بازگشت

علي بن جعفر هماني


برمكي. برقي او را از اصحاب امام هادي و امام حسن عسكري - عليهما السلام - نام مي برد [1] .

و شيخ مي گويد: «مردي فاضل و مورد رضايت از وكلاي امام هادي و امام حسن عسكري - عليهماالسلام - به شمار مي رفت» [2] .

ابوجعفر العمري - رحمةالله عليه - مي گويد: «روزي ابوطاهر بن بلال، علي بن جعفر را ديد كه بخششهاي فراوان و گران مي كند ماجرا را به امام حسن عسكري - عليه السلام - نوشت. حضرت در پاسخ خود دستور دادند صدهزار دينار به او بپردازيم، قبلا نيز چنين دستوري صادر كرده بودند ليكن بخاطر حفظ مال و ممانعت از آغاز چنين رويه و احيانا گفتگوهاي مردم از انجام دستور امام سر باز زد هنگامي كه علي به خدمت امام رسيد ايشان دستور دادند سي هزار دينار به او بدهند» [3] .

كشي به سند خود از يوسف بن السخت نقل مي كند كه گفت: علي بن جعفر وكيل امام هادي بود و اهل همينيا - روستايي اطراف بغداد - به شمار مي رفت از او نزد متوكل سعايت و بدگويي كردند پس دستور داد او را زنداني كنند. حبس او به درازا كشيد و او ناچار با صرف سه هزار دينار عبدالله بن خاقان را به وساطت خواست تا در راه آزادي او بكوشد. او نيز ماجرا را با متوكل در ميان گذاشت. خليفه گفت: اي عبدالله! اگر درباره ات شكي داشتم



[ صفحه 163]



مي گفتم كه تو «رافضي» هستي، اين مرد وكيل فلاني - امام هادي - است و من مي خواهم او را بكشم. اين خبر به گوش علي رسيد و او نامه اي به اين مضمون به امام نوشت: آقاي من! خدا را، خدا را! مرا درياب كه به خدا مي ترسم متزلزل و مردد گردم.

امام در پاسخ نوشت: «حال كه مي بينم وضع تو بدين حد رسيده است درباره ات به خدا روي مي آورم».

اين نامه در شب جمعه به دست او رسيد. صبح جمعه متوكل بيمار شد و بيماريش شدت يافت و در روز دوشنبه به اوج خود رسيد. پس دستور داد همه زندانياني كه نامهايشان بر او عرضه مي شد. آزاد كنند تا آنكه به نام علي بن جعفر رسيدند از عبدالله پرسيد: چرا ديگر در باب او با من سخني نگفتي؟

عبدالله گفت: ديگر هرگز از او يادي نخواهم كرد. پس دستور داد او را به سرعت آزاد كنند و از او حلال بودي طلبيد. علي نيز به دستور امام به مكه رفت و مقيم آنجا شد. [4] .

كشي در شرح زندگي فارس بن حاتم قزويني مي نويسد: به خط جبرئيل بن احمد ديدم نوشته است: موسي بن جعفر از ابراهيم بن محمد نقل كرد كه گفت به امام نوشتم:

فدايت گردم! ميان ما سخناني از «فارس» و اختلافات موجود بين او و علي بن جعفر گفته مي شود تا آنجا كه دو دستگي ايجاد شده و هر گروه از ديگري بيزاري مي جويد. پس اگر بر ما منت گذاري و بفرمايي به چه كسي رجوع كنيم و نماينده خود را معرفي نماييد موجب امتنان ما خواهد بود و تنها به او رجوع خواهيم كرد - ان شاءالله.

حضرت نوشت: «نه از چنين كسي پرسش مي كنند و نه درباره اش شك و



[ صفحه 164]



ترديدي رواست. خداوند قدر علي بن جعفر را - خداوند ما را همچنان از او بهره مند كند - بالاتر از آن قرار داده كه چنين مورد مقايسه قرار گيرد. حوائج خود را با علي بن جعفر در ميان گذاريد و از «فارس» بهراسيد و مانع از دخالت او در كارهايتان گرديد. تو و ديگر همشهريانت دستور مرا بكار مي بنديد. اخبار تشكيك و اوهام او و فتنه انگيزش ميان مردم به من رسيده است به او التفاتي نكنيد - ان شاءالله» [5] .

اين نامه او را در اوج اعتقاد و ايمان نشان مي دهد كه امام او را به وكالت خود برمي گمارد و او را راهنمايي براي شيعيان قرار مي دهد.


پاورقي

[1] رجال برقي.

[2] الغيبة.

[3] الغيبة.

[4] كشي.

[5] كشي.