بازگشت

امام در حبس نحرير يا يحيي بن قتيبه


در كتابهاي تاريخي آمده است كه معتمد عباسي همواره در صدد بود امام را از ميان بردارد و در اين راه تلاش فراوان مي كرد. يكي از اين كردارها سپردن حضرت به دست يحيي بن قتيبه يا نحرير است. هنگامي كه امام به حبس يكي از اين دو شخص سپرده شد زندانبان بر او بسيار سخت مي گرفت تا جايي كه همسرش بر حضرت رقت كرد و از باب مهرباني و عطوفت گفت: از خدا بترس زيرا كه من از اين كردارت مي ترسم. نحرير يا يحيي به همسرش گفت به خدا سوگند او را در ميان درندگان مي افكنم و براي اين كردار خويش از معتمد اذن گرفت. آنگاه امام را در ميان شيران افكند و شكي نداشت كه درندگان امام را از بين خواهند برد. اما برخلاف تصور، دشمنان ديدند كه حضرت سرگرم نماز است و حيوانات درنده دور ايشان گرد آمده اند، در حالي كه هيچ آسيبي به حضرت نرسانده اند. پس از رخداد ماجرا دستور دادند تا حضرت به خانه ي خويش بازگردند [1] .

پس از گذشت سه روز كه حضرت را در ميان شيران درنده قرار دادند، يحيي بن همراه استادش به آن مكان آمدند و مشاهده كردند كه حضرت مشغول عبادت است و شيران دورش گرد آمده اند. آنگاه استاد يحيي داخل محل شيران شد. شيران او را پاره



[ صفحه 90]



كردند و خوردند و يحيي نزد معتمد رفت و ماجرا را تعريف كرد. در اين هنگام خليفه بر امام عليه السلام وارد شد و تضرع و التماس كرد و از حضرت تقاضا كرد كه از خدا بخواهد كه او بيست سال ديگر زنده بماند. آنگاه امام فرمودند مد الله في عمرك و گويند اين دعاي حضرت اجابت شد و خليفه به مدت بيست سال زنده ماند [2] .

آنچه در اين روايت مورد توجه است دعاي حضرت در مورد خليفه است. گفته مي شود كه معتمد، غاصب خلافت و ظالم به حق امام است، پس چگونه آن بزرگوار در حق او دعا كرده است؛ آيا دعاي حضرت در مورد طول عمرش ياري به ظلم نيست؟

پاسخ اين است كه امام براي خلافت و ادامه ي غضب او دعا نكرده است بلكه به سبب تضرع و التماسي كه معتمد كرده بود و درخواست ادامه ي عمر خويش را داشت، براي او دعا كرده است و صرف دعاي حضرت، اعانت به ظلم شمرده نمي شود؛ نمي شود، از سوي ديگر از كجا آشكار است كه به ميانجي همين دعا عمرش افزون شده باشد.

ممكن است در لوح محفوظ، عمرش به همين مقدار بوده باشد. علي اي حال مسلم و مبرهن است كه امام، معصوم است و معصوم نه تنها تن به گناه و ظلم نمي دهد بلكه انجام اين امور در خيال او هم راه ندارد.


پاورقي

[1] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 430، منتهي الامال، ج 2، ص 395.

[2] بحارالانوار، ج 50، ص 309.