بازگشت

اعجاز و قانون عليت


يكي از مسائلي كه در بحث اعجاز مطرح است اين است كه آيا اعجاز از قانون علت و معلول مستثنا است يا قانون عليت شامل معجزه هم مي شود؟

بايد گفت كه اصل عليت از اصولي است كه استثنا و تخصيص نمي پذيرد؛ بلكه اصلي است پايدار و هميشگي و در همه ي امور ساري و جاري است؛ منتها بايد بدانيم كه علت، منحصر در علل مادي نيست كه ما از آنها آگاه هستيم؛ بلكه علت گاه مادي و گاه غير مادي است. پس مي توانيم بگوييم كه علل منحصر در علل موجود نيست و همچنين علت در علل عادي منحصر نخواهد بود. زيرا علل خارق العاده و غيرعادي نيز مشمول قانون عليت است و نسبت به آنها استثنايي وجود ندارد. بنابراين اعجازها بر پايه ي قانون عليت و بر طبق علل غيرعادي انجام مي گيرد كه انسانهاي عادي توان درك آن را ندارند. در اين راستا بايد گفت كه اشكال ماديون بر اعجاز درست نيست. آنها مي گويند كه اعجاز با قانون علت و معلول سازگار نيست؛ چرا كه قانون عليت استثنا بردار نيست، زيرا اگر قانوني در يك مورد استثنا بپذيرد كليت خود را از دست مي دهد و ديگر مانند يك قانون عام و كلي مطرح نمي شود.

ما در پاسخ ماديون مي گوييم كه اين ايراد شما بر اين پايه است كه علتها منحصر در علتهاي مادي و قابل حس و لمس و درك باشد. ولي حقيقت مطلب اين است كه افزون بر علتهاي مادي علتهاي غيرمادي هم وجود دارد كه افراد عادي قابليت درك آنها را ندارند. اعجازها بر وفق نظام موجود انجام مي پذيرد، به دليل اينكه هيچ گاه معجزه اي با نظام طبيعي موجود تزاحمي نداشته است و هر پيامبر يا امامي كه خواسته است معجزه اي بياورد توانسته است و هيچ چيز مانعش نشده. بدين جهت مي گوييم نظام اعجازي برابر با قانون عليت است و بر نظام علتهاي عادي حاكم است و معناي حاكم بودن اين نيست كه اعجاز با عليت نمي سازد؛ بلكه نظام اعجازي بر اصل عليت تأثير مي گذارد و شرايط و احكام اصل عليت را دارا است. همان گونه كه اگر مصداقي از علتهاي



[ صفحه 70]



عادي بر مصداق ديگر از علتهاي عادي غلبه كند هيچ منافاتي با اصل عليت ندارد. همين طور چيرگي و برتري نظام اعجازي بر نظام عادي و معمولي با اصل عليت منافاتي ندارد [1] .

حال كه با اين بحث دانسته شد كه اعجاز و معجزه براي اثبات رسالت و نبوت است، و همچنين دانسته شد كه اعجاز داراي شرايط ويژه اي است و اعجاز بر وفق قانون عليت است، به ذكر برخي از معجزه هايي كه به دست امام عسكري عليه السلام انجام گرفته است مي پردازيم. معجزه هايي كه به دست حضرت تحقق پذيرفته است بسيار است و صاحب كتاب حياة الامام العسكري دهها مورد از آن را ذكر كرده است كه برخي از آنها را در اين مقال مي آوريم.

1- ابوهاشم نقل مي كند كه بر امام عسكري وارد شدم و امام سرگرم نوشتن بود. آنگاه هنگام نماز ظهر كه رسيد حضرت نوشتن را كنار گذاشت و به نماز ايستاد. من ديدم كه قلم بر باقي صفحه عبور كرده و صفحه را منقوش به نوشتن كرد. هنگامي كه امام از نماز فارغ شد قلم را به دست گرفت و به مردم اذن ورود داد [2] .

از اين گفتار افزون بر اعجاز حضرت، به نكته اي ديگر برمي خوريم و آن اهميت دادن حضرت عسكري به گاه نماز است و با دخول هنگام نماز دست از كار مي كشد تا به ديگران اهميت نماز اول وقت را بفهماند.

2- از ابوعلي و جعفر فرزندان محمد رامهرمزي نقل شده كه آنها در مسير مسافرت حضرت به ايشان رسيدند. جعفر بن محمد گفت: من دوست داشتم صاحب فرزندي شوم. سپس با خودم گفتم «اي سرور من، اي ابامحمد، آيا من صاحب فرزندي مي شوم؟» آنگاه امام به من نظر كرد (و از ما في الضمير من آگاه شده) و با اشاره ي سر گفت بلي. با خودم گفتم: آيا پسر است؟ امام با اشاره سر جواب داد نه، دختر است [3] .

3- ابوجعفر محمد بن جرير طبرسي از امام درخواست معجزه مي كند. امام به او مي گويد: آيا در امامت من شك داري. ابوجعفر سه بار سوگند مي خورد (كه شكي در اين مورد ندارم). او مي گويد: سپس ديدم كه امام در مكان نمازش نهان شد و پس از مدتي با



[ صفحه 71]



يك ماهي بزرگي وارد شد و فرمود: اين ماهي را از درياهاي هفتگانه برايت آوردم. او مي گويد: من آن ماهي را به مدينه بردم و با شمار از دوستان و ياران خودم خوردم [4] .

