 4 / 283.

[9] همان.