بازگشت

داود بن اسود


مرحوم قزويني او را از اصحاب امام عسكري عليه السلام ذكر نموده و از كتاب مناقب ابن شهرآشوب از ابوهاشم جعفري از او روايت كرده است كه سيدم امام حسن عسكري عليه السلام مرا طلبيد و تخته اي گرد به اندازه ي كف دستي به من داد و فرمود: اين را به نزد عمروي (عثمان بن سعيد وكيل آن حضرت و نائب اول امام زمان عليهماالسلام) مي بري، راه افتادم در بين راه به سقايي برخورد كردم كه استري داشت، استرش برايم ايجاد مزاحمت كرد آن مرد سقا به من گفت: از استر كنار برو، من آن تخته را بلند كردم و به استر كوبيدم آن تخته دو تكه شد نگاه كردم نامه هايي در آن بود با شتاب آن تخته را در آستينم جا دادم سقا به من و صاحبم ناسزا گفت.

در برگشتن وقتي كه نزديك خانه رسيدم عيسي خادم حضرت كنار درب با من روبرو شد، گفت: مولايم مي گويد: چرا استر را زدي و آن تخته را شكستي؟ به حضرت عرض كردم: اي سيدم! من نمي دانستم در آن تخته چيست؟ فرمود: چرا كاري انجام دادي كه به عذرخواهي احتياج پيدا كني، مرتبه ي ديگر چنين كارهايي را مرتكب نشو، و هنگامي كه شنيدي كسي به ما ناسزا مي گويد پي كاري برو كه به آن مأموري با او يك و دو مكن راهت را بگير و برو كه اخبار كارهايت به ما مي رسد و از آن آگاهي دارم. [1] .

توضيح: حضرت امام حسن عسكري عليه السلام سخت در تقيه و زير نظر بود، هر گاه مي خواست نامه يا جواب نامه اي را به نماينده هايش برساند از اين گونه راه ها و وسيله ها استفاده مي نمود تا دستگاه سلطنت از آن آگاه نشوند.


پاورقي

[1] الامام الحسن العسكري من المهد الي اللحد، ص 121.