بازگشت

ثنويه و موضع حضرت در برابر آنها


ثنويه به گروهي اطلاق مي شود كه قايل به قدمت نور و ظلمت هستند. آنها مي گويند نور و ظلمت ازلي هستند، همان گونه كه مجوس قايل به حدوث ظلمت و قدمت نور هستند؛ يعني مجوس قايل به قدمت نور و حدوث ظلمت هستند در حالي كه ثنويه قايل به قدمت هر دو امر هستند [1] صاحب مجمع البحرين گفته است كه ثنويه گروهي هستند كه با قديم، قديم ديگري را اثبات مي كنند و به آن باورمندند. گفته شده كه آنها همان فرقه ي مجوس هستند كه دو مبدأ را قايلند، مبدئي براي خير و مبدئي براي شر. مبدأ خير نور و مبدأ شر ظلمت است و آنها قايل به نبوت ابراهيم عليه السلام هستند. باز درباره ي آنها گفته شده كه آنها دسته اي هستند كه مي گويند هر مخلوقي مخلوق خلق اول است. براي بطلان اين گفته، استناد به اين گفته ي معصوم عليه السلام براي ما كافي است كه در وصف خداي سبحان فرمودند: ان الله تعالي لا من شي ء كان و لا من شي ء خلق، يعني با اين گفتار امام عليه السلام كه فرمود خداوند از هيچ چيزي نيست و از هيچ چيزي خلق نشده است اثبات مي شود كه گفته ي ثنويه كه مي گويند هر مخلوقي مخلوق خلق اول است و با اين گفتار مي خواهند خدا را هم مخلوق



[ صفحه 141]



بدانند، باطل است [2] .

يكي از مذاهب ابداعي كه در زمان حضرت استمرار داشت مكتب ثنويه بود. خلفاي وقت به جهت مسائل سياسي، مسلمانان را درگير اين مسائل اعتقادي مي كردند تا مردم از مسائل سياسي و حكومتي بازمانند و هر از گاهي خود آنها از گردانندگان اصلي چنين محافل علمي بودند. در تاريخ دوران عباسي آمده است كه هر گاه خليفه اي به يك مسلك اعتقادي مي پيوست مخالفان اعتقادي او به انحاي مختلف در حبس و شكنجه قرار مي گرفتند يا حتي حكم قتل آنها صادر مي شد. در اين راستا هنگامي كه به تاريخ مراجعه مي كنيم مي بينيم كه امام عليه السلام بسيار دقيق و زيركانه اين مسائل را مي نگرند و متفكرانه در برابر آنها موضع مي گيرند. حال به موضع كوتاه و صريح امام در اين باره نظر مي كنيم كه از قول يكي از اصحاب حضرتش نقل شده است. محمد بن ربيع الشائي مي گويد: من در اهواز به شخصي برخوردم كه باور به ثنويت داشت. آنگاه به سر من راي رفتم و در قلبم رشحاتي از گفتار آن مرد ثنوي بود. من بر در خانه ي احمد بن خطيب نشسته بودم كه ناگاه امام عسكري عليه السلام وارد شد و سپس به من نظر كرد و با انگشت شهادتش اشاره كرد احد احد. امام بدين وسيله به محمد بن الربيع فهماند كه ثنويت امري باطل است و باور بدان كفر است؛ چرا كه ثنويت عدول از توحيد و باور به شريك براي