بازگشت

پيش گفتار


به نام آنكه از كتم عدم، خلقت آغاز كرد و به نيستيها هستي بخشيد. او كه از ميان همه ي موجودات، انسان را برگزيد و به او پيشنهاد حمل امانتي بزرگ داد؛ امانتي كه كوهها از آن سر باززدند و بدان تن ندادند. اين امر خطير به موجودي واگذار شد كه خدايي باشد، انساني كه براي او همين افتخار بس، كه خدايش در وجود او روح خويش را دميد و در وصف او گفت:

فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين [1] وقتي كه انسان را معتدل بيارايم و در او از روح خويش بدمم همه ي فرشتگان بر او سجده كنيد.

اين كلامي است كه خالق انسان در مقابل فرشتگان مي گويد و به آنها مي فهماند كه آدمي مي تواند با تعليم اسماي حسني و تخلق به اخلاق الهي، برتر از فرشتگان شود.

به نام خدايي كه آدميان را قدرت حيات داد و براي هدايت آنها انبيا را به رسالت و نبوت مبعوث گرداند؛ رسولاني كه جز به حق نمي انديشيدند و جز به او دعوت نمي كردند و هدف همه ي آنها اجراي عدل و قسط در ميان مردم بود.



[ صفحه 2]



شكر خداي را كه پيامبر ما را خاتم انبيا و سرور آنها قرار داده و ما را به اطاعت از اوامر الهي او مفتخر كرده است؛ رسولي كه انبيا و پيامبران، خود را شاگرد مكتب او مي دانند، پيامبري كه خدايش به وجودش چنان افتخار مي كند كه گويد: لولاك لما خلقت الافلاك اگر نبودي، افلاك و كهكشانها را نمي آفريدم.

خدا را به پهناي عظمت او سپاس مي گوييم كه براي پيامبرش، اوصيايي قرار داده است كه هر يك از آنها تالي تلو اويند. نه، بلكه بايد گفت آنها چون خود او هستند جز اينكه داراي رسالت و نبوت نيستند. آنهايي كه بجز خاتم رسل از همه ي رسولان برترند. و خدا را به عظمت غيرقابل وصفش سپاسگزاريم كه ما را پيروان اين خاندان عظيم و گرانقدر قرار داده است. چه شرافتي براي ما برتر و بالاتر كه ما بهترين امتهاي تاريخ، پيرو برترين اولياي الله باشيم. اگر كسي بخواهد در هميشه ي هستي خويش از اين نعمت سپاسگزاري كند، هيچ گاه از عهده ي شكرش برنيايد.

حال بر ماست كه از حيات ديني، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و نظامي آنها توشه اي برگيريم و خود را با دلي آسوده و ضميري اميدوار به سر منزل مقصود برسانيم.

وظيفه ي ماست كه كتاب هستي پر بركتشان را با تأمل ورق بزنيم و آنچه در زندگي خويش گفته اند و نوشته اند و كردار داشته اند، راهنماي عملي خويش قرار دهيم. و اگر بخواهيم چنين رهروي باشيم، بايسته است كه با ديدي ژرف به تواريخي كه در اين راستا نگاشته شده است، بنگريم. آنگاه دين و حكومت و اجتماع و اقتصاد و جهاد خويش را همخوان با مراد آنها تنظيم كنيم.

خوشبختانه تاريخ نويسان درباره ي زندگي نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آن قدر قلم زده اند كه مي شود ادعا كرد گره كوري براي رهروانش درباره ي زندگيش باقي نمانده است. شاهد مدعاي ما اين است كه آن قدر اصحاب و يارانش در اين راستا دقت نظر داشته اند كه حتي چگونگي قيام و قعود و خوردن و نوشيدن او را براي ما نوشته اند.

اما هنگامي كه از پيامبر مي گذريم و به زندگي ائمه ي معصومين عليهم السلام مي رسيم، مي بينيم قضيه برعكس آن چيزي است كه در دوران پيامبر بوده است، به گونه اي كه صحنه هاي بسياري از زندگي ائمه بر ما نهان و پوشيده است و ما جز از غزوات آنها، چندان خبري از زندگي شان نداريم.

