زندگاني سياسي
زندگاني سياسي در زمان امام حسن عسكري - عليه السلام - تاريك و دهشتبار بود؛ ستمگري حاكم، ستم گسترده، فتنه ي فراگير و شورشهاي داخلي بر ضد حكومت كه از عدم استقرار حكايت مي كرد فراوان بود. تا آنجا كه مي دانيم بايد اثرات فوق را ناشي از عوامل زير دانست:
الف - چيرگي تركان بر حكومت و قبضه كردن تمامي امور آن، كه به دليل جهل به امور سياسي و ناآگاهي به اداره ي حكومت به ستمگري در حق رعيت و خودكامگي پرداختند و وحشت را گستردند.
ب - ناآگاهي عباسيان و لذت طلبي آنان و بي توجهي به امور رعيت كه موجب بحرانهاي سياسي متعددي گشت.
در اينجا به اختصار از برخي ويژگيهاي شاخص آن دوران سخن مي گوييم.
سركوب علويان: علويان در اكثر دوران حكومت عباسي مصائب متعددي
[ صفحه 209]
متحمل شدند و به انحاء گوناگون مورد شكنجه و ايذاء قرار گرفتند زيرا عباسيان رسما به سركوب، تعقيب و شكنجه آنان پرداختند و كشتارهاي دسته جمعي از آنان به عمل آوردند. عيسي بن زيد در شعري مي گويد:
«از آنچه مي كشيم به خداوند شكايت مي كنيم، آشكارا به ستم ما را مي كشند و پيوسته هراسانيم. اقوامي بر اثر دوستي ما سعادتمند مي شوند ليكن ما بخاطر آنان رنج مي كشيم و كارها در اين مورد بر عكس است» [1] .
اين شعر از رنج، مصائب، كشتار و شكنجه علويان به دست بني عباس سخنها دارد. عباسيان به نام علويان و با حمايت و پشتيباني و قرباني دادن آنان به قدرت رسيدند و حكومت را از چنگ بني اميه درآوردند. اما پس از تسلط بر اريكه قدرت به سراغ علويان آمدند و نخست آنان را از پا درآوردند و با كشتن، تعقيب و زندان جمع آنان را متلاشي كردند.
يكي از سياستهاي اتخاذ شده بر ضد علويان محاصره ي اقتصادي بود. عباسيان آنان را در تنگناي اقتصادي و مالي كشنده اي قرار دادند. يحيي بن عمر علوي در شعري خطاب به عباسيان مي گويد: [2] .
«سخن مردي را كه از حق به باطل و ستم، كمترين گرايشي نداشته است به عباسيان برسانيد: اگر دنيا از آن شماست به عموزادگانتان نيز بخشي از آن بدهيد و از اموال خود قوت بيشتري به ما بدهيد كه اين كار به حكومت عادلانه،
[ صفحه 210]
نزديكتر است».
معني شعر آن است كه عباسيان حتي به مقدار سد رمق و حفظ جان، قوت و غذايي در اختيار علويان قرار نمي دادند و فقر را گذاشته بودند تن آنان را فرتوت كند. برخي منابع مي گويند كه علويان آنقدر در زمان طاغوت عباسي، متوكل محنت كشيدند كه از تلخي و زشتي قابل گفتن نيست. كار تا بدانجا رسيده بود كه گروهي از علويان تنها يك عبا داشتند و هر وقت مردي علوي يا زني از علويان قصد خارج شدن از خانه اش را داشت آن را مي پوشيد. مردم نيز از ترس مجازات نيروهاي متجاوز عباسي، جرأت ارتباط و كمك رساني به آنان را نداشتند.
محمد بن صالح الحسين ابراهيم بن مدبر به خواستگاري دختر عيسي بن موسي الجرمي رفت ليكن پاسخ منفي شنيد و عيسي بدو گفت: «به خدا دروغ نمي گويم تو را بخاطر نشناختن نسب رد نمي كنم چونكه نسبي شريفتر و بالاتر از آن نمي شناسم و افتخاري است براي آنكه بدين وصلت تن دهد. اما بر جان و مال خود از متوكل و فرزندش پس از او بيمناكم».
محمد در ابياتي كه سرود به همين مطلب اشاره مي كند:
«به خواستگاري نزد عيسي بن موسي رفتم اما مرا رد كرد پناه بر خدا از اين والي تندخو و بدگوار. عيسي مرا جواب كرد ولي مي دانست كه من زاده ي دخت مصطفي و برگرفته از آن درخت تناور ريشه دار هستم علاوه بر حق فرزندي ما را حق بيعتي است كه پيامبر خدا براي برادر و همتاي خود گرفت». [3] .
مسلمانان از ارتباط با امامان و حتي سلام كردن به آنان خودداري
[ صفحه 211]
مي كردند زيرا عباسيان هر كه را به هر شكل و براي اهل بيت و علويان احترامي قائل مي شد به شديدترين وجهي شكنجه مي كردند.
سخت ترين دوران براي علويان دوره ي حكومت متوكل بود كه زهر در كامشان كرد، آنان را شكنجه داد و از جامعه پراكند تا آنجا كه هر يك به گوشه اي پناه جست. [4] براي آنكه از شر حكومت، زندان و گورستان رهايي يابد.
پاورقي
[1] سرالسلسلة العلوية، ص 65:
الي الله اشكو ما نلاقي و اننا
نقتل ظلما جهرة و نخاف
و يسعد اقوام بحبهم لنا
و نشقي بهم و الامر فيه خلاف.
[2] سر السلسلة العلوية، ص 63:
ابلغ بني العباس قول امرئ
ما مال من حق الي ظلم
ان كانت الدنيا لهم فاسمحوا
منها بقوت لبني العم
و اوسعونا القوت من مالكم
فانه اعدل في الحكم.
[3] مقاتل الطالبيين، ص 604:
خطبت الي عيسي بن موسي فردني
فلله والي مرة و عتيقها
لقد ردني عيسي و يعلم انني
سليل بنات المصطفي و عريقها
و ان لنا بعد الولادة بيعة
بني الاله صنوها و شقيقها.
[4] مقاتل الطالبيين، ص 615.