بازگشت

حكومت معتز


زبير بن جعفر متوكل ملقب به «معتز» در آغاز جواني بدون تجربه اي كه او را صيقل دهد يا گذر ايامي كه رفتارش را مهذب سازد و نداشتن كمترين آگاهي سياسي و آيين مملكت داري، خلافت ظاهري را به دست گرفت.

تركان از او پلي ساخته بودند براي عبور و دستيابي به خواسته هايشان، نه نفوذي داشت و نه اختيار و اراده اي. يكي از شاعران سامرا بدين مطلب اشاره مي كند و مي گويد:

«درود بر گروه تركان كه حوادث ناخوشايند روزگار را با شمشير از خود دور كردند. خليفه احمد بن محمد را كشتند و پيراهن ترس را بر همگان پوشاندند و طغيان كردند. اينك حكومت ما پاره پاره شده است و خليفه ما در آن چون مهمان است». [1] .



[ صفحه 263]



در اينجا به اختصار از برخورد و رفتار او با امام حسن عسكري - عليه السلام - سخن مي گوييم:

دشمني با امام - عليه السلام -: معتز دشمني و عداوت با اهل بيت - عليهم السلام - را از پدرانش به ارث برده بود و سينه اش سرشار از بغض و كينه نسبت به خاندان عصمت و طهارت بود. از نمونه هاي آشكار اين عداوت توطئه كشتن امام به دست سعيد حاجب بود كه خنثي گشت. معتز به سعيد دستور داده بود حضرت را به قصر ابن هبيره ببرد و در آنجا به شهادت رساند. ليكن خداوند ايشان را از اين توطئه حفظ كرد [2] و معتز را به حوادثي مشغول داشت كه از انديشه اش منصرف گشت.

بازداشت امام - عليه السلام - معتز از شنيدن اخبار فضل و علم امام و احترام مردم به ايشان و بر اثر دانستن اينكه حضرت پدر امام منتظر است كه بساط ستم را برخواهد چيد و حكومت ظالمان را سرنگون خواهد كرد به شدت هراسان شد و ايشان را زنداني كرد.

نفرين امام - عليه السلام -: دل امام از ستمگري بي حد و آزار بي شمار معتز به درد آمد و با خلوص و فروتني به درگاه احديت متوسل شد و از خداوند متعال خواست تا از شر خليفه نجاتش بخشد. منابعي كه در دست داريم متن دعاي حضرت را ثبت نكرده اند بلكه به همين مقدار اكتفا نموده اند كه حضرت از خداوند خلاصي از آزار و شر معتز را خواستار شد به هر حال خداوند دعاي عصاره ي نبوت و بازمانده امامت را اجابت كرد و خلافت را از معتز گرفت. امام - عليه السلام - قبل از وقوع حادثه، خبر آن را به شيعيان داده بود و در پاسخ نامه ي هيثم مبني بر



[ صفحه 264]



اظهار نگراني از عزم متوكل بر قتل حضرت، نوشته بود: «پس از سه روز فرج حاصل خواهد شد». معتز در روز سوم خلع گرديد. [3] .

خلع معتز: خداوند انتقام سختي از معتز گرفت. گروهي از سرداران ترك از او مواجب خود را خواستند ليكن در بيت المال پولي براي پرداخت نبود ناچار خليفه نزد مادرش - كه مالك ميليونها درهم بود - شتافت و از او درخواست كمك كرد. مادر از پرداخت پول خودداري كرد و بخل ورزيد. تركان كه از معتز نوميد شده بودند بر او هجوم آوردند و پاي او را گرفته كشيدند و با گرزهاي خود او را كوبيدند و سپس او را در آفتاب گرم نيمروزي نگهداشتند و از او خواستند خود را خلع كند. پس از آن قاضي بغداد و گروهي را حاضر ساختند و او را خلع نمودند. پنج شب بعد او را به حمام بردند همينكه شستشو كرد تشنه شد و آب خواست اما به او آب ندادند، سپس آب يخي به او نوشاندند كه بر اثر آن درگذشت. [4] .

صالح بن وصيف به دنبال «قبيحه» مادر معتز رفت و بر او دست يافت و اموالش را در اختيار گرفت كه پانصد هزار دينار بود. پس از آن در بازرسي خانه اش گنجينه هاي زيرزميني ارزشمندي يافتند. در اتاقي كه زير زمين براي خود ساخته بود يك ميليون و سيصد هزار دينار و صندوقچه هايي مملو از زمرد، مرواريد و ياقوت - كه مانند آنها را كسي نديده بود - يافتند. هنگامي كه آنها را نزد صالح بن وصيف آوردند گفت:

«فرزندش را بخاطر پنجاه هزار دينار به كشتن داد در حالي كه اين همه اموال دارد».

قبيحه بغداد را به سوي مكه ترك كرد در حالي كه به صداي بلند صالح را



[ صفحه 265]



نفرين مي كرد و مي گفت: پروردگارا! صالح را همانگونه كه هتك حرمتم كرد و فرزندم را كشت، جمعم را پراكنده كرد، مالم را گرفت، غريبم ساخت و در حق من زشتي مرتكب شد. او را فروگير». [5] .

آري، اين چنين است عاقبت ستمگراني كه براي خدا احترامي قائل نيستند، عاقبت آنها زياني آشكار است.


پاورقي

[1] مروج الذهب، ج 4:



لله درعصابة تركية

ردوا نوائب دهرهم بالسيف



قتلوا الخليفة احمد بن محمد

و كسوا جميع الناس ثوب الخوف



و طغوا فاصبح ملكنا متقسما

و امامنا فيه شبيه الضيف.

[2] دلائل الامامة، ص 225 و مهج الدعوات.

[3] دلائل الإمامة، ص 225 و اخبار الدول، ص 117.

[4] تاريخ الخلفاء، ص 360.

[5] تاريخ ابن اثير، ج 5، ص 344.