علت اين امر اين است كه در زمان حيات پيامبر هيچ اختلاف عمده اي ميان اصحاب و



[ صفحه 3]



ياران ويژه ي حضرت نبوده و آنها پيامبر را به مانند الگو و نمونه ي خويش قبول داشته و به جزئيات زندگيش مي پرداختند. اما با شهادت حضرت و ايجاد اختلاف ميان ياران پيامبر، ديگر آن وحدت نظري كه در ميان مسلمانان بود، وجود نداشت؛ چرا كه با رأي شوراي سقيفه، امام بحق، كنار گذارده شد و غاصباني ظالم با غصب حق امامت و خلافت، خلافت را از خليفه ي بلافصل پيامبر گرفتند و در تصرف و تسلط خويش در آوردند.

با چنين وضعيتي آشكار است كه چه اختلافي ميان مردم پديد آمد. افتراقي كه در نتيجه ي آن، جز شمار اندكي از ياران پيامبر بر راه او نماندند و همين شمار اندك به مانند ياران علي عليه السلام باقي ماندند. با چنين اوضاعي روشن است كه كمتر كسي به دنبال علي مي رود، چه رسد به اينكه زندگي او را بنگارد تا آن را به آيندگان بسپارد. البته بايد گفت در دوران حكومت پنج ساله ي مولاي متقيان، اين صحنه صبغه اي ديگر به خود گرفته است: براي بار ديگر، تاريخ به ثبت كردارهاي اميرمؤمنان عليه السلام پرداخته است؛ اما نه با آن دقت نظري كه در زمان پيامبر داشته است و لحظه لحظه ي زندگي او را ثبت و ضبط مي كرده است. پس از اين دوره ي كوتاه باز براي هميشه ي تاريخ قدرت و حكومت به دست دشمنان اهل بيت عليهم السلام بوده است. از نخستين اقدام آنها كه تحريف رويداد تاريخي بوده است، آنها در حد توان تلاش كرده اند تا افكار مردم را از ائمه ي معصومين منصرف كرده و متوجه دستگاه خلافت كنند.

هر چه فاصله ي زماني از زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم زيادتر مي شود دشمن در جعل حقايق، دستي قويتر پيدا مي كند و با فراغت بال و آسودگي خاطر به تدوين تاريخ مي پردازد، تاريخي كه بر پايه ي خواسته ها و نظر آنها نوشته مي شود و جز در مواردي ويژه هيچ به زندگي ائمه پرداخته نشده است.

آنها بدين مقدار بسنده نكرده و به مرور ايام دست به ساختن احاديث، به نفع هيئت حاكمه زدند و از نشر احاديث اهل بيت جلوگيري كردند و از برخي از افراد چهره اي موجه ساختند و با پيوند دادن آنها به حضرت رسول، مردم را از واقعيات ديني و تاريخي به جانب تحريفاتي سوق دادند كه خود منادي آن بودند و به نشر و تأليف آن پرداخته بودند.

آنها سياستي در پيش گرفتند كه به جاي پرداختن به مسائل و رويدادهاي حكومتي، بيشتر به بيان احكام عبادي و فردي حضرت رسول دست يازيدند. عمده ي همت خويش



[ صفحه 4]



را در اين راه مصروف داشتند. به مرور ايام مسلمانان را از امور سياسي، اجتماعي مكتب جدا كردند به گونه اي كه مردم سياست و ديانت را دو امر ناهمگون مي دانستند. دينداران نادان، مي پنداشتند دينداري آن است كه فرد مسلمان از سياست و حكومت دور باشد. با همه ي اين اوضاع، باز جامعه ي اسلامي وضعيتي چندان مهلك و دهشتزا نداشت: خلفاي سه گانه ي پس از رسول، بويژه ابوبكر و عمر كوشش داشتند بر شيوه ي رسول خدا مشي كنند و چندان از سلوك او فاصله نگيرند. چرا كه هنوز اصحاب و ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم زنده اند و به خوبي مي دانند سيره ي پيامبر چگونه بوده است و بر خليفه ي پس از او نيز بايسته است چون پيامبر سير و سلوك داشته باشد. و اين امر وجه مناسبي بود كه تا حد زيادي آنها را مقيد به اصول و قوانين الهي نگه بدارد.

