بازگشت

ميرزاي شيرازي، سامرا و معرفت كليدي آيات قرآن


سامرا با قرار گرفتن مرجع بزرگ جهان تشيع فقيد دنياي اسلام حضرت آيت الله العظمي ميرزاي شيرازي در رأس حوزه علميه آن مقصد و مأواي مقلدان و شيفتگان مرجعيت قرار گرفت. حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمد شيرازي قدس سره فرمودند:

از جمله آن شيفتگان و آرزومندان چهار تاجر ايراني بودند كه براي ديدار مرجع خود و زيارت عتبات مقدسه ي عراق به سامرا مشرف مي شوند، زيارت آنان مصادف با ماه هاي حج مي شود و آنان كه به حج مشرف نشده بودند از ميرزاي بزرگ استفاده درباره وجوب حج مي كنند و ايشان استطاعت و به وجوب حج بر آنان فتوا مي دهند.

آنان تصميم به انجام حج و رفتن به زيارت خانه خدا مي گيرند، ولي از آنجا كه آمادگي كامل براي حج نداشتند به جهت آن كه اموال زيادي همراه خود آورده بودند، از ميرزاي بزرگ خواهش مي كنند شخصي را معرفي كنند تا اموال خود را نزد او به امانت بسپارند و ره سپار مكه شوند. ميرزاي بزرگ يكي از وكلاي مالي خود را به نام حاج جعفر جهت اين كار معرفي مي كنند.

آنان با راهنمايي ميرزاي بزرگ اموال خود را نزد حاج جعفر امانت گذاشته و به حج مشرف مي شوند، وقتي از سفر حج به سامرا مراجعت مي كنند و به سراغ حاج جعفر براي استرداد امانت هاي خود مي روند باخبر مي شوند كه حاج جعفر از دنيا



[ صفحه 311]



رفته، اما امانت هاي آنان را با مشخصات كامل يادداشت كرده و ثبت و ضبط نموده بود، جز امانت يكي از آنان كه يك جواهر گران قيمت و با ارزش بوده خبر و أثري از آن موجود نيست.

آن تاجر براي به دست آوردن امانت خود به حضرت آيت الله العظمي ميرزاي بزرگ مراجعه مي نمايد و كسب تكليف مي كنند.

ايشان آيه كريمه اي از قرآن مجيد را نوشته و به آن تاجر مي دهند و مي فرمايند: به نجف اشرف مشرف شو و اين آيه كريمه را در وادي السلام نجف بخوان و تكرار نما تا آن كه ملائكه موكل حاج جعفر را به ملاقات شما مي آورند و آن گاه از او امانت خود را مطالبه كن.

تاجر نوشته را از ميرزاي شيرازي گرفته و به نجف اشرف مشرف مي گردد و به وادي السلام رفته و آيه كريمه را مي خواند و تكرار مي نمايد، ولي خبري از حاج جعفر نمي شود و دست خالي به سامرا نزد ميرزاي بزرگ مراجعت نموده و ايشان را از نتيجه كار باخبر مي كند.

ميرزاي شيرازي با شنيدن گزارش اين تاجر پريشان حال شده و آيه ي كريمه (انا لله و انا اليه راجعون) را بر زبان جاري كرده و تكرار مي نمايند. سپس به تاجر روي آورده و مي فرمايند، حال كه ايشان را در وادي السلام ملاقات ننمودي، بايد به وادي برهوت رفت و آنجا ايشان را ملاقات كني، وقتي او را ملاقات كردي و امانت خود را از او مطالبه نمودي در ضمن از او سؤال مي كني: چرا او را به وادي برهوت آوردند؟ زيرا وادي برهوت جاي گناه كاران است.

آن گاه ميرزاي بزرگ آيه كريمه اي را نوشته و به او مي دهند تا آن را در آن وادي بخواند و موفق به ديدار حاج جعفر بشوند، تاجر طبق راهنمائي ميرزاي شيرازي رفتار نموده و سرانجام در وادي برهوت با حاج جعفر در حالي كه غل و زنجير آتشين به دست و پاي او بود ملاقات مي كند.

ابتدا حاج جعفر از تاجر معذرت خواهي مي كند و اظهار مي دارد كه او از يادداشت امانت او فراموش كرده و امانت را در باغچه منزل خود پاي درختي كه در



[ صفحه 312]



آن باغچه است پنهان نموده.

