بازگشت

نيايش حضرت


چگونه عقل مي تواند نيايش شخصي را درك كند كه در سن صغر مي گويد ما براي علم و عبادت آفريده شديم نه براي بازي و بيهوده زيستن و چگونه قلم مي تواند از نيايش و مناجات امامي بر صفحه ها نقش بندد كه در كودكي از هيبت و عظمت مولاي خويش از خود بيخود مي شود؟! [1] چه كسي قادر است كه به وصف نيايش انساني بنشيند كه در صغر سن از ديدن آتش در خود مي پيچد و به خدايش پناه مي برد [2] ولي با اين همه خموشي گزيدن و لب فروبستن كاري پسنديده نيست و لذا به ذكر مطالبي در اين زمينه مي پردازيم:

1- شيخ مفيد و ديگران روايت مي كنند كه بني عباس بر صالح بن وصيف داخل شدند در هنگامي كه امام عسكري عليه السلام را در حبس كرده بود و به او گفتند كه بر حضرت تنگ بگيرد و بر او وسعت ندهد. صالح گفت با او چه كنم؟ من او را به دست بدترين اشخاص سپرده ام. يكي از آنها علي بن يارمش و ديگري اقتامش است، ولي اكنون آن دو نفر اهل نماز و روزه شده اند و در نيايش حق به مقامي والا رسيده اند. پس به امرش آن دو مأمور را آوردند و با پرخاش و خشم به آنها گفت: واي بر شما چه شأن و موضعي با اين شخص داريد؟ گفتند: چه بگوييم در حق انساني كه روزها روزه است و شبها به نيايش سرگرم است و با كسي سخن نمي گويد و غير از عبادت به كاري نمي پردازد. هر هنگام به او نظر مي كنيم بدنمان مي لرزد و چنان مي شويم كه مالك تن و جان خويش نيستيم و خودداري نمي توانيم بكنيم. بني عباس چون اين سخنان را شنيدند با كمال ذلت و خواري از نزد



[ صفحه 66]



صالح برگشتند [3] .

2- در خبر است كه هنگامي كه معتمد عباسي حضرت را به همراه برادرش، جعفر، در حبس علي بن حزين كرده بود، همواره از وضعيت حضرت مي پرسيد. علي بن حزين مي گفت كه روزها روزه مي گيرد و شبها به نيايش سرگرم است، تا روزي كه از علي بن حزين از حال حضرت جويا شد. علي همان پاسخ را داد. معتمد در همان هنگام دستور آزادي حضرت را صادر كرد [4] .

3- در اعلام الوري و ارشاد آمده است كه حضرت ابومحمد امام عسكري عليه السلام به نحرير سپرده شده و او بسيار بر امام سخت مي گرفت و حضرتش را اذيت و آزار مي كرد. همسرش به او گفت: اي مرد، از خدايت بترس، آيا نمي داني چه شخصيتي در منزل تو است؟ پس اوصاف حضرت را از نيايش و عظمت و بزرگواري حضرت براي همسرش بيان كرد، و به نحرير گفت من از اين رفتارت نسبت به امام هراسانم؛ او گفت: به خدا سوگند حضرت را در ميان شيران و درندگان مي اندازم. آنگاه از خليفه ي وقت اجازه ي اين كار را گرفت و پس از اجازه ي او حضرت را به نزد شيران و درندگان افكند. و شكي نداشتند كه درندگان حضرت را خواهند خورد. اما هنگامي كه بدان مكان نگريستند ديدند كه آن حضرت سرگرم نماز است و درندگان دور ايشان گرد آمده اند. پس دستور دادند كه آن بزرگوار را بيرون آورند و به خانه اش بازگردانند [5] .

نكته ها

1- از روايات فوق چنين برگرفته مي شود كه امام عليه السلام مدت بسياري از دوران امامت خويش را در حبس و زندان به سر مي بردند.

2- بني عباس ظالم ترين افراد را بر ضد حضرت مي گماردند تا به ايذا و اذيتش بپردازند.

3- همه ي مأموران و زندانبانان به نيايش و طاعت دايمي حضرت اتفاق دارند و چه زيبا است اين جمله كه الفضل ما شهدت به الاعداء

4- آنچه از فعل نحرير ظالم و عكس العمل درندگان برمي آيد اين است كه درندگان و



[ صفحه 67]



پرندگان و خزندگان به امامت و ولايت و رسالت معترفند و اين گونه افعال در زندگي انبيا و اوصيا فراوان است. با اين همه، بايد گفت دشمنان حقيقت چه قدر ظلوم و جهولند كه از اين رويدادها درسي نياموخته اند و هماره در صدد خاموش كردن نور حق و حقيقت بوده اند.


پاورقي

[1] نورالأبصار، ص 183.

[2] نورالأبصار، ص 183.

[3] ارشاد مفيد، ص 344، منتهي الامال، ص 394.

[4] منتهي الامال، ج 2، ص 395.

[5] اعلام الوري، ص 360، ارشاد مفيد، ص 344.