بازگشت

علم طب حضرت عسكري


تاريخ نگاران و دانشمنداني كه در زندگي امام عسكري عليه السلام بررسي و جست وجو كرده اند حضرت را داناترين افراد زمان خود معرفي كرده اند. آنها همگي قايلند كه حضرت نه تنها در احكام فقهي و شرعي سرآمد همه ي انسانهاي زمان خويش بودند، بلكه در رشته هاي گوناگون علوم عقلي و نقلي يگانه ي برجسته ي روزگار خويش به شمار مي رفتند. چنانكه مرحوم مجلسي (ره) در بحارالانور نقل مي كند، «بختيشوع»، پزشك مسيحي، بدين مطلب اعتراف مي كند و به شاگرد خويش «بطرق» مي گويد: بدان كه او داناترين فرد در روزگار ماست كه بر زمين زندگي مي كند [1] مرحوم راوندي نقل مي كند كه امام عسكري از



[ صفحه 58]



بختيشوع طبيب متوكل درخواست مي كند كه شخصي را براي فصد [2] حضرت بفرستد. بختيشوع شاگرد خود را براي اين كار مي فرستد و به او مي گويد: حضرت عسكري عليه السلام، داناترين مردم در روزگار ماست به آنچه در زير آسمان است، پس برحذر باش از اعتراض كردن به آنچه ايشان به تو امر مي كند. «بطرق» يا «مرعبدا» به خدمت امام مي رود. امام امر مي كند كه آنجا بنشيند تا او را براي عمل فصد بخواهد. او مي گويد هنگامي كه براي عمل رگ زدن رفتم وقت بسيار خوبي بود. اما امام در وقت و ساعت ديگري مرا خواست. من تشتي حاضر كرده و عمل فصد را انجام دادم. همواره خون از بدن حضرتش خارج مي شد تا تشت پر شد. آنگاه حضرت به من گفتند: خون را بند بياور. من چنين كردم. حضرت دستش را شست و آن را بست. سپس مرا به اتاق فرستاد. غذاي گرم و سرد بسياري برايم فرستاد و من تا عصر در آنجا بودم كه حضرت مرا طلب كرد و از من خواست كه رگ زدن را تكرار كنم. چنين كردم تا تشت مجددا از خون پر شد. آنگاه حضرت دستور داد كه خون را بند بياورم. من چنين كردم. حضرت دستش را بست و مرا به حجره فرستاد و من شب را در آنجا ماندم. فردا صبح حضرت مرا خواست و آن تشت را حاضر كرد و به من دستور فصد و رگ زدن را داد. من چنين كردم. از دستش خون مثل شير دوشيده خارج شد تا اينكه تشت پر شد. آنگاه دستور بند آوردن را داد. سپس دستش را محكم بست و به من لباس و پنجاه دينار عطا كرد. و گفت: اين را بگير و برو. من آن را گرفتم و گفتم: استادم مرا به خدمت كردن براي شما فرستاد حضرت فرمودند: بلي، چنين است. آنگاه به خدمت استاد رفتم و قصه را برايش گفتم. سپس بختيشوع گفت: اتفاق كردند همه ي حكيمان كه بيشترين چيزي كه در بدن انسان هست هفت من خون است. و آنچه تو حكايت مي كني اگر از چشمه ي آب هم خارج مي شد تعجب داشت. و عجيب تر از آن خروج چيزي شبيه شير از بدن حضرت است. سپس استاد ساعتي تفكر كرد و سه شبانه روز به مطالعه ي كتابها پرداختيم تا اينكه مطلبي درباره ي اين گونه فصد بيابيم اما چيزي نيافتيم. آنگاه استاد گفت طبيبي حاذقتر از راهب دير عاقول وجود ندارد. پس نامه اي براي او نوشت و در نامه اش ماجرا را شرح داد. و من با نامه ي استاد نزد طبيب نصراني رفتم... آنگاه نامه را خواند و گفت آيا شما رجل (امام عليه السلام) را فصد كردي؟ گفتم:



[ صفحه 59]



بلي. طبيب نصراني گفت خوشا به حال مادرت. آنگاه سواره به «سر من راي» رفتيم در حالي كه از شب ثلثي نمانده بود. من به طبيب گفتم: آيا منزل استاد را دوست مي داري يا منزل امام را؟ گفت: منزل رجل (امام) را. آنگاه پيش از اذان اول به منزل امام رفتيم كه ناگهان در را گشودند و خادم سياهي بيرون آمد و گفت: كدام يك از شما راهب دير عاقول هستيد؟ طبيب نصراني گفت: من هستم. خادم گفت پياده شو. او پياده شد در حالي كه خادم به من دستور داد كه اين دو مركب را مراقب باشم. سپس دست طبيب را گرفت و داخل منزل شدند. من آنجا ايستادم تا روز روشن شد. آنگاه طبيب راهب از منزل خارج شد در حالي كه لباس رهبانيت را از تن خارج كرده بود و لباس سفيدي بر تن كرده، اسلام آورده بود و به من گفت: هم اكنون مرا به منزل استادت ببر. به اتفاق هم به منزل بختيشوع رفتيم. زماني كه استاد، طبيب نصراني را ديد، اظهار بغض و دشمني كرد و گفت چه كسي تو را از دينت خارج كرده است. طبيب نصراني گفت: مسيح را يافتم و به دست او اسلام آوردم. استاد گفت: آيا مسيح را ديده اي؟ گفت: شبيه عيسي مريم عليه السلام را ديده ام؛ چرا كه چنين فصدي را جز او كسي در دنيا انجام نمي داده است. اين شخص (امام عسكري عليه السلام) همگون با عيسي در آيات و براهين است. آنگاه به خدمت امام رفت و ملازم خدمت او شد تا اينكه از دار دنيا رفت [3] .

مرحوم كليني (ره) همين رويداد را با اندك تفاوتي در كافي ذكر كرده است [4] كه بررسي در اين روايات نشانگر آن است كه اين رويداد، رويداد حقيقي است.

نكته ها

1- از اخباري كه در اين باره ذكر شده است به دست مي آيد كه امام عسكري داناترين مردم روزگار خويش بودند؛ چنانكه بختيشوع و طبيب راهب نصراني بدان اشاره كردند.

2- اينكه امام آشناي به علوم روز بوده اند و در رشته ي پزشكي سرآمد همه ي طبيبان به شمار مي رفتند، شاهد بر اين مدعي كلام بختيشوع به شاگردش، و سخنان طبيب نصراني به بختيشوع است.

3- از حكايت فوق به دست مي آيد كه امام از علم نهان آگاه بودند. چرا كه خادم حضرت در بدو ورود آن دو از آنها مي خواهد كه طبيب نصراني خودش را معرفي كند و



[ صفحه 60]



داخل منزل امام عليه السلام شود.

4- طبيب نصراني به سبب ديدار با حضرت و استدلال و براهيني كه آن بزرگوار ذكر كردند به حقانيت امام پي بردند و او را همگون با عيسي عليه السلام يافتند و به حضرتش ايمان آوردند و تا واپسين دم عمر ملازم حضرت بودند.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 5، ص 261.

[2] رگ زدن.

[3] بحارالانوار، ج 50، ص 260.

[4] حلية الابرار، ج 2، ص 495.