آن گاه تاجر پيام ميرزاي بزرگ را به او مي رساند و مي گويد كه ايشان فرمودند: از شما سؤال كنم: چرا شما را به وادي برهوت آوردند؟

حاج جعفر پاسخ مي دهد: به جهت قصاب محلمان.

سپس اضافه مي كند: سلام مرا خدمت ميرزاي شيرازي ابلاغ كن و خواهش مرا به ايشان برسان كه قصاب محل را از من راضي گرداند.

ملاقات پايان مي گيرد و تاجر به سامرا خدمت ميرزاي شيرازي رسيده و گزارش كار را به اطلاع ايشان مي رساند. ميرزاي بزرگ اول طبق آدرسي كه حاج جعفر داده بود مي گويند: امانت تاجر را از پاي درخت درآورده و به تاجر بدهند و تاجر به مال خود مي رسد.

دوم: شبانه رهسپار منزل قصاب محل مي شوند تا او را از حاج جعفر راضي و خوشنود نمايند. قصاب وقتي مواجه با آمدن آيت الله العظمي ميرزاي شيرازي به منزل خود مي شود، قدوم ايشان را گرامي داشته و ارج مي گذارد و مفتخرانه زبان به خوش آمد مي گشايد، ولي همين كه ميرزاي بزرگ نزد قصاب نام حاج جعفر را مي برد قصاب برآشفته مي شود و مي گويد: هيچ وقت از حاج جعفر راضي نخواهم شد.

ميرزاي شيرازي سبب را جويا مي شوند و از اصل قصه و جريان سؤال مي كنند تا شايد بتوانند از ريشه مشكل را معالجه نمايند.

قصاب مي گويد: براي دخترم خواستگار مي آيد و از آنجا كه حاج جعفر همسايه ي مبرز ما بود خواستگاران درباره نجابت و اصالت دخترمان از او سؤال مي كنند او كه در سر مي پرورانده، يا فكر مي كرده و نظر داشته كه دخترم را به عنوان زوجه براي فرزندش بگيرد جواب سربالايي به آنان مي دهد، تعريف و ستايش و در واقع حقيقت را بيان نمي كند و آنان از جواب سربالاي او از خواستگاري منصرف شده و فرزندش هم به رغم خواسته پدر خواهان ازدواج با دخترم نبوده و دخترم بالاخره تا به حال



[ صفحه 313]



بي شوهر در خانه من باقي مانده است. لذا من هرگز از حاج جعفر راضي نمي شوم.

ميرزاي بزرگ جريان را كه مي شنوند و از آن با اطلاع مي گردند سر به زير انداخته و كمي درنگ كرده، سپس سر برداشته و روي به قصاب مي كنند و مي فرمايند: من دختر شما را همين الآن به عنوان زوجه براي فرزندم فلان كه هنوز ازدواج نكرده با اجازه شما عقد مي كنم، آيا شما از حاج جعفر راضي مي شويد؟

قصاب كه هرگز توقع اين سرافرازي و افتخار وصلت با بيت آيت الله ميرزاي شيرازي را نداشت بلافاصله در جواب مي گويد: بله از حاج جعفر راضي شدم و از اين وصلت سربلند و مفتخر نيز مي باشم.

در همان مجلس عقد شرعي خوانده مي شود و دختر قصاب عروس آيت الله العظمي ميرزاي شيرازي و زوجه فرزند او مي شود و با اين كار مدبرانه و روشي عاقلانه ميرزاي بزرگ علاج چند مشكل را مي كنند:

1 - فرزند خود را داماد مي كنند.

2 - دختر قصاب را عروس مي كنند.

3 - حاج جعفر را از گرفتاري و وادي برهوت كه جايگاه گنه كاران است نجات داده و به وادي السلام كه جايگاه مؤمنين است، ارتقا بخشيده اند.

آري، به فرمايش آيت الله العظمي حاج سيد محمد شيرازي قدس سره كه در آخر اين داستان متذكر شدند اين بود كه:

آري اين قدر حساب آخرت دقيق است و بايد انسان عبرت بگيرد به حساب خود رسيدگي نمايد و از همت و تدبير ميرزاي شيرازي نيز بايد درس و حكمت آموخت.