بازگشت

اسحاق كندي را از گمراهي نجات داد


مرحوم قزويني از كتاب مناقب ابن شهرآشوب از ابوالقاسم كوفي نقل نموده: اسحاق كندي كه در زمان خودش فيلسوف عراق بود، در منزل خود از مردم كناره گرفته بود و تمام وقت خود را به نوشتن كتابي به نام «تناقض القرآن» صرف مي كرد.

يكي از شاگردان وي روزي خدمت امام حسن عسكري عليه السلام شرفياب گرديد حضرت فرمود: در ميان شما مردي رشيد نيست كه استادتان را از اين كار نادرست بازدارد.

شاگرد گفت: من از شاگردان او هستم، ما كجا مي توانيم كه در اين موضوع يا



[ صفحه 263]



موضوعاتي ديگر به او اعتراض نماييم؟!

حضرت فرمود: آيا آنچه را من به تو ياد مي دهم با او در ميان مي گذاري؟ عرض كرد: آري.

حضرت فرمود: نزد وي برو و با اخلاق نيكو و ملايمت با او برخورد نما و در اين كاري كه شروع كرده (نوشتن متناقضات قرآن به گمان خودش) به او كمك كن وقتي كه با او انس گرفتي به او بگو: سؤالي برايم پيش آمده اجازه مي دهي بپرسم؟ او به تو اجازه پرسش مي دهد پس از آن به او بگو: اگر شخصي كه اين قرآن را آورده و براي مردم تلاوت مي نمايد نزد تو آيد و بگويد: مراد من از اين كلمات غير آن معاني است كه تو از آن برداشت كرده اي از او مي پذيري؟

كندي شخص عاقلي است و اين را از تو مي پذيرد وقتي كه قبول كرد به او بگو: شايد مراد آورنده ي قرآن از لغات قرآن غير آن چيزي باشد كه تو استفاده كرده اي؟

آن شخص نزد اسحاق رفت و با وي از راه ملاطفت وارد گرديد تا آنكه سؤال را طرح نمود اسحاق به وي گفت: آنچه پرسيدي دوباره بيان كن! آن مرد سؤال را تكرار نمود، اسحاق نزد خود تفكر نمود و دانست كه اين معنا از ديدگاه لغت و نظر ممكن است، به شاگردش گفت: تو را سوگند مي دهم بگو اين را از كجا ياد گرفتي؟

گفت: پرسشي بود كه در ذهنم خطور كرده و آن را بر تو عرضه نمودم!

اسحاق گفت: هرگز! مانند تويي به اين سؤال راه نمي يابد به من بگو چه شخصي اين را به تو ياد داده؟ گفت: اين را امام حسن عسكري عليه السلام به من ياد داده است. اسحاق گفت: اكنون راست گفتي اين گونه مطالب را فقط اين خانواده پي مي برند. سپس همه ي آنچه را نوشته بود سوزاند. [1] .


پاورقي

[1] الامام الحسن العسكري من المهد الي اللحد، ص 84 و 85.