بازگشت

روايت ابوسهل در باب وفات امام


شيخ طوسي به سند خود روايت كرده از ابوسليما داود بن غسان بحراني كه گفت: خواندم نزد ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي كه شيخ متكلمين از اصحاب ما بوده در بغداد و صاحب جلالت بوده در دين و دنيا و كتبي تصنيف كرده از جمله كتاب الانوار در تواريخ ائمه اطهار عليه السلام كه فرمود:

ولادت با سعادت حضرت حجة بن الحسن (صلوات الله عليه و علي آبائه) به سامرا واقع شد سال دويست و پنجاه و شش هجري قمري (در برخي روايات 255 هجري قمري آمده). والده آن حضرت نامش نرجس و كنيه ايشان ابوالقاسم بوده. به همين كنيه وصيت كرده بود رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

اسم او اسم من و كنيه من است. لقب او مهدي است و اوست حجت و



[ صفحه 188]



امام منتظر و صاحب الزمان (عج).

ابوسهل مي گويد: داخل شدم بر امام حسن عسگري عليه السلام در بيماري كه به همان بيماري از دنيا رحلت فرمود و در نزد آن حضرت عليه السلام بودم كه امر فرمود خادم خودم عقيد را و اين خادمي بود سياه از اهل نوبه و خدمت كرده حضرت امام علي نقي عليه السلام را پروريده و بزرگ كرده بود. امام حسن عليه السلام را فرمود: اي عقيده بجوشان از براي من آب را مصطكي. پس جوشانيد و مادر حضرت حجت عليه السلام آن آب را براي امام حسن عليه السلام آورد. پس همين كه قدح را به دست آن جناب داد و خواست بياشامد دست مباركش لرزيد و قدح به دندانهاي ثناياي نازنينش خورد. پس قدح را از دست نهاد و به عقيده فرمود:

داخل اين اطاق مي شوي مي بيني كودكي را به حال سجده، او را بياور نزد من، ابوسهل گويد كه عقيد گفت:

من داخل شدم به جهت پيدا كردن آن طفل، ناگاه نظرم افتاد به كودكي كه سر به سجده نهاده بود و انگشت سبابه را به سوي آسمان بلند كرده بود. پس سلام كردم بر آن جناب، آن حضرت مختصر كرد نماز را و چون تمام كرد عرض كردم كه:

سيد من مي فرمايد تو را كه نزد او بروي، پس در اين هنگام مادرش صيقل آمد و دستش را گرفت و برد او را به نزد پدرش امام حسن عليه السلام ابوسهل مي گويد: چون كودك به خدمت امام حسن عليه السلام رسيد سلام كرد نگاه كردم بر او، و اذا هو دري اللون و في شعر راسه قطط، مفلج الاسنان.

يعني ديدم، كه رنگ مباركش، روشنايي و تلالو دارد و موي سرش به هم پيچيده و مجعد است و مابين دندانهايش گشاده است. همين كه امام حسن عليه السلام نگاهش به كودكش افتاد بگريست و فرمود:

يا سيد اهل بيته، اسقني الماء فاني ذاهب الي ربي.



[ صفحه 189]



اي سيد اهل بيت خود، مرا آب بده، همانا من به سوي پروردگار خود مي روم (يعني وفاتم نزديك شده) پس آن جناب قدح آب جوشانيده با مصطكي را گرفت به دست خويش و حركت داد لبهايش را و سيرابش كرد. چون امام حسن عليه السلام آب را آشاميد فرمود:

مرا مهيا كنيد از براي نماز، پس در كنار آن حضرت دستمالي افكندند و آن طفل وضو داد پدر خود را به يك مرتبه (يعني به اقل واجب) و مسح كرد بر سر و قدمهاي او.

پس امام حسن عليه السلام با وي فرمود:

بشارت باد تو را اي پسرك من، تويي صاحب الزمان و تويي مهدي و حجت خدا بر روي زمين و تويي پسر من و كودك من و منم پدر تو، تويي محمد بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام و پدر توست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و تويي خاتم ائمه طاهرين و بشارت داد به تو رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و نام و كنيه داد تو را و اين عهدي است به سوي من از پدرم از پدرهاي طاهرين تو، صلي الله علي اهل البيت ربنا انه حميد مجيد.

پس وفات كرد امام حسن عسگري عليه السلام در همان وقت، صلوات الله عليهم اجمعين» [1] [2] .


پاورقي

[1] الغيبة، ص 272، بحارالانوار، ج 52، ص 16.

[2] منتهي الامال، عباس قمي.