از اين خبر چنين برگرفته مي شود كه همواره معجزه خواهان منكر نبوت و رسالت نبوده اند بلكه در برخي از مواقع اصحاب و ياران انبيا و اوصيا هم از آنها طلب اعجاز مي كردند و آنها به صلاح ديد خويش دست به اعجاز مي زدند تا نبوت يا امامت خويش را اثبات كنند و بر باور امت بيفزايند.

4- قطب راوندي از جعفر بن شريف جرجاني روايت كرده كه گفت، در سالي حج گزاردم و آنگاه خدمت امام عسكري عليه السلام در سامرا رسيدم. با من مقداري از اموال شيعيان بود كه بايستي به امام مي رساند. پس قصد كردم از آن حضرت بپرسم كه مالها را به چه كسي بدهم. پيش از آنكه سخني بگويم، امام فرمودند: آنچه را با توست به خادم من، مبارك، بده. جعفر چنين كرد و بيرون از خانه شد و گفت شيعيانت در جرجان به شما سلام مي رسانند. امام فرمود: مگر شما به جرجان برنمي گردي؟ گفتم: چرا برخواهم گشت. فرمود: از امروز تا يكصد و هفتاد روز ديگر به جرجان برمي گردي كه در روز جمعه سوم ربيع الثاني است و اول روز به آنجا وارد مي شوي. به مردم اعلام كن كه من به جرجان خواهم آمد. برو به راه راست، بدرستي كه خداوند تو را به سلامت خواهد رسانيد و بر اهل و اولاد خويش وارد خواهي شد. و فرزند پسري براي پسرت شريف زاده شده است نام او را صلت بگذار كه خيلي زود خدايش او را به حد كمال برساند و او از اولياي ما باشد. من به حضرت گفتم: يابن رسول الله، ابراهيم بن اسماعيل جرجاني از شيعيان شماست. به اوليا و دوستان شما احسان بسياري مي كند. در سال بيش از يكصد هزار درهم در راه خدا به مصرف مي رساند. او يكي از اشخاصي است كه نعمتهاي خدا را چنين مصرف مي كند امام او را دعا كرده و فرمودند خداوند به او جزاي خير دهد و در عوض احساني كه به شيعيان ما مي كند گناهان او را بيامرزد و به او پسري سالم عطا كند كه قايل به حق باشد. به ابراهيم بن اسماعيل بگو كه امام مي گويد نام فرزند خويش را احمد بگذارد. جعفر مي گويد: پس از انجام حج به سلامت به جرجان برگشتم و به گونه اي كه امام خبر داده بود در نخستين ساعات روز جمعه سوم ربيع الثاني وارد



[ صفحه 72]



جرجان شدم. هنگامي كه مردم براي تبريك و تهنيت نزد من آمدند به آنها گفتم كه امام به من خبر داده است كه واپسين گاه امروز به جرجان مي آيد، پس مهياي ورود حضرت شويد تا مسائل و حاجات خويش را از حضرتش طلب كنيد. هنگامي كه شيعيان نماز ظهر و عصر را به جا آوردند همه ي آنها در خانه اي جمع شدند. سوگند به خداي سبحان، ما متوجه نبوديم كه ناگهان حضرت را ديديم كه بر ما وارد شد در حالي كه ما اجتماع كرده بوديم. سپس حضرت بر ما سلام كرد و ما از حضرتش استقبال كرديم و دست شريفش را بوسيديم. آنگاه حضرت فرمود: من به جعفر بن شريف وعده داده بودم كه به نزد شما آيم در واپسين گاه اين روز، نماز ظهر و عصر را در سامرا به جا آوردم به سوي شما آمدم تا با شما تجديد عهد و پيمان كنم حال من آمده ام؛ پرسشها و حاجات خويش را جمع كنيد. سپس نضر بن جابر به حضرت گفت: يابن رسول الله، چند ماه است كه چشم پسرم نابينا شده، از خدا بخواه كه بيناييش را به او بازگرداند. حضرت دستور داد كه پسرش را بياورند. آنگاه حضرت دست مبارك خويش را بر چشمان او گذاشت و چشمان او بينا گرديد. سپس يكايك افراد آمدند و حاجات خويش را طلبيدند و امام عليه السلام، حاجات همه را برآورد و براي شيعيان دعاي خير كرد و آنگاه بازگشت [5] .

در اين روايت نكات اعجازي فراواني است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم.

1- اخبار امام به ما في الضمير جعفر و اخبار به اينكه پس از گذشت يكصد و هفتاد روز ديگر او به جرجان برمي گردد.

2- بشارت به زاده شدن نوه ي جعفر و بشارت به اينكه براي ابواسحاق فرزند پسري زاده خواهد شد.

3- امام عليه السلام نماز ظهر و عصرش را با هم به جا آورده و سپس به سوي جرجان حركت كرده بود. سپس اين يك سيره ي كرداري است كه دال بر جواز به جا آوردن نماز عصر پس از اداي نماز ظهر است و فاصله انداختن ميان اين دو نماز امر واجبي نيست.

4- طي الارض امام عليه السلام در اين خبر مورد توجه است بر اينكه امام با اذن و قدرت الهي بدون اسباب و علل عادي به جرجان سفر كرده بود.

5- اينكه حضرت كور نابينا را شفا داده است پس شفاي نابينايان ويژه ي عيسي عليه السلام نبوده



[ صفحه 73]



است.


پاورقي

[1] معارف اسلامي، ص 159.

[2] عيون المعجزات، ص 134.

[3] الهداية الكبري، ص 386.

[4] دلايل الامامة، ص 224.

[5] منتهي الامال، ج 2، ص 400.