بازگشت

با پدر


امام حسن عسكري - عليه السلام - بخشي از زندگي خود را در كنار پدر گذراندند و از آن سرچشمه نور، سودها بردند. در اين دوره در سفر و حضر، امام يك لحظه از پدر جدا نشد و اين پدر و پسر يا معلم و متعلم با هم درسها داشتند، حضرت در پدرشان جلوه هاي اخلاقي جد بزرگوارشان پيامبر اكرم را مي ديدند؛ اخلاقياتي كه رسول اكرم را بر تمامي پيامبران سلف برتري بخشيده بود، به علاوه ويژگيهاي امامان قبل در پدر مجسم بود و پسر همه ي آنها را يكجا مي ديد و فرامي گرفت. پدر نيز در فرزندشان ادامه ي سلسله ي امامت را مي ديد و نائب به حق خود را همين گرامي فرزند مي دانست لذا درباره ي ايشان اهتمامي خاص داشت و چنين از فضيلت فرزند پرده برمي داشت:

«فرزندم ابومحمد اصيل ترين چهره ي خاندان نبوي و استوارترين حجت است. او بزرگ فرزندانم و جانشين من است و امامت و احكام آن به سوي او بازمي گردد» [1] .

به طور قطع مقام امام هادي بالاتر از آن است كه بر اساس عاطفه ي پدري به هواخواهي فرزند برخيزد و او را مستحق امامت بداند بلكه تنها پس از آنكه تمامي گرايشهاي والا و ويژگيهاي گرانقدر در حضرت فراهم آمده بود، پدر - نه از مقام پدري - بلكه از مقام امامت، نائب پس از خود را چنين معرفي مي كند و او را تصوير تمام نماي خاندان امامت و حجت خداي بر خلق و امام آينده ي مسلمين و بزرگ خليفه ي به حق نام مي برد.

امام حسن عسكري - عليه السلام - تمامي شرايط امامت را در خود داشت و همين او را شايسته تصدي مقام امامت مي ساخت. امام همراه و ملازم پدر و



[ صفحه 21]



شاهد رنج و محنتهاي ايشان بود. عباسيان - بخصوص متوكل - انواع مشكلات را براي امام فراهم مي ساختند.

متوكل امام هادي را از مدينه به سامرا منتقل كرد و در آنجا او را تحت نظر گرفت و مانع بهره مندي دانشوران و فقها از علم ايشان گشت و از رسيدن حقوق شرعيه به ايشان جلوگيري كرد و ايشان را در حلقه اي از جاسوسان قرار داد. و گاه به گاه دستور مي داد به خانه ي ايشان يورش برند و امام را در هر حالتي كه هست به دربار آورند.

خليفه به اينها قناعت نكرد بلكه رسما زيارت مرقد مطهر امام حسين - عليه السلام - پيشاهنگ كرامت و انسانيت را منع كرد و دستور داد قبر ايشان را ويران كنند - جايي كه از جمله نقاط برگزيده خداوند است - تمامي اين حوادث و رويدادها در برابر ديدگان امام حسن عسكري كه در آستانه زندگي و شكوفايي عمر بود رخ داد و قلب ايشان را مالامال از درد و اندوه نمود و سينه شان از اين همه نامردمي شرحه شرحه شد.


پاورقي

[1] اعيان الشيعه، ج 4، ق 3، ص 295.