بازگشت

تجهيز و تكفين پدر


مسعودي مي گويد كه شمار بسياري براي ما حديث كردند كه در روز وفات او آنها داخل خانه ي امام هادي عليه السلام شدند. جمعيت بسياري از بني هاشم از آل ابي طالب و بني عباس و شيعيان در آنجا حاضر بودند؛ ولي امامت حضرت عسكري عليه السلام براي آنها آشكار نبود. جز شماري از افراد موثق، كسي از اين مطلب آگاهي نداشت؛ همان افرادي كه پدرش نزد آنها به امامت تصريح او كرده بود. همه ي آنها در مورد امامت در شگفتي بودند كه ناگاه خادمي از خانه بيرون آمد و خادمي ديگر را صدا زد و گفت اي رياش اين نامه را بگير و



[ صفحه 42]



به خانه ي اميرالمؤمنين ببر و آن را به فلان شخص بده و بگو اين نامه ي حسن بن علي عليه السلام است. پس مردم بدان سو مي نگريستند كه ناگاه ديدند از بالاي رواق دري گشوده شد و خادمي سياه از آن بيرون آمد. سپس ابومحمد در حالي كه سر برهنه و گريبان چاك كرده بود از در بيرون آمد و لباسي سفيد به تن داشت و چهره ي مباركش چون پدرش بود.

در آن هنگام فرزندان متوكل كه برخي از آنها سمت وليعهدي داشتند در آن خانه بودند. همه ي مردم در برابر امام برخاستند. آنگاه ابومحمد بن موفق به سوي حضرت آمد و حضرت نيز به سويش رفته و با هم معانقه كردند. سپس او رو به امام كرد و گفت مرحبا به پسر عمويم. آنگاه امام ميان درهاي رواق نشست و مردم دورش حلقه زدند و صحن خانه اش مانند بازار پر چمعيت و با سر و صدا بود. اما از ورود امام همگان ساكت شدند و ما جز صداي عطسه و سرفه صداي ديگري نمي شنيديم كه در آن هنگام كنيزي از خانه خارج شد و از براي وفات امامش مي گريست و به امر او آن كنيز به منزل بازگردانده شد.

آنگاه خادمي از خانه بيرون آمد و در برابر امام ايستاد. امام برخاست و جنازه ي پدر بزرگوارش را بيرون آوردند و او به همراه ديگر شيعيان به همراه جنازه حركت كردند تا به خياباني كه در برابر خانه ي موسي بن بغا بود، رسيدند. البته بايد بگوييم كه امام پيش از خارج شدن جنازه از خانه، بر آن پيكر شريف نماز گزاردند و پس از خروج جنازه معتمد بر جنازه اش نماز خواند و سپس حضرت را در خانه ي شريفش دفن كردند.

مسعودي در ادامه ي كلامش چنين مي گويد: پس از تدفين امام دهم به واسطه ي كثرت و ازدحام جمعيت حرارت و گرما بر فرزندش چيره شد. آنگاه امام به مغازه ي بقالي رسيده و بر او سلام كرد و پس از اذن جلوس در آنجا نشستند، در حالي كه مردم گرد او اجتماع كردند. آنگاه جواني خوش سيما با جامه اي پاكيزه، در حالي كه سوار بر اسب بود وارد شد و پس از پياده شدن از مركب، از حضرت خواست كه بر آن اسب سوار شود. حضرت سوار بر اسب به خانه ي خويش در آمد و از عصر همان روز توقيعات از ناحيه ي حضرتش بيرون آمد. گويا مردم فاقد چيزي در امر امامت نشدند جز وجود مبارك حضرت هادي عليه السلام [1] .



[ صفحه 43]



1- از خبر فوق چنين برگرفته مي شود كه امام دهم عليه السلام در موقعيتهاي مناسب مسائل مهم روزگارش را به افراد موثق و مورد اعتمادش بيان مي كردند؛ همان گونه كه امامت فرزندش را به معتمدان اطلاع دادند.

2- شمار بسياري از محبان اهل بيت عليهم السلام در آن روز دريافتند كه امامت پس از حضرت هادي در حضرت عسكري مستقر است.

3- از بسياري جمعيت تشييع كننده چنين برگرفته مي شود كه دشمن با همه ي تبليغاتي كه بر ضد خاندان رسالت انجام مي داد نتوانست از عشق و محبت مردم نسبت به اين بيت شريف بكاهد؛ بلكه مي توان گفت دشمني نابخردانه ي آنها در برخي از مواقع، وسيله ي مناسبي براي ابراز ارادت مردم نسبت به آنها مي گرديد.

4- چون حضرت احتمال مي داد دستگاه جبار عباسي براي فريفتن مردم ممكن است بر بدن پدرش نماز گذارد، در داخل بيت خويش بر آن پيكر مقدس نماز خواند و نمازي كه معتمد به همراه ديگر مردمان بر حضرت خوانده نماز دوم بوده است.

5- دستگاه حيله گر و سياس خلافت به بهترين وجه در تشييع پيكر امام عليه السلام شركت مي كند تا با ظاهرسازي به مردم بفهماند كه دوستدار اين خاندان است و ميان آنها هيچ تضادي وجود نداشته است؛ بلكه در امور حكومتي و ديني با هم اتفاق نظر نيز دارند.

6- از اين روايت چنين برگرفته مي شود كه امام در غم از دست دادن پدرش گريبان جامه ي خويش را پاره كرده وليكن اين كردار در ميان مردم امري مقبول نيفتاد و لذا برخي به او اعتراض كردند.


پاورقي

[1] اثبات الوصية، ص 234.