بازگشت

بي بندوباري


يكي ديگر از پديده هاي زمان امام حسن عسكري - عليه السلام - حاكميت لهو و سرخوشي و شادكامي بود. بغداد و سامرا به مراكز اصلي عياشي، بي شرمي و مسخرگي بدل شده بودند. خلفاي عباسي كه دلبسته و اسير شهوتراني، لذت طلبي و كامراني بودند و شبهاي گناه آلودشان با انواع محرمات و گناهان همراه بود جامعه را به سوي اين زندگي پوچ و سراپا فساد سوق دادند.

بيشتر خلفاي عباسي به شادكامي و لهو روي آورده بودند. در اينجا به برخي از اخبار اين باب گوش مي كنيم. مهدي نخستين كسي بود كه اين راه را بر خلفاي عباسي گشود. او شبها را با آواز، شراب و موسيقي بسر مي برد و دلباخته ي كنيزكي «جوهر» نام بود كه در وصف او ابيات زير را سروده بود:

«اي «جوهر» دل تو بر گوهر فزوني، خداوند تو را با زيبايي منظر و دلبري به كمال رسانده است. اي بهترين خلق خدا، هنگامي كه به خود عطر مي زني سراسر خانه عنبرآميز مي شود. به خدا سوگند مهدي از تو به منبر خلافت شايسته تر نيست. پس اگر بخواهي خلع او به دست توست [1] ».



[ صفحه 235]



شهوت، مهدي را تا آن حد تنزل داده بود كه اين كنيزك آوازه خوان را شايسته تر از خود به خلافت و سروري مي داند!..

كدام پرده دري و بي حرمتي از اين بالاتر و چه ضايعه اي بيشتر از آنكه كسي چون مهدي، حاكم بر مسلمانان باشد؟! هارون الرشيد نيز از مشهورترين خلفاي عباسي در لهو و شادكامي بود و شبهاي او با انواع نوازندگي، خوانندگي، رقص و آواز و شرابخواري همراه بود. او شيفته ي كنيزكي به نام «ذات الحال» بود.

روزي براي اين كنيزك سوگند خورد كه هر خواسته اي داشته باشد برآورده خواهد شد. او نيز درخواست كرد سرپرستي امور جنگ و گردآوري خراج در فارس به مردي كه مورد نظرش بود به مدت هفت سال واگذار شود. هارون چنين كرد و منشور ولايت او را نوشت و با ولي عهد خود شرط كرد كه اگر عمرش كفاف نداد آن مرد را تا همان مدت تعيين شده بر سر كار نگهدارد. [2] .

مأمون هم - كه مي گويند در زندگي خود ميانه رو بود - بيشتر شبهاي خود را صرف شادكامي و بي شرمي كرد. او شيفته كنيزكي بود به نام «عريب» و درباره اش ابيات زير را سروده بود.

«من مأمون پادشاه بزرگ هستم و دلباخته تو مي باشم. آيا مي پسندي بر اثر عشقت بميرم و مردم بدون امام بمانند؟!» [3] .



[ صفحه 236]



مأمون در روز «شعانين» كه از عيدهاي مسيحيان بود خارج شد در همان حال بيست كنيز رومي با ديباهاي رومي، زنار به كمر بسته، صليب زرين به گردن آويخته و شاخه هاي نخل و زيتون در دست در برابرش ظاهر شدند، پس ابيات زير را انشاء كرد:

«آهواني به درخشندگي طلا، چهره هاي نمكين، در كوشكها، عيد شعانين آنان را با زنارهايشان بر ما آشكار ساخته است. زلفهاي خود را بر بناگوش چون دم پرندگان تابيده اند و با كمرهايي به باريكي ميان زنبورها پيش آمده اند». [4] .

اما متوكل كه معاصر امام حسن عسكري - عليه السلام - بود در شهوتراني حل شده بود و از زن باره ترين خلفاي عباسي به شمار مي رفت و ما به زودي از اين پديده و ديگر جلوه هاي زندگي او در بخشهاي آينده سخن خواهيم گفت.

در اين جا بحث از روزگار امام - عليه السلام - را كه جنبه هاي زيادي از آن را بيان كرديم به پايان مي بريم.



[ صفحه 237]




پاورقي

[1] البيان و التبيين:



الا يا جوهر القلب

لقدت زدت علي الجوهر



و قد اكملك الله

بحسن الدل و المنظر



اذا ما هلت يا احسن

خلق الله بالمزهر



و غدت ففاح البيت

من ريحك بالعنبر



فلا والله ما المهدي

اولي منك بالمنبر



فإن شئت ففي كفك

خلع ابن ابي جعفر.

[2] الاغاني، ج 19، ص 116.

[3] محاضرة الابرار، ج 1 ص 126:



انا المأمون و الملك الهمام

علي اني بحبك مستهام



اترضي ان اموت عليك وجدا

و يبقي الناس ليس لهم امام.

[4] الالحان /عبدالرحمان صدقي، ص 298:



ظباء كالدنانير

ملاح في المقاصير



جلاهن الشعانين

علينا في الزنانير



و قد زرفن اصداغا

كأذناب الزرازير



و اقبلن بأوساط

كأوساط الزنابير.