اما پس از مدتي كوتاه از خلافت اميرمؤمنان عليه السلام دشمناني ديو سيرت نقشه ي كشتن او را مي ريزند و به شهادتش مي رسانند. اكنون حكومت به شخصي به نام معاويه واگذار مي شود؛ انساني كه خلافت اسلامي را به سلطنت موروثي تبديل مي كند و از اين باب بسيار مسرور و خوشحال است، تا جايي كه او و فرزندش اجداد خويش را ياد مي كنند و افسوس مي خورند چرا آنها زنده نيستند تا چنين شكوهي را با چشم خويش ببينند.

با روي كار آمدن معاويه شكاف ميان امامت و مدعيان خلافت اسلامي روز به روز ژرف گرديد. اين دو منصب به مانند دو جريان حق و باطل هر يك درصدد مبارزه و از بين بردن طرف مقابل بودند و چنين مبارزه اي با شدت هر چه تمامتر در دوران حكومت امويان و مروانيان ادامه پيدا كرد و دشمن به گونه اي حكومت را تسخير كرده بود كه همه ي اخبار و گزارشها را خود تنظيم مي كرد و به اطلاع مردم مي رساند و مردم برنامه ي دين و دنياي خويش را از اين دسته ي مغرض و جاعل دريافت مي كردند.

در چنين وضعيتي روز به روز سردمداران اموي و عباسي ائمه عليهم السلام را تحت فشار خويش مي گرفتند و هر گونه كوشش و تلاش آنها را با تيزبيني مي نگريسته و بر ضد آنها دست به اقدام و تلاش مي زدند. آن قدر در اين راه پيش رفتند كه درصدد بودند همه ي ارزشهاي ديني را از ميان بردارند، به گونه اي كه جز نامي از اسلام چيزي باقي نماند. و هنگامي كه جامعه چنين فضاي سياسي مه آلودي داشته باشد، بر ائمه بايسته است كه شيوه ي مبارزه ي خود با دشمنان را تغيير داده و آشكارا متعرض دستگاه خلافت نشوند؛ چرا كه رودررويي عملي با آنها نتيجه اي جز تضعيف دين و مكتب نداشت. بر پايه ي اين



[ صفحه 5]



سياست ائمه عليهم السلام بسياري از فعاليتهاي سياسي خويش را نهاني انجام مي دادند و مبارزه شان به نحوي حساب شده، دقيق و پنهاني بود كه در بسياري از مواقع مورخان هم از آن مطلع نمي گرديدند.

هنگامي كه به تاريخ مراجعه مي كنيم در مي يابيم كه فشار دستگاه خلافت نسبت به ائمه عليهم السلام آنگاه شدت مي گيرد كه دشمن، حسين بن علي عليه السلام را از دم تيغ گذرانده و به خيال باطل خويش بزرگترين پيروزي را به دست آورده است. آنها آن قدر به سختگيري خويش بر ضد ائمه و ياران استمرار بخشيدند كه يگانه راه مبارزه با آنها از راه تقيه امكان پذير بود و لذا اين اصل به عنوان موضوع پايه اي در زندگي سياسي ائمه ي معصومين مطرح بوده است.

پس از امويان، عباسيان نيز همان سياست را دنبال كردند؛ سياستي كه هدف اصلي آن محو اسلام و شرف و انسانيت بود. منتها اين بار شيوه ي مبارزه ديگر شده است. بني عباس به جاي رويارويي مستقيم و آشكار با ائمه، از راه نزديك كردن آنها به دستگاه خلافت و تحت نظر گرفتن ايشان به نبرد با آنها پرداختند. اين شيوه مردم را در حيرت قرار مي داد چرا كه اكثر مسلمانان فكر مي كردند حكومت، حكومتي مشروع است زيرا كه امام و مقتدايشان در كنار آنهاست و اگر بر كردار و رفتارشان معترض باشد، آنها را تنبيه خواهد كرد؛ البته بايد گفت هر يك از خلفا در برابر ائمه شيوه ي ويژه ي خود را داشتند و با توجه به شرايط زمان و مكان سياستي را اتخاذ مي كردند كه در آن برهه ي ويژه كاربرد داشته باشد: يكي شيوه ي سنگدلي به خود مي گيرد و ديگري امام را به پايتخت كشور اسلامي فرامي خواند تا او را وليعهد خويش كند و سكه به نام او بزند و امر را بر مردم مشتبه كند. خليفه اي ديگر دختر خويش را به ولي خدا مي دهد تا به مردم بنماياند كه ميان او و امام رابطه ي خويشاوندي برقرار است و با چنين قرابتي او خواهان و دوستدار امام است.

