بازگشت

نامه اي به اسحاق نيشابوري


امام حسن عسكري نامه اي به اسحاق بن اسماعيل نيشابوري نگاشت كه از نامه هاي گرانقدر به شمار مي رود. حضرت در اين نامه پند، نصيحت و بهسازي اسحاق را مد نظر داشته است. متن نامه به شرح زير است:

«خداوند ما و تو را در پوشش خود نگاهدارد و در همه ي كارهايت به نيروي خود يار تو باشد. رحمت خداوند شامل تو باد، نامه ات را دريافتم و ما - به حمدالله - خانداني هستيم كه بر دوستان خود مهربان و دلسوزيم و از تفضل پياپي خداوند به آنان خشنود مي گرديم و كرم حق به آنان خرسندمان مي سازد و نعمات خدايي به دوستانمان را همواره در نظر داريم.



[ صفحه 76]



اي اسحاق خداوند بر تو و بر كساني مانند تو - كه مشمول رحمت و هدايت حق گشته اند - نعمت خود را به كمال برساند و ايشان را نيز مانند تو بصيرت و نعمت عطا كند و بالاترين نعمت خود را دخول بهشت قرار دهد. هر نعمتي هر چند والا و گرانقدر باشد پاسخ شايسته و در خور آن و قدرداني از آن، سپاسگزاري به درگاه احديت - مقدس باد نامهايش - و گفتن «الحمدلله» مي باشد.

من نيز مي گويم: «الحمدلله» سپاس خداي را بهترين سپاسي كه تا كنون كسي به زبان آورده باشد. سپاسي براي هميشه بر آنكه خداوند به رحمت خود بر تو منت نهاد و تو را از هلاكت، رهايي بخشيد و راهت را در آن گردنه ي دشوار آسان نمود. به خدا سوگند مي خورم كه آن گردنه اي است دشوار و پررنج، گذر از آن سخت، آزمايش آن سنگين و در كتابهاي آسماني پيشين از آن نام برده شده است.

شما در دوران امام قبلي - تا آنكه درگذشت - و در روزگار من كارهايي مرتكب شده ايد كه ناپسند بود و ستوده به شمار نمي رفت و از آنها خرسند نيستم. اي اسحاق! به يقين بدان هر كه در حال كوري دل از اين دنيا برود در آخرت نيز كور و گمراهتر خواهد بود. اي اسحاق! چشمان، كور نمي گردند بلكه دلهايي كه در سينه هاست كور مي شود و اين سخن خداي متعال در كتاب استوار خود است كه پس از نقل سخن ستمگر، پاسخ مي دهد:

«رب لم حشرتني اعمي، و قد كنت بصيرا قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسي» [1] .

«(ظالم مي گويد:) پروردگارا! چرا مرا كور محشور كردي و حال آنكه (در دنيا) بينا بودم. (پروردگارت) مي گويد: همانگونه كه آيات ما را فراموش كردي امروز نيز فراموش مي شوي».



[ صفحه 77]



پس از نخستين پدران روحاني آدمي يعني پيامبران، و پدران بعدي او يعني اوصياي آنان - رحمت و درود خداوند بر همه آنان باد - كدام حجت نيرومندتر و كدام گواه گوياتر و امين تر از آيات الهي بر بندگان است. در كدام وادي سرگردانيد و چونان چهارپايان به كجا مي رويد؟! از حق روي گردان شده به باطل دل مي بنديد! به نعمت خدا كفر ورزيده به ناحق مي گرويد؟ يا آنكه به پاره اي از كتاب خدا ايمان مي آوريد و به بخشي كفر مي ورزيد؟! هر كس از شما - يا ديگري - چنين كند كيفر او در دنيا خواري و در آخرت عذاب جاوداني خواهد بود و به خدا سوگند خواري بزرگ همين است.

خداوند يكتا هنگامي كه با رحمت خود بر شما منت گذاشت و واجباتي تعيين كرد براي نياز خود نبود و به شما احتياجي نداشت بلكه به رحمت خود - كه جز او خدايي نيست - فرمانهايش را صادر كرد تا پاك را از پليد جدا كند و آنچه را در سينه داريد بيازمايد و آنچه را در دل داريد خالص كند و شما به سوي رحمت خدا بشتابيد و بر يكديگر پيشي گيريد و منازل شما در بهشت بر يكديگر برتري يابد. طبق اين حكمت بود كه خداوند بر شما حج، عمره، نماز، زكات، روزه و ولايت را واجب كرد و براي شما دري قرار داد تا به كمك آن، درهاي فرائض را بگشاييد و آن را كليدي براي راه خود قرار داد. اگر محمد - صلي الله عليه و آله - و اوصياي از فرزندان او نبودند شما مانند چهارپايان حيران بوديد و راه به جايي نداشتيد و فرائض نجاتبخش را نمي شناختيد. آيا جز از «در» وارد شهر مي شوند؟ لذا خداوند پس از واجب نمودن اطاعت پيامبر بر شما، پيروي از اولياي حق را بر شما فرض نمود و در كتاب الهي فرمود:

«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» [2] .

«امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما به تماميت رساندم و



[ صفحه 78]



اسلام را به عنوان دين شما پسنديدم».

پروردگار براي اولياي خود بر شما حقوقي واجب ساخت و به شما فرمان داد آنها را بپردازيد و رعايت سروري آنان را بنماييد تا آنكه همسران، اموال، خوردن و نوشيدن شما حلال باشد. و فرمود:

«قل لا اسألكم عليه اجرا الا المودة في القربي» [3] .

«بگو: پاداشي از شما در برابر رسالت خود نمي خواهم جز محبت و نيكي در حق خويشانم».

و بدانيد: «من يبخل فانما يبخل عن نفسه والله الغني و انتم الفقراء» [4] .

«هر كس بخل ورزد بر خود بخل كرده (و از جان خود كاسته است) و در حقيقت خداوند بي نياز و شما فقير هستيد».

خدايي جز خداوند يگانه نيست گفتگويم در باب آنچه به شما و بر شما است بسيار شد. اگر نه آن بود كه خداوند دوست مي دارد نعمت خود را بر شما كامل كند هرگز پس از وفات امام قبلي - عليه السلام - از من خطي نمي ديديد و سخني نمي شنيديد. شما را غفلتي فراگرفته و از بازگشت خود و معادتان بي خبريد. پس از آنكه ابراهيم بن عبده را بر شما گماردم و نامه اي كه محمد بن موسي نيشابوري از طرف من برايتان آورد (تنها براي رضاي حق با شما سخن مي گويم). خداوند در هر حال پناهگاه و ياريگر است. مبادا در انجام دستورات الهي سستي كنيد كه زيانكار خواهيد بود پس دور باد و نابود گردد آنكه از طاعت خدا روي گردان است و نصايح اولياي خدا را نمي پذيرد.

به تحقيق خداوند به شما دستور داده تا از او، پيامبرش و اولوالامر اطاعت كنيد. خداوند بر ناتواني، سستي و غفلت شما ترحم كند و شما را بر اعتقاد



[ صفحه 79]



درست استوار گرداند. وه! كه چه چيز انسان را به خداوند كريم مغرور مي سازد؟ اگر سنگهاي سخت برخي از آنچه را در اين نامه نوشتم درك مي كردند از خوف و خشيت الهي خرد مي شدند و به اطاعت الهي روي مي آوردند.

«هر چه مي خواهيد انجام دهيد كه خداوند، پيامبر و مؤمنان شاهد اعمال شما هستند سپس به سوي داناي آشكار و نهان خواهيد شتافت و او شما را از آنچه كرده ايد آگاه خواهد كرد» [5] .

«سپاس خداي را پروردگار عالميان و درود خداوند بر پيامبرش و خاندان او باد» [6] .

ناگزيريم اندكي درنگ كنيم و به ابعاد و محورهاي اين نامه ي ارزشمند نگاهي بيندازيم. به نظر مي رسد بتوان مضامين نامه را در چند فراز به شرح زير خلاصه كرد:

1- ائمه از اينكه شيعيان از الطاف و مواهب الهي بهره مند گردند خرسند هستند و شادمان مي باشند.

2- بزرگترين نعمت و ارزشمندترين ثمره كه امام براي شيعيان خويش خواهان است دستيابي به بهشت و رهايي از دوزخ مي باشد. هر كس به اين نعمت برسد در حقيقت كليد همه ي نيكيها را قبضه كرده است.

3- امام در اين نامه به شكاف و فاصله اي كه ميان ايشان و اسحاق و يارانش واقع شده است اشاره مي كند. اين اختلاف و دوري در زمان امام حسن



[ صفحه 80]



عسكري - عليه السلام - رخ نداده است بلكه ريشه در زمان امامت پدرش امام هادي - عليه السلام - دارد و از آن هنگام روابط ميان امام و گروهي از ياران تيره شده است، اما اينكه علت اين امر چيست منابع تاريخي چيزي نمي گويند و به نظر ما بايد اسباب آن را در موارد زير يافت:

الف: نفوذ دجال صفتان، خرابكاران و آزمندان در ميان صفوف شيعيان، منجر به فساد عقيده ي گروهي شد و پيامد آن تشكيك درباره ي حقانيت امامان - عليهم السلام - و حتي رد و انكار آنان بود.

ب: عباسيان ائمه را در محاصره ي شديدي گرفته و مانع ارتباط آنان با شيعيان مي شوند. اين دور ي اجباري و عدم تماس مستقيم زمينه را براي گسترش افكار انحرافي در ميان شيعيان و گمراهي سست عنصران و ساده لوحان فراهم نمود و اگر امكان تماس مداوم وجود داشت كمترين خطري شيعه را تهديد نمي كرد.

ج: عناصر نفوذي عباسيان و مزدوران آنان در ميان شيعه ي اهل بيت - عليهم السلام - رخنه كرده و در صدد به بازي گرفتن مقدرات اجتماعي و فكري آنان و پراكندن نيرو و توانشان بودند.

