بازگشت

محيط رشد


امروزه از ديدگاه روان شناسان بررسي و ثابت شده است كه شكل گيري شخصيت آدمي به اموري چند وابسته است كه از اجتماع اين صفات، منش و رفتار هر شخصيتي شكل مي گيرد و اهم آنها عبارتند از: وراثت، محيط جغرافيايي، محيط اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي.

روان شناسان مي گويند اينها اموري هستند كه شخصيت هر انساني به واسطه ي آن پي ريزي مي شود و اهميت هر يك از اينها را به اندازه اي مي دانند كه هر روان شناسي در زمينه ي ويژه اي از اين امور به فعاليت مي پردازد. دانشمندان روان كتابهاي بسيار را در اين زمينه تأليف كرده اند، تا جوامع كنوني در ساختن جامعه ي خويش بدين امور مهم توجه كنند.

گفتني است كه محيط، تنها شامل امور جغرافيايي نيست؛ بلكه روابط با ديگران يا زندگي گروهي و راه زندگي هر جامعه كه به مانند فرهنگ آن جامعه شناخته مي شود بايد زير عنوان «محيط» قرار گيرد و نفوذ اين عوامل بر رفتار افراد نيز در نظر گرفته شود. پس مي توان گفت كه عوامل ارثي و محيط جغرافيايي يا طبيعي همراه با محيط اجتماعي و فرهنگي در رفتار افراد تأثير مي گذارد [1] .

حال بر اين پايه به محيط رشد آن حضرت، نظري مي افنيم تا ببينيم ايشان در چه محيطي بزرگ شده اند كه چگونگي رشد و شكوفايي ايشان، سيره ي عملي براي تربيت فرزندانمان گردد.

از حيث وراثتي، او از خانداني برخاسته است كه سرآمد همه ي آفريدگان عالمند، بيت او، بيت وحي و رسالت و مهبط فرشتگان و پاكان است. اجتماع كوچك خانوادگي او، بنياد يافته از پدري است كه امام و مرشد انسانهاي روزگار خويش بوده است و دوست و دشمن به فضل او اعتراف كرده، او را مادري است كه حضرت نقي عليه السلام او را سليل و پاك و مبرا از هر گونه پليدي و آلودگي معرفي كرده است.

شبراوي در اين باره چنين داد سخن مي دهد: شگفتا كه چه خاندان والا و بلند پايه اي امام را به عرصه ي ظهور رسانده اند.

خانداني كه آوازه ي افتخار و سربلندي آنهاه از طارم علا گذشته است و نيكيهاي مطلق را



[ صفحه 20]



در خود گرد آورده اند. كمال و جلال آنها استثنا ندارد و همگان مرواريدهاي عقد و مجدند، در شرف همانندند و گوي سروري را از همگان ربوده اند؛ چه اندازه دشمنان كوشيدند آنها را كم بها جلوه دهند و از شأن و شوكت آنها بكاهند ليكن خداوند همچنان بر درجات آنها مي افزايد. دشمنان پيوسته در صدد تفرقه ي جمعيت آنها بوده اند، ليكن خدا نگهبان وحدت آنهاست و همواره دشمنان در تلاش تضييع حقوق آنها بودند، اما خداوند حافظ حقوق اين خاندان است [2] .

با ولايت چنين پدر و مادري، آشكار است كه چه فرزندي تحويل جامعه داده مي شود. كودكي در صغر سن بر تارك جامعه مي درخشد و خود را از ديگر كودكان ممتاز مي گرداند. صاحب جواهر الكلام در اين باره مي گويد: در يكي از روزها گذر مردي بر حضرت افتاد كه در كنار ديگر همسالان خويش ايستاده ولي با آنها بازي نمي كند و مشغول گريستن است. رهگذر به او پيشنهاد كرد اگر به واسطه ي نداشتن اسباب بازي مي گريد برايش تهيه كند تا با آنها بازي كند و از گريستن دست بردارد. آن كودك پاسخ داد: اي مرد ما را براي بازي و لهو لعب نيافريده اند. رهگذر از اين سخنان متحير مي شود و از او مي پرسد پس شما براي چه آفريده شده ايد؟ در پاسخ مي گويد: براي دانش و پرستش. آن شخص، حكمت اين گفتار را از او مي پرسد كه از كجا چنين سخني درست است. حضرت مي فرمايد: حكمت اين كلام در كلام خداوند است كه در قرآنش مي گويد: افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون [3] آيا چنين مي پنداريد كه شما را عبث و بيهوده بيافريديم و به سوي ما بازنمي گرديد. در اين هنگام سائل متحيرتر از پيش، سئوالات ديگري از آن بزرگوار مي پرسد و حضرت به او جواب مي دهد [4] .

پس ملاحظه مي كنيم كه آن حضرت شيرين ترين دوران زندگي خويش را در كنار پدر گرانقدرش گذراند و پدر به عنوان آموزگاري خردمند و راهبري بزرگ به آموزش و تربيت او همت گمارد تا جايي كه با تربيت صحيح، آن كودك زمينه ي امامت را در نهاد خويش آماده كرد و خدايش او را به امامت انسانها برگزيد. پدر در وصف فرزندش چنين گويد: فرزندم ابومحمد اصيل ترين چهره ي خاندان نبوي و استوارترين حجت خداست. او



[ صفحه 21]



بزرگترين فرزندان من و جانشين من است و امامت و احكام به سوي او بازمي گردد [5] .


پاورقي

[1] روان شناسي تربيتي. ص 56.

[2] برگردان حياة الامام العسكري (ع). ص 17.

[3] سوره ي «المؤمنون»، آيه ي 115.

[4] جواهر الكلام. ص 155.

[5] اعيان الشيعه. ج 4. ص 295.