بازگشت

موضع امام در برابر صاحب الزنج


درباره ي موضع امام عليه السلام در برابر قيام صاحب الزنج كه پس از شهادت هم ده سال ادامه داشت محمد بن صالح الخثعمي مي گويد كه من خواستم توسط نامه اي از حضرت در اين باره پرسش كنم ولي اين مطلب را فراموش كردم. پس از مدتي مكتوبي از سوي امام به دست من رسيد و در بخشي از آن نامه اشاره شد كه و صاحب الزنج ليس منا اهل البيت [1] امام با اين بيان كوتاه به همه ي كساني كه مي خواستند نظر حضرتش را درباره ي اين قيام بدانند، اعلام كرد كه اين قيام از ديدگاه امام، پذيرفتني و پسنديده نيست. پس ملاحظه مي كنيم كه امام از اين قيام و كيفيت آن به نيكي آگاه بوده است و لذا موضع خويش را در برابر اين قضيه بدين گونه بيان كرده است. حال پرسش اين است كه چرا امام به گونه اي صريح و مفصل بيان موضع نكرده است؟ مي گوييم اين مسئله به واسطه ي چند جهت است؛ يكي اين است كه كسي از حضرت در اين باره پرسش نكرده است و اگر شخصي از حضرت مي پرسيد ايشان موضع خويش را در اين باره اعلام مي كردند. اين مطلب آن قدر براي



[ صفحه 132]



حضرت اهميت داشت كه وقتي با علم نهان خويش فهميد محمد بن صالح خواستار روشن شدن اين وضعيت است براي او نامه نوشت و او را آگاه كرد.

جهت ديگر اينكه امام در شرايطي بس حساس به سر مي برد، موقعيتي كه امام عليه السلام از چهارسو در محاصره ي دشمن است و حكومت در صدد است به گونه اي بهانه ي رسمي از جانب حضرت پيدا كند تا محملي براي اذيت و آزار بيشتر يا حتي شهادت او شود، و لذا امام با كمال دقت و احتياط صاحب الزنج را طرد كرده بود.

جهت سوم آنكه طرد علني صاحب الزنج و اعلام رسمي اين مطلب تأييد ضمني حكومت وقت بود؛ چرا كه به زعم مردم يكي از اين دو دسته ي درگير حق و ديگري باطل است و مسلم است كه اگر امام حسن عليه السلام صاحب الزنج را به صورت علني طرد مي كرد مردم فكر مي كردند كه حضرت حكومت وقت را به رسميت مي شناسد و اين حكومت، حكومت حق است.

آنچه در گستره ي اين گفتار نبايد از نظر دور داشته شود اين است كه درگيري مداوم و پيوسته ي حكومت وقت با صاحب الزنج سبب شده بود كه قدري از فشارهاي دولت بر علويان و امام كاسته شود و آنها آرامش نسبي بيشتري داشته باشند. البته بايد توجه داشت كه با وجود اين جنگ خانمانسوز، مبارزه ي حكومت وقت با امام به گونه اي گسترده ادامه داشت و ايشان هيچ گاه در مدت امات خويش از زندان و محاصره ي نظامي در امان نبود و علويان هم وضعيتي همگون با حضرت داشتند.

مرحوم شيخ عباس قمي (ره) گفته اند كه با اين گفتار امام ديگر نيازي به شرح و تفصيل درباره ي شورش صاحب الزنج نيست چرا كه امام با نفي كردن او به مردم فهماند كه كردار و مذمت و نسب صاحب الزنج مورد تأييد حضرت نيست [2] .

بايد گفت كه اگر شرايط سياسي، اجتماعي حضرت به او حتي اين اجازه را هم نمي داد كه جمله اي هر چند كوتاه «انه ليس منا اهل البيت» را درباره ي صاحب الزنج بگويد، پيام آور باطني انسان، يعني خرد آدمي كردارهاي صاحب الزنج را به عنوان يك فرد مسلمان نمي پذيرفت؛ چرا كه در شريعت مقدسه اسلام، جنگ و دفاع شرايط ويژه اي دارد و در دستورهاي اسلامي آمده است كه در جنگ و نبرد، زنان و كودكان و



[ صفحه 133]



سالخوردگان و از كارافتادگان در امان هستند و آتش زدن اموال و خانه هاي مردم و ويراني مساجد مجاز نيست. ولي زنگيان از هيچ جنايتي نسبت به مردم در درازاي اين نبردها خودداري نكردند و تا مي توانستند انسانهاي بي گناه را از دم تيغ گذراندند و مردم بيچاره از يك سو از ناحيه ي حكام عباسي كشتار عام مي شدند و از سوي ديگر از ناحيه زنگيان. پس با اين امر ملاحظه مي شود كه هيچ خرد سليمي در مقام قضاوت نمي تواند شورش صاحب الزنج را به امام عليه السلام منتسب كند و آن را مورد تأييد امام بداند گرچه امام سخني به ميان نمي آورد ولي با اين همه، كلام خلاصه و سازنده ي امام تكليف همه را در برابر اين شورش مشخص كرد و راه هر گونه ترديدي را بست و بدين ترتيب، ساحت مقدس امام از كردارهاي ناشايسته ي زنگيان در امان ماند.

نكته ي ديگري كه در اين مقال گفتني است اين است كه امام چون رجال سياسي غدار هر روزگاري چنين مسلكي را پيشه نكرده است كه مي گويند «هدف وسيله را توجيه مي كند» تا بر اين پايه زنگيان به هر گونه اي با حكومت مبارزه كنند كه ممكن بود پيامد آن شكست عباسيان و به قدرت رسيدن حضرت باشد؛ بلكه آن بزرگوار با مبناي دقيق ديني و اسلامي با او برخورد كرد، هر چند اين احتمال مي رفت كه شماري از عوام اين كردار حضرت را تأييد حكومت خودكامه ي وقت بدانند.



[ صفحه 135]




پاورقي

[1] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 428.

[2] سفينة البحار، ج 1، ص 559.