در چنين وضعيتي كه در درازاي خلافت عباسيان به گونه اي زيركانه و مزورانه ادامه داشته است ائمه كاملاً زيرنظر حكام وقت بودند و در هيچ زمينه اي آزادي عمل نداشتند. و هر چند گاهي خانه ي آن بزرگواران مورد تفتيش قرار مي گرفت و اگر بايسته مي دانستند چنين كردار زشتي را بدون اذن و اجازه ي ائمه انجام مي دادند.

بدين سان اولياي خدا عليهم السلام ناگزير بودند فعاليتهاي سياسي خويش را به گونه اي طرح و اجرا كنند كه از ديد خلفاي وقت و عمال آنها نهان بماند. همين امر سبب شد كه تاريخ



[ صفحه 6]



زندگي ائمه ي معصومين و بويژه تاريخ حيات امام جواد و امام هادي و حضرت عسكري عليه السلام در هاله اي از ابهام و اجمال قرار گيرد به گونه اي كه مورخان در نگارش جريانات سياسي و اجتماعي اين ائمه با كمبود منابع تاريخي روبه رو بوده و هستند. لذا بايد گفت در اين زمينه اطلاعات جامع و شايان ملاحظه اي در دست شيعيان نيست.

هنگامي كه به زندگي امام هادي عليه السلام مي نگريم در مي يابيم آنچه مورخان و راويان در حيات سياسي، اجتماعي او نوشته اند بسي ناچيز است: چرا كه مدت امامت او شش سال به درازا انجاميد و اگر شرايط سياسي خفقان آور نبود و حضرت مي توانست فعاليتهاي خويش را قدري آشكارتر انجام دهد امروز دهها كتاب منبع در اين زمينه مي بايست در اختيارمان باشد. البته مراد از اين واژگان اين نيست كه ما چيزي از حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي او در دست نداريم و بكلي دستمان در اين زمينه تهي است بلكه اين عبارات بوضوح گوياي شرايط سياسي ويژه ي زمان حضرت است.

در اين مقام ما در صدد هستيم تا به زندگي يازدهمين امام نظري بيفكنيم و با ژرف نگري و تدبر در حياتش توشه اي برگيريم تا راهمان را به سوي حق بهتر بيابيم.

امام پيش از پرداختن به اين مطلب بايد يادآور شد كه شرايط سياسي زمان حضرت عسكري عليه السلام بسيار دشوارتر و پيچيده تر از گذشته است و با مرور زندگيش به اين حقيقت پي خواهيم برد. اما در اين مقال به كوتاهي به عواملي اشاره مي كنيم كه در پوشيدگي شرايط سياسي اين برهه از زمان مدخليت داشته است.

يكي از عوامل مهمي كه عرصه ي سياسي را بر آن حضرت بسيار تنگ كرده بود اين بود كه بر طبق مباني اخباري، آن بزرگوار پدر امام مهدي عليه السلام، منجي بزرگ بشريت و درهم شكننده ي خودكامگيها، بوده اند. پيامبر و اولياي گرامي او را به ولادت چنين مولود مباركي بشارت داده اند. بدين جهت، حكام عباسي هيچ لحظه اي از مراقبت او غافل نبوده اند و با زير نظر داشتن او در صدد بودند از شدن چنين امري جلوگيري نمايند و يا اگر فرزندي از حضرتش متولد شده باشد او را به چنگ آورده و نابود كنند. بدين جهت است كه مي بينيم هيچ كس حتي نزديكترين افراد بيت شريف، از حمل همسر حضرت خبري ندارند. هنگامي كه امام از عمه اش مي خواهد شب را در منزل او به سر ببرد چرا كه امر مباركي محقق خواهد شد، او منكر چنين قضيه اي مي شود و مي گويد من نرجس را حامله نيافتم. پس از ولادت آن شخصيت بزرگوار نيز امرش بر همگان، جز بر شمار اندك از خواص و يارانش مستور بوده است؛ به گونه اي كه او در برخي از شرايط به



