بازگشت

درك واقعيت در سنين كودكي


پيش از آنكه در اين باره سخني بگوييم بهتر است بدانيم مراد از كودكي چيست و كودكي به چه سنيني اطلاق مي شود و در اين روزگار او به چه چيزي مي انديشد و به چه كرداري دست مي زند.

در كتابهاي روان شناسي آمده است كه در رشد و شكوفايي آدمي سه دوره نقش مهم و ويژه اي دارد. 1- دوره ي كودكي. 2- دوره ي بچگي. 3- دوره ي بلوغ.

آنها مي گويند كه دوره ي نخست از بدو زاده شدن تا شش سالگي را شامل مي شود و دوره ي بچگي به سنين شش تا دوازده سالگي اطلاق مي شود، و دوره ي سوم از دوازده تا هجده سالگي را شامل است.

آنها مي گويند كه اهم كارهاي كودكان در اين دوره به راه رفتن، خوردن و آشاميدن، سخن گفتن و ارتباط با ديگران و بازي كردن معطوف است و يكي از مسائلي كه در اين دوره كودك به آن توجه دارد درك واقعيت است. ولي بايد ديد كه درك و فهم آنها در چه اندازه اي است.

آنها مي گويند كه آغاز اين امر، از گريستن و جلب توجه ديگران است. آنگاه اشيا و اشخاص براي او معنا پيدا مي كند كه غالبا فهم او به لمس اشيا و افراد وابسته است. او بتدريج مفاهيم و معاني را در ذهن كوچك و محدود خويش وارد كرده و جهان را بهتر درك مي كند. سپس به نقش برخورد با ديگران پي مي برد و مي فهمد كه براي گذراندن زندگي به همنوع خويش نيازمند است و با شناخت آنها به ارتباط برقرار كردن با ديگران مي پردازد. همچنين به يادگيري كلمات مي پردازد تا با ذكر و اداي آنها ارتباط بهتري ميان خود و همسالان و بزرگتران برقرار كند [1] .

از مطالعه ي دقيق اين عبارات - كه خود فرآيند پژوهش صدها روان شناس در زندگي كودكان در امكنه و ازمنه ي گوناگون است - چنين بر مي آيد كه كودك غالبا بيش از اين امور را نمي فهمد و بيشتر درك او محدود به امور مادي است. اما امام عليه السلام در سنين كودكي از درك والايي برخوردار است؛ درك واقعيتي كه بالاتر از گمان هر انسان خردمندي است



[ صفحه 22]



چه رسد كه كودك بخواهد به تصور و تصديق آن بپردازد.

صاحب جواهرالكلام مي گويد: حضرت در سنين كودكي در كنار همسالانش ايستاده بود و مشغول گريستن بود و با ديگران به بازي نمي پرداخت. رهگذري از باب شفقت گفت: من هم اكنون برايتان وسايل بازي را فراهم مي كنم تا با آنها به بازي بپردازيد و از گريستن دست برداريد. حضرت مي فرمايد: اي مرد ما براي بازي آفريده نشده ايم تا من به لهو لعب سرگرم شوم. شخص مي پرسد: پس براي چه آفريده شده ايد؟ او در پاسخ به قرآن تمسك جست كه خداوند مي گويد: افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون [2] آيا گمان مي كنيد كه شما بيهوده آفريده شده ايد و به سوي ما بازنمي گرديد. شخص سائل از اين پاسخ متحير مي شود و آنگاه مسائل ديگري را از امام عليه السلام مي پرسد و او به جوابش پرداخته و او را متوجه مي كند كه امر امامت به سن و سال بستگي ندارد و هر گاه خداوند افرادي را شايسته بداند و قابليت رسالت و امامت را در آنها ببيند، اين منصب را به آنها اعطا مي كند گرچه در سنين كودكي باشد. [3] .

بيان اين قضيه كه از راههاي گوناگون نقل شده است ممكن است براي بي خبران از مسائل تربيتي و رواني مطلبي ساده به نظر آيد، ولي از ديدگاه دانشمندان و روان شناسان امري بسيار مهم و دقيق است.

گفتن اين نكته بايسته است كه سوگمندانه از دوران كودكي و جواني ائمه عليهم السلام آگاهي دقيقي در دست نيست تا به چگونگي آموزش و تربيت آنها آشنا گشته و از آنها درس عملي براي آموزش و تربيت فرزندان خويش بيابيم. آنچه از اين دوران در دسترس است مسائلي در زمينه ي زاده شدن و جاي زاده شدن و مطالبي از اين گونه است كه اهميت چنداني در امور تربيتي ندارد. البته بر شخص پژوهشگر پوشيده نيست كه تاريخ نويسي در دوران امويان و عباسيان بيشتر به دست كساني انجام مي گرفته است كه عاملان حكام وقت بوده اند و پيوند چنداني با ائمه نداشته اند.



[ صفحه 23]




پاورقي

[1] روان شناسي تربيتي. ص 122.

[2] سوره ي «المؤمنون»، آيه ي 115.

[3] جواهرالكلام. ص 122.