بازگشت

سامرا پيش از مهاجرت ميرزاي بزرگ شيرازي


آن روزها با وجود آستان قدس عسكريين عليهماالسلام و با آن همه پيشينه ي تاريخي و... سرزمين سامرا به بوته ي فراموشي سپرده شده بود و تنها به عنوان يك شهر تاريخي و كهن، اسمي از آن مطرح بود و بس.

شهري كه روزگاري سه امام معصوم عليهم السلام را در برداشت و اسمش زينت بخش محافل محدثان و فقيهان بزرگ گشته و شهرتش زمين و زمان را در نورديده بود، آن روزها جز نام از آن خبري نبود، سرزميني كه در گذشته ي درخشان خود با نام «ناحيه ي مقدسه»



[ صفحه 280]



اسمش ورد زبان ها بود و كوچه عسكرش كوي دلدادگان و آزادگان، و كعبه ي كمال جويان و حقيقت طلبان گرديده بود و هميشه چشم ها از هر سوي و ديار به آنجا دوخته و همه منتظر كه تازه چه خبر يا حديث و روايتي از آن شهر بزرگ خواهد رسيد و...

با وجود اين همه پيشينه پاك و تابناك، آن روزها از سامراي قديم صحبتي در ميان نبود و ديگر سامرا را كسي ناحيه ي مقدسه نمي خواند، بلكه شهري در دست اغيار اسير بود. حريم مقدس عسكريين عليهماالسلام خراب آباد گدايان و سيه بختان شده بود، چنان كه گداي سامرا در زبان ها مثل گشت و مشكل مي شد كسي يافت كه از اين همه غربت و غم، قصه اي در دل نداشته باشد. غبار اين غربت چشم هاي شيعيان را آزار مي داد تا اين كه سيد جليلي از فقيهان نامدار، قيام كرد و با هجرت خويش از نجف به سامرا شهر را دوباره احيا كرد و غبار غربت از گنبد ملكوتي عسكريين عليهماالسلام زدود و ديده ي ديده وران را معطوف آن آستان مقدس ساخت و به پاس اين بزرگداشت چه توفيق هاي بزرگي كه خدا رفيقش ساخت، چنان كه نام ميرزاي بزرگ شيرازي جاودانه شد و يادش تا ابد زنده و پايدار ماند.



هر آن كه جانب اهل خدا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد



حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست

كه آشنا سخن نگه دارد [1] .

ميرزاي بزرگ كه به حق مجدد مذهب ناميده شده است و هميشه دل به سوي حضرت دوست داشت و خود را جز غلام خانه زاد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نمي دانست. ديار دلدار را خانه ي خويش ساخت، در حقيقت او نبود كه به سوي سامرا مي شتافت، بلكه دل پاك و ضمير روشن و آيينه زلال درونش بود كه او را به كوي دلبر مي كشيد و بر خلاف كوته نظراني كه اين كار را براي او ضايع كردن خويش مي دانستند. او فكري ديگر و عشقي برتر و بالاتر از اين حرف ها داشت.



[ صفحه 281]



آنهايي كه در دايره ي تنگ و تاريك مقام جويي و رياست طلبي بودند نمي توانستند اين هجرت ميرزا را بفهمند و مجبور بودند كه بگويند: آقا چرا نجف را ترك مي كنيد اينجا باشيد براي شما بهتر است، حوزه ي نجف بزرگ است و شما را بزرگ مي كند، چرا حوزه ي به اين بزرگي را ترك مي كنيد و به سامرا مي رويد، شهري كه بيشتر مردمش سني مذهب اند و از اين قبيل مقوله ها.

اما ميرزاي بزرگ، كه دلش با مهر مهدي (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) مهد نور و فضيلت، خانه خير و خلوص بود، در سر سوداي عشق داشت و بس. و نمي توانست آستان قدس عسكريين عليهماالسلام و ناحيه ي مقدسه را در غربت ببيند و آرام نشيند، تنها به راه افتاد و ديار دوست را در پيش گرفت و رفت. رفت كه معتكف ديار دلبر گردد و در سايه ي اين اعتكاف، اشتياق دل را به وصالش برساند تا بتواند در سايه سار الطاف حضرت عسكريين عليهماالسلام و مولا امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف فلك را سقف بشكافد و طرحي نو دراندازد.

در خصوص سامراي پيش از ميرزا رحمه الله و تأثير اين هجرت در ساختار اجتماعي و فرهنگي آن شهر، چنين مي نويسند:

ورود ميرزا به ديار عسكريين عليهماالسلام، به آن حيات علمي و فرهنگي بخشيد و روح تازه اي در كالبد اين شهر غريب و مظلوم، دميد، قبل از آن، سامرا در انحصار اهل سنت بود. ميداني بود براي رقابت عشاير و تعصبات قبايل. شيعه و زوار امامان امنيت نداشتند و جوار حضرت امام هادي و امام حسن عسكري عليهماالسلام با فرهنگ شيعي و علوم آن بيگانه بود. آمدن ميرزا سبب شد كه اين شهر از الطاف الهي بهرمند شود و جويباري عظيم، از نهر جاري حوزه و ميراث عظيم آن، در اين شهر جريان يابد. طلاب گروه گروه از اقطار عالم اسلام براي كسب دانش به سرزمين مقدس عسكريين عليهماالسلام سرازير شدند. محافل علمي و مدارس آيات در آن بر پا شد تا جايي كه به گفته ي مرحوم حرزالدين:

«هجرت به سامرا در ايام ميرزا، در عرض هجرت به نجف معمول شد و تدريس دروس مقدمات و علوم عالي، علاوه بر درس ميرزا، فراوان شد».



[ صفحه 282]



به تعبير تذكره نويس و مورخ بزرگ شيعي، مرحوم سيد محسن امين:

«انتقل المركز العلمي اليها علي عهد الميرزا سيد محمد حسن الشيرازي».

در ايام ميرزا مركز علمي به سامرا انتقال يافت، در نتيجه، سامرا به پرورش گاه بزرگان علم و ادب و حديث و فلسفه تبديل شد.

«فقد كانت سامراء يومئذ مركزا علميا ربي العباقرة و زعماء العلم و خرج النوابغ و أساطين الدين».

سامرا به مركزي علمي و فرهنگي تبديل شد كه نوابغ بزرگ و بزرگان دانش را تربيت كرده و نوابغ و استوانه هاي دين از آن فارغ التحصيل شدند [2] .


پاورقي

[1] ديوان خواجه حافظ شيرازي: ص 83.

[2] مجله ي حوزه: شماره ي 51، ص 84 به بعد.