بازگشت

آشيان عسكري (سيد عبدالحسين رضايي)


سوخت از زهر جفا تا جسم و جان عسكري

بر فلك شد شيون و آه و فغان عسكري



اين چه زهري بود يا رب خورد آن سلطان دين

برد از كف طاقت و تاب و توان عسكري



من نمي گويم كه تنها جسم شه آتش گرفت

سوخت از آن زهر مغز استخوان عسكري



بي پدر شد مهدي از اين ماجرا

نوحه گر شد در عزايش خاندان عسكري



بعد مرگش همچو مرغي از جفا آتش زدند

آن سيه رويان بي دين آشيان عسكري



از براي غارت اموال آن شه ريختند

در ميان خانه اش غارتگران عسكري



وقت جان دادن نگاهي كرد بر فرزند خويش

اشك حسرت شد روان از ديدگان عسكري



اشك مي باريد چون باران ز هجران پدر

حجت حق مهدي صاحب زمان عسكري



كن سخن كوته «رضايي» كز غم آن شاه دين

غرق ماتم شد سراسر خاندان عسكري [1] .



[ صفحه 335]




پاورقي

[1] چهره هاي گلگون، ص 268.