د: در اين جا بايد از عامل ديگري نام برد كه موجب تنش و تزلزل اعتقادي عده اي از شيعيان گشت و آن هم حسد ورزيدن برخي از وكلاي امام بود. امام هادي و امام حسن عسكري - عليهماالسلام - به گروهي از وكلاي مورد اعتماد و درستكار خويش اختيارات كامل داده بودند تا هر گونه صلاح بدانند در حقوق شرعيه اي كه به دستشان مي رسيد تصرف كنند و در جهات اصلاحي و بهبود زندگي فقيران و محرومان خرج كنند. اين اعتماد به وكيلان بر عده اي ديگر از شخصيتهاي برجسته كه نتوانسته بودند چنين منصبي را به دست آورند گران بود و آنان دچار رشك و حسد شده و اين بيماري كشنده و تباه كننده، آنان را به اعمال جنايت بار و تفرقه افكني ميان شيعيان و فاسد نمودن عقايد آنان وادار كرد.



[ صفحه 81]



4- امام كجروي و گمراهي و دوري عده اي از راه حق و حقيقت را آشكار كرده به آنان هشدار مي دهد كه تا كي مي خواهند زمام عقل خود را به دست هواي نفس بسپارند و با كوري در ظلمات پا گذارند و آنان را از اينكه در روز قيامت كور و گمراه محشور شوند بر حذر مي دارد.

5- امام - عليه السلام - يادآوري مي كند كه حجت بر مردم تمام شده و با بعثت پيامبران و جانشيني اوصيا، ديگر عذري باقي نمي ماند و همگان در برابر خداوند مسؤول و پاسخگو هستند. اوامر و نواهي پروردگار به همه رسيده است و راه شك و ترديد بسته مي باشد و عصيان و تقصير بندگان به گردن خودشان است.

6- امام - عليه السلام - روشن مي كند كه حكمت تشريع احكام و دستورات الهي، نياز خداوند به آنها نبوده است بلكه براي جدا كردن پاكان از پليدان و آزمايش بندگان است. لذا هر كس گردن نهد و اطاعت كند رستگار مي شود و هر كس تن زند و روي گرداند فرومي رود و نابود مي گردد.

7- خداوند بر اين امت منت گذاشته و پيامبرش محمد - صلي الله عليه و آله - را فرستاد و پس از او جانشيناني تعيين كرد تا آنان را هدايت كنند و اگر پيامبر مبعوث نمي شد اين امت در وادي گمراهي فرومي رفت و راه به جايي نداشت و هيچ يك از فرائض و سنتها را نمي شناخت. پس مي بينيم كه هر چه آنان دارند بر اثر مجاهدات پيامبر و امامان است كه نه تنها مسلمانان بلكه بشريت نيز از خوان لطف و معرفت آنان بهره مند است. وه كه آنان چه خاندان پربركتي هستند!

8- خداوند متعال در اموال مسلمين حقي مالي براي خاندان پيامبر - صلوات الله عليهم اجمعين - قرار داده است كه «خمس» مي باشد؛ برنامه اقتصادي اصيلي كه موجب شكوفايي زندگي فكري و ديني در اسلام مي گردد و اگر اين ماليات نبود مرجعيت عامه و نظام علمي تا كنون پايدار نمي ماند؛ نظامي كه



[ صفحه 82]



دنباله رسالت روشنگرانه امامان پاك شيعه است. در حقيقت «خمس» پشتوانه مالي محكمي است كه شيعيان به كمك آن ميراث گرانقدر ائمه را نسل به نسل تا كنون حفظ و منتقل كرده اند. احكام خمس و تفصيل آن و مواردي كه خمس بدانها تعلق مي گيرد در كتب فقهي شيعه آمده است و ما بدان نمي پردازيم.

لازم به گفتن است كه امام - عليه السلام - در اين نامه تأكيد مي كند كه بدون پرداخت خمس، حليت زناشوئي، اموال، خوردن و نوشيدن حاصل نمي گردد و سلامت و طهارت زندگي آدمي مشروط به دادن خمس است. به احتمال زياد، اسحاق و ديگر مخاطبين اين نامه از پرداخت حقوق شرعيه به امام يا وكيل ايشان خودداري مي كردند و همين موجب تيرگي روابط ميان آنها شده بود.

(در اين جا بحث از نخستين نامه را به پايان مي بريم).


پاورقي

[1] سوره طه، آيه 126.

[2] سوره ي مائده، آيه 3.

[3] سوره ي شوري، آيه 23.

[4] سوره ي محمد، آيه 38.

[5] اقتباس از آيه 105 سوره توبه.

[6] تحف العقول، ص 486 - 484. بحارالانوار، ج 78، ص 377 - 374. كشي، ص 357 - 354. سيد محمد جزائري استاد علامه مجلسي بخشي از اين نامه را در كتاب خود «جوامع الكلم» آورده است. نسخه خطي اين كتاب در كتابخانه ي اميرالمؤمنين شماره مسلسل 427 موجود است.