بازگشت

بدعت خلق قرآن


پيش از اينكه به موضع امام عليه السلام در اين زمينه بپردازيم مقدمه اي راجع به اين مطلب ذكر مي كنيم. يكي از بدعتهايي كه در روزگار عباسيان به وجود آمد و در عصر امام دهم و يازدهم نيز رواج داشت و بر سر اين بدعت شمار بسياري از مخالفان و موافقان اين قول كشته شدند فتنه ي خلق قرآن بود. ساليان متمادي اين بدعت در جامعه ي اسلامي ريشه دوانده بود و ژرفاي اين باور به اندازه اي بود كه هر چند وقت يك بار مخالفان و موافقان را در مصاف هم قرار مي داد. گويند كه عباسيان براي سرگرم ساختن مخالفان خويش و از بين بردن آنها هر چند وقت يك بار دست به توطئه اي مي زدند كه جنبه ي عقيدتي داشت و در برهه اي از زمان مسئله خلق قرآن و حدوث آن را پيش كشيدند. در برابر اين باور شماري به قدمت قرآن باورمند شدند، چرا كه نازل كننده ي قرآن خود قديم است و قرآن كلام اوست پس كلام او هم بايد قديم باشد. در مروج الذهب درباره ي خلق قرآن و گسترش آن در بين مردم آمده است كه صالح بن علي هاشمي روزي در مجلس مهتدي حاضر شد در حالي كه خليفه مشغول رسيدگي به تظلمات مردم و پاسخ دادن به آنها بود. صالح مدتي در مجلس نشست. آنگاه خليفه از او پرسيد: گويا به واسطه ي اذن دادن به شما براي حضور



[ صفحه 136]



در اين مجلس به شما احساني كرده ام. صالح پاسخ داد همين طور است و پاسخم در اين باره مثبت است اگر باور به خلق قرآن در ميان نباشد. مهتدي در پاسخ صالح گفت: من مدتي بر اين باور بودم تا هنگامي كه شيخي از علما بر «واثق» وارد شد كه از اهل فقه و حديث بود. آنگاه واثق به شيخ گفت: ابوعبدالله احمد بن ابي داود از شما پرسشهايي مي كند پاسخ او را بازگو. شيخ از اين كار ابا كرد چرا كه احمد بن ابي داود را همتاي خويش نمي دانست. خليفه از اين گفتار شيخ غضبناك گرديد و گفت: آيا احمد را در مناظره و بحث ضعيف مي داني؟ پس از مدتي شيخ از او پرسيد: اي احمد، مردم را به چه چيز دعوت مي كني؟ احمد پاسخ داد به باور به خلق قرآن و حدوث آن. سپس شيخ پرسيد: آيا اين گفتار تو درباره ي خلق و حدوث قرآن از ضروريات دين است و دين بدون اين عقيده تام و كامل نيست؟ احمد گفت: بلي، اين قول داخل در دين و از ضروريات آن است. آنگاه شيخ گفت آيا پيامبر خدا مردم را به اين قول خوانده است يا آنها را بدين باور نخوانده است؟ احمد در اين زمينه به شيخ پاسخ منفي داد. شيخ به او گفت: آيا حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدين مسئله آگاهي داشته است يا نه؟ احمد در پاسخ گفت: پيامبر عالم به اين مطلب بوده است. شيخ از وي پرسيد؟ پس چرا شما مردم را به چيزي دعوت مي كني كه پيامبر مردم را بدان دعوت نكرده است؟ احمد جوابي در اين رابطه نداشت و سكوت كرد. سپس شيخ عالم فقيه به خليفه رو كرد و گفت: اين يك مطلب. آنگاه بعد از ساعتي شيخ به احمد گفت: خداوند در كتاب عزيزش مي گويد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا [1] و حال اينكه تو مي گويي كه دين تام و كامل نيست مگر با باور به خلقت قرآن. آيا خدا صادقتر است در اكمال و اتمام دينش يا تو در نقصان و اشتباه هستي؟ احمد در اين باب سكوت كرد و پاسخي نداد. آنگاه شيخ به واثق رو كرد و گفت: اين مطلب دوم.

پس از مدتي شيخ از او پرسيد: اي احمد، به من بگو درباره ي اين قول خداي سبحان كه مي فرمايد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته [2] آيا گفتار تو درباره ي خلق قرآن در زمره ي مسائلي است كه پيامبر به مردم ابلاغ كرده يا نه؟ احمد در اين باره پاسخي نداشت و سكوت كرد. در اين زمان شيخ به واثق رو كرد و گفت: اي



[ صفحه 137]



خليفه، اين مطلب سوم. آنگاه شيخ از وي پرسيد اي احمد خبر بده مرا به اينكه آيا آنچه را كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از خلق قرآن مي دانست از مردم امساك مي كرد يا براي آنها بيان مي كرد؟ او گفت: اين علم براي پيامبر بود. شيخ از او پرسيد: آيا ابوبكر و عمر و عثمان و علي عليه السلام بدان عالم بودند؟ احمد گفت: بلي. آنگاه شيخ رو به واثق كرد و گفت: اي اميرالمؤمنين، هنگامي كه براي ما جايز نباشد آنچه براي رسول خدا و اصحاب خاصش جايز بود پس خداوند آن را براي ما جايز ندانسته است. آنگاه واثق گفت: بلي خداوند اين امر را برايمان جايز ندانسته است [3] .

از اين گفتار چنين برگرفته مي شود كه مسئله ي خلق و حدوث قرآن و قدم آن، چه جايگاهي در دوران عباسيان پيدا كرده بود كه حتي خلفا و وزرا بدان باورمند شدند و در محافل علمي و فرهنگي در نقض و ابرام آن به بحث مي نشستند.


پاورقي

[1] سوره ي «المائدة»، آيه ي 3.

[2] همان، آيه ي 67.

[3] مروج الذهب، ص 104.