بازگشت

اهداف اين انتساب


آنچه در لواي اين انتساب به ذهن مي رسد همان گونه كه برخي از تاريخ نگاران نوشته اند داراي چند جهت است؛ جهت نخست آنكه صاحب الزنج مي دانست كه شمار كثيري از علويان اراده ي خروج بر ضد حكومت دارند ولي توان بروز و اظهار اين كردار را ندارند و لذا با چنين ادعايي توانست شمار بسياري از انقلابيون علوي را به سمت خويش بكشاند.

جهت دوم آنكه او با اين انتساب خود را به اهل بيت نزديك مي كرد و اين اظهار ولايت را ابزاري ساخته بود تا علويان بويژه امام عسكري عليه السلام او را تأييد كنند؛ همان گونه كه همه ي حكام پس از رسول خدا با تمسك به سيره و ولايت او بر مردم حكم راندند. و جهت سوم آنكه با اين انتساب شمار وافري از علويان به سمت او خواهند آمد تا به اتفاق هم و در كنار هم با حكومت طاغوت بجنگند و چون احتمال مي رفت كه بعدها حكومت به دست علويان بيفتد در اين جنگ و كشتار شماري از مخلصان و شيفتگان انقلابي ولايت نيز از بين خواهند رفت و راه براي حكومت او هموار خواهد شد.

ولي با همه ي اين احتمالات در مصادر تاريخي هيچ دليل قاطعي بر علوي نبودن او وجود ندارد. اگر كسي ادعا كند كه او از علويان است، ولي سيره ي آنها را ندارد، خود احتمالي در خور توجه است. چنانكه فرزند نوح از صلب او برخاسته است ولي خطاب قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح به او رسيده است تا حقيقت ماجرا براي حضرت روشن شود كه فرزند بودن به صرف انتساب طبيعي محقق نمي شود؛ بلكه فرزند راستين كسي است كه سيره ي حسنه ي انبيا و اوليا را در پيش بگيرد و چون فرزندت چنين صفتي را ندارد پس از اهليت تو بيرون است.



[ صفحه 130]