بازگشت

انقلابهاي داخلي


نتيجه طبيعي حكومت خود كامه ي عباسي - كه اقتصاد عمومي را صرف منافع



[ صفحه 225]



خود مي كرد - استمرار حركتهاي پيكارگرانه و شورشهاي گوناگون بر ضد آن بود؛ ملتهاي اسلامي دست به انقلابهاي متعددي عليه حكومت زدند كه هدف آن رهايي از يوغ بندگي و ستمگري عباسيان بود. براي بيان عدم ثبات سياسي در آن زمان و نابساماني عامه و عدم امنيت عمومي موارد چندي از اين انقلابها را نام مي بريم:

قيام شهيد يحيي: يحيي بن عمر طالبي براي تحقق عدالت اجتماعي و تقسيم في ء و غنائم ميان ضعيفان و تهيدستان، پرچم انقلاب بر ضد حكومت عباسي را برافراشت. به سبب نيك نفسي او و آرمان والايش يعني بالابردن سطح زندگي عامه، محرومان به گردش جمع شدند و عامه و خاصه تن به رهبري او دادند. يحيي كوفه را به چنگ آورد و مظلومان و ستمديدگان را از زندانهاي شهر آزاد كرد. عباسيان پس از نبردي بر او دست يافتند و او را كشتند و سر مباركش را نزد محمد بن عبدالله بن طاهر، يكي از جلادان آن روزگار بردند. او نيز آن را به عنوان هديه نزد طاغوت عباسي «مستعين» فرستاد و خليفه دستور داد آن را در سامرا نصب كنند تا عبرتي باشد براي هر آنكه در انديشه قيام است. فرصت طلبان به تهنيت ابن طاهر رفتند تا او را بر اين پيروزي تبريك گويند. ابوهاشم جعفري، شاعر متعهد علوي نيز وارد شد و خطاب به او گفت:

«اي امير! تو را به كشتن مردي تبريك مي گويند كه اگر پيامبر - عليه السلام - زنده بود به او تسليت مي گفتند....».

همگان خاموش شدند و ابن طاهر آرزو كرد زمين دهان باز كند و او را فروبرد. سپس ابوهاشم برخاست و ابيات زير را سرود:

«اي بني طاهر! اين گوشت وبايي را بخوريد، كه گوشت پيامبر ناگوار است، خوني كه خداوند خواهان آن است هرگز فراموش نمي شود و انتقام آن گرفته مي شود» [1] .



[ صفحه 226]



شهادت اين علوي بزرگوار از حوادث بزرگ آن عصر بود و موجي از اندوه و غم را باعث شد. شاعران به بزرگداشت او برخاستند و طي اشعاري صفات او را برشمرده و از ضايعه ي مرگ او براي مسلمانان سخنها گفتند. يكي از آنان چنين مي سرايد:

«اسبان، شمشير بران، شرق و غرب عراق، كتاب و تنزيل، مصلي، خانه كعبه، ركن و «حجر» همگي از اندوهش بر او گريستند و ناله سر دادند».

«چرا آن روز كه گفتند: ابوالحسين كشته شد آسمان بر ما فرونيفتاد؟!».

«دختران پيامبر داغدارند و مويه مي كنند و سرشكهاي گرم و دردمند آنان سرازير است».

«شمشيرهاي دشمنان چهره اش را پاره پاره كردند، پدرم فداي آن رخسار زيبا و گلگون باد».

«(مرگ) يحيي آتشي در سينه ام بجا گذاشت كه بزودي تنم را خواهد آزرد. كشتنش يادآور شهادت علي و حسين و روزي است كه پيامبر درگذشت» [2] .



[ صفحه 227]



شاعر ديگر آن روزگار «ابن الرومي» او را طي قصيده اي سرشار از حقيقت - كه از گنجينه هاي ادبيات عرب به شمار مي رود و ما بخشي از آن را در كتاب «زندگاني تحليلي امام هادي - عليه السلام -» آورده ايم - مرثيه گفته است.

قيام زنگيان: يكي ديگر از قيامهاي محلي آن عصر كه عباسيان را سرگشته كرد «قيام زنگيان» [3] به رهبري علي بن عبدالرحيم از بني عبدالقيس بود كه براي جلب انظار و گردآوري توده ها و تأييد قيام، ادعاي علوي بودن كرد و خود را از نواده هاي شهيد جاودانه اسلام زيد بن علي بن الحسين - عليه السلام - وانمود ساخت. نسبت داشتن به اين خاندان گرامي كه موجد حوادث سرنوشت سازي در عالم اسلام بودند تضميني براي پيروزي قيام و رمزي از شورش و انقلاب بر ضد ستم و ظلم به شمار مي رفت.

به هر حال امام حسن عسكري عليه السلام - ادعاي علوي بودن علي بن محمد رهبر قيام را رد كرده و فرمود: «صاحب الزنج ليس منا اهل البيت؛ صاحب الزنج از ما اهل بيت نيست» [4] تفصيل اين شورش، شعارهاي انقلابيون و نتيجه آن در دائرة المعارف هاي تاريخ اسلامي مانند، الكامل و غيره آمده است و ما صرفا براي نشان دادن عدم ثبات سياسي و نابساماني و عدم امنيت در آن عصر آن را ياد كرديم.

قيام شام: متوكل، گرگي از كارگزاران و مزدورانش را بر شام امارت داد و او زندگي شهروندان را به دوزخ بدل ساخت. آزادگان بر او شوريدند و او را از شهر بيرون كردند. همينكه متوكل از قضيه با خبر شد سپاهي گران مركب از هفت هزار سواره نظام و سه هزار پياده بدان ناحيه گسيل داشت و به فرمانده



[ صفحه 228]



آنان دستور داد تا همان كاري كه سپاهيان يزيد با مدينةالنبي - صلي الله عليه و آله - كردند با دمشق بكند، يعني سه روز شهر را بر آنان مباح ساخت و اجازه ي هر كاري را به سپاهيان داد [5] و در اين كار با برادر همكيش خود «يزيد» به رقابت برخاست. مسلمانان اسير چنين خلفايي بودند كه به ناحق بر آنان مي تاختند و خوار و حقيرشان مي كردند.

اينها برخي از قيامهاي آن عصر است كه نتيجه گسترش ظلم، ستم و عدم ثبات سياسي است، زيرا قيام و شورش ملي معمولا ناشي از اين عوامل مي باشد.


پاورقي

[1]

يا بني طاهر كلوه و بياً

ان لحم النبي غير مري



ان وترا يكون طالبه الله

لو تر نجاحه بالحري.

[2] تاريخ ابن اثير، ج 5، ص 316 - 314:



بكت الخيل شجوها

و بكاه المهند المصقول



و بكاه العراق شرقا و غربا

و بكاه الكتاب و التنزيل



و المصلي و البيت و الركن و الحجر

جميعا له عليه عويل



كيف لم تسقط السماء علينا

يوم قالوا: ابوالحسين قتيل



و بنات النبي تندبن شجوا

موجعات دموعهن....



قطعت وجهه سيوف الاعادي

بابي وجهه الوسيم الجميل



ان يحيي ابقي بقلبي غليلا

سوف يؤذي بالجسم ذاك الغليل



قتله مذكر لقتل علي

و حسين و يوم اودي الرسول.

[3] نظر به اينكه عده زيادي از سياهان گرد علي را گرفتند و در اين شورش او را يار بودند اين قيام به نام زنگيان يا اصحاب الزنج ناميده شد - م.

[4] حاشيه ي الكني و الالقاب، ج 2 ص 402.

[5] مرآةالزمان، ج 6، ص 169.