[ صفحه 7]



معرفي فرزندش مي پرداخت و مردم را به مسئله ي غيبت او متنبه مي گرداند.

عامل ديگري كه در تاريكي جو سياسي اين زمان نقش داشته است، تكريم بيش از اندازه ي علويان به مقتدايشان بود. آنها كه خلافت و حكومت را حق مسلم امامشان مي دانستند خواستار آن بودند كه اين امر بايد تحقق پذيرد. دشمن با تأمل در چنين موقعيتي، چاره اي نداشت جز اينكه ميان امام و امتش فاصله ايجاد كند و آنها را از ارتباط با او محروم كند. لذا مي بينيم كه آن انسان گرانقدر اكثر دوره ي امامت خويش را در حبس و زندان به سر مي برد و آنگاه كه خارج از زندان است در حصر كامل نظاميان است.

نگرش در اين امور بوضوح گوياي اين حقيقت است كه تاريخ از فعاليتهاي سياسي اجتماعي حضرت چندان اطلاعي در دست ندارد بويژه آنكه عمر آن حضرت و مدت امامتش بسيار كوتاه بوده است. آن گرانقدر بيست و هشت سال در اين دنيا زيسته اند و مدت امامتشان حدود شش سال بوده است. شش سالي كه مراقبان و جاسوسان هيچ گاه از امرش غافل نبوده اند و لحظه لحظه فعاليت او را به حكام وقت گزارش مي كردند.

در راستاي اين گفتار پي برده ايم كه منابع تاريخي در مورد زندگيش بسيار تنگ دامنه است؛ چرا كه تلاشها و كوششهاي او به گوش يارانش نمي رسيده است. اما با همه ي دشواريها و مصايب، شماري از شاگردان و وكلا و ياران مخلص او كوشش كرده اند تا اطلاعات خوبي را گردآوري كنند و در دل تاريخ به ثبت برسانند كه مورد بهره گيري دوستداران راه حق قرار گيرد.

در اين نوشتار تلاشمان بر اين بوده است كه حتي المقدور از منابع و مطالب موثق و مطمئن بهره گيري كنيم تا گفتارمان از وثوق و اطمينان برخوردار باشد.

نوشته ي حاضر از سه بخش تشكيل شده است و هر بخش داراي فصول چندي است كه در طي آن به تحليل سياسي، اجتماعي، فرهنگي روزگار امام عسكري عليه السلام پرداخته ايم. اميد است كه خواننده ي گرامي از اين نوشته بهره ي بسنده برده و ما را مورد توجه و عنايت خويش قرار دهد.

در پايان بايسته است از استاد ارجمند حضرت آيت الله جناتي كه راهنمايي اين رساله را بر عهده داشته و با تعمق و تدبر، مطالب آن را از نظر گذرانده و به راهنمايي ام پرداخته اند تقدير و تشكر كنم. همچنين از استاد گرانقدر آقاي دكتر رضواني كه متحمل زحمت گشته و مشاورت اين رساله را پذيرفته و ما را مورد توجه خويش قرار داده، قدرداني كنم.



[ صفحه 8]



بر خود بايسته مي دانم از مسئولان محترم مركز بويژه حضرت آيت الله قاضي و حجج اسلام آقايان نظري، ذبيحي، مؤدب و ديگر دست اندركاران تقدير و تشكر كنم، باشد كه تلاش همگان مقبول درگه حضرت حق قرار گيرد. ان شاءالله.



[ صفحه 11]




پاورقي

[1] سوره ي «الحجر»، آيه ي 29 و سوره ي «ص»، آيه ي 72.