بازگشت

يادي از نماز خوبان


از امام حسن عسكري عليه السلام در ذيل آيه «ويقيمون الصلوة » داستاني در مورد نماز ابي ذر نقل شده است كه مروري بر آن در اينجا مناسب مي نمايد. امام حسن عسكري عليه السلام فرمود: روزي حضرت ابوذر غفاري به محضر رسول خداصلي الله عليه وآله آمده و عرضه داشت: يا رسول الله! من در حدود 60 رأس گوسفند دارم و نمي خواهم بخاطر آنها هميشه در باديه باشم و از فيض محضر شما محروم شوم و همچنين دوست ندارم آنها را به يك شباني بسپارم تا به آنها ستم كرده و حقوقشان را رعايت نكند؛ تكليف من چيست؟

رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: فعلا برو و گوسفندانت را بچران. ابي ذر طبق فرمان پيامبر به صحرا رفت و در روز هفتم به نزد پيامبر آمد. رسول خداصلي الله عليه وآله از وي سؤال كرد: اي اباذر! گوسفندانت را چه كردي؟ او پاسخ داد: يا رسول الله گوسفندان من قصه شگفت انگيزي دارند! پيامبر فرمود: اي اباذر مگر چه شده؟ چه قصه اي؟ اباذر در پاسخ اظهار داشت: يا رسول الله! من مشغول نماز بودم، گرگي به گوسفندانم حمله كرد، پس گفتم: خدايا نمازم، خدايا گوسفندانم! در آن حال من متحير بودم كه نمازم را بشكنم و از گوسفندان دفاع كنم يا نمازم را ادامه دهم. ادامه نماز را انتخاب كردم، در اين حال شيطان مرا وسوسه كرد و به من گفت: اي اباذر! چه مي كني؟ اگر گرگ گوسفندانت را هلاك كند و تو همچنان نمازت را ادامه دهي در دنيا سرمايه اي براي زندگي ات نخواهد ماند. به شيطان پاسخ دادم: براي من ايمان به وحدانيت خداوند و ايمان به رسالت حضرت محمدصلي الله عليه وآله و ولايت برادرش علي عليه السلام و دشمني با دشمنان آن بزرگواران بهترين سرمايه است كه باقي خواهد ماند؛ بعد از اينها هر چه از من فوت شود اهميتي ندارد. در اين حال نمازم را ادامه دادم و گرگ يكي از گوسفندانم را ربود، اما با حيرت تمام ديدم كه در آن لحظه شيري پيدا شد و گرگ را كشته و آن گوسفند را از چنگال وي رهانيده و به داخل گله بازگردانيد. سپس مرا مورد خطاب قرار داده و [با زبان فصيحي] گفت: اي اباذر! نمازت را با خيال راحت ادامه بده، خداوند تبارك و تعالي مرا مأمور كرده كه از گوسفندانت مواظبت نمايم تا اينكه از نماز فارغ شوي. من نماز را به پايان رساندم در حالي كه حيرت و تعجب تمام وجودم را فرا گرفته بود و خدا مي داند كه چه حالي داشتم. در اين موقع شير به نزدم آمده و به من گفت: «امض الي محمدصلي الله عليه وآله فاخبره ان الله تعالي قد اكرم صاحبك الحافظ لشريعتك ووكل اسدا بغنمه يحفظها؛ نزد حضرت محمدصلي الله عليه وآله برو و به آن حضرت خبر بده كه: خداوند متعال دوست تو را كه از شريعتت پاسداري مي كرد گرامي داشت و براي گله اش شيري را به محافظت گماشت.» با شنيدن اين ماجرا، همه حاضران از قصه اباذر شگفت زده شدند.

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود: اي اباذر! راست گفتي و به يقين من، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام به راستي تو و قصه ات ايمان آورديم.

اما برخي از منافقين كه در حدود 20 نفر بودند، گفتند: محمدصلي الله عليه وآله با اباذر تباني كرده اند كه ما را بفريبند. ما بايد خودمان او را تعقيب كنيم و ببينيم آيا واقعا شيري در هنگام نماز از گله اباذر محافظت مي كند؟ آنها آمدند و با چشمان خود ديدند كه اباذر در حال نماز است و شيري گله او را مي چراند و از آنها مواظبت مي كند. هنگامي كه اباذر دوباره به حضور رسول الله صلي الله عليه وآله شرفياب شد، پيامبرصلي الله عليه وآله خطاب به وي فرمود: «يا اباذر انك احسنت طاعة الله، فسخر الله لك من يطيعك في كف العوادي عنك، فانت افضل من مدحه الله عزوجل بانه يقيم الصلاة؛ اي اباذر! تو اطاعت خدا را به نحو احسن انجام دادي و خداوند كسي را براي پاسباني گوسفندانت در تسخير تو درآورد كه در وسط بيابان از تو اطاعت مي كند، پس تو گرامي ترين كسي هستي كه خداوند متعال او را به اينكه نماز اقامه مي كند ستوده است!» [1] .


پاورقي

[1] تفسير امام العسكري عليه السلام، ص 72 به بعد؛ بحارالانوار، ج 81، ص 231، 232، 233، با تلخيص.