بازگشت

علي بن زيد بن علي


شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكري عليه السلام شمرده است [1] و شيخ كليني روايتي را از او نقل نموده كه مشتمل بر اعجاز و خبر غيبي از امام عسكري عليه السلام است آن را ذكر مي نمايم: علي بن زيد بن علي بن الحسين بن علي مي گويد: اسبي داشتم كه از آن خوشم مي آمد و در جاهايي از آن تعريف مي كردم! يك روز خدمت امام حسن عسكري عليه السلام شرفياب شدم حضرت فرمود: اسبت چه شد؟ عرض كردم: آن را دارم و هم اكنون درب منزل شما از آن پياده شدم و درب منزل است. حضرت فرمود: اگر مشتري پيدا كردي تا شب نشده آن را تبديل نما و تأخير نينداز.

علي بن زيد گويد: شخصي وارد شد و سخن حضرت قطع گرديد. من در فكر فرورفتم، برخاستم و به منزلم رفتم، جريان را به برادرم گفتم، گفت: من در اين باره چه بگويم، براي من مشكل بود كه اسبم را بفروشم شب كه رسيد نماز عشا را خوانديم خادم آمد و گفت: اسب مرد، غمگين شدم و دانستم حضرت همين را از سخنش اراده نموده است.

پس از چند روز خدمت حضرت شرفياب شدم و پيش خودم مي گفتم: كاش به جاي اسبم به من اسبي مي داد كه در اثر سخن او من اندوهناك شدم! وقتي كه خدمت آن حضرت نشستم فرمود: آري ما به جاي اسبت به تو اسبي مي دهيم! اي غلام اسب كميت من را به او بده و فرمود: اين از اسب خودت بهتر است، هم رونده تر است و هم عمرش طولاني تر است. [2] .

و مرحوم مجلسي از كتاب مناقب و خرايج از علي بن زيد نقل مي نمايد:

همراه امام حسن عسكري عليه السلام از دربار سلطنت به طرف منزلش راه افتادم وقتي كه به منزل رسيديم و خواستم از حضرت جدا شوم فرمود: قدري بمان. پس وارد منزل شد سپس به من اذن ورود داد و صد دينار به من داد و فرمود: اين را بهاي كنيزي قرار ده زيرا فلان كنيزت مرد.



[ صفحه 314]



وقتي كه من از خانه بيرون آمده بودم آن كنيز سرحال و بانشاط بود! به منزل كه رسيدم غلامم گفت: فلان كنيزت درگذشت. گفتم: به چه علت؟ گفت: آب آشاميد گلوگير شد و فوت نمود. [3] .


پاورقي

[1] معجم رجال الحديث، ج 12، ص 32.

[2] كافي، ج 1، ص 510، ح 15.

[3] بحارالانوار، ج 50، ص 264، ح 23.