بازگشت

ولي حق


مهي كه مهر فلك پرتوي ز رخسارش

تمام جن و ملك محو و مات ديدارش



شهي كه پرده ز رخسار اگر براندازد

هزار يوسف مصري شود خريدارش



به طور قرب الهي قدم چو بگذارد

كليم با يد و بيضا شود عصادارش



خليل خلعت خلت به تن نمي پوشيد

اگر به دوستي او نبود اقرارش



ذبيح با همه حرمت فدايي كويش

مسيح، حافظ صحت عليل و بيمارش



يگانه مرشد كامل كه سروران جهان

سپرده اند سر بندگي به دربارش



نهاده جان گرامي به كف به جاي كلاف

ستاده مريم كبري كنار بازارش



مگر بهشت برين صورت منور اوست

كه كوثر است دهان دو چشم انهارش



مگر قيامت كبري است قد و قامت او

مصور آمده در او بهشت و آثارش



گهر فروش نداند چگونه جمع كند

ز هم گشوده شود گر لب گهربارش



[ صفحه 332]



امام يازدهم يادگار ده حجت

كه نه سپهر بود سقف و چار ديوارش



ولي حق حسن عسكري كه كرده خدا

به خلق اول و آخر امير و سالارش



بدان سبب لقب عسكري به او دادند

كه بود خيل ملك عسكر و مددكارش



چو اوست مخزن سر و خزانه دار علوم

خدا سپرده به او هر چه بود اسرارش



سزد كه بر شعرا سروري كند ذاكر

اگر به نزد وي افتد قبول اشعارش [1] .


پاورقي

[1] همان، ص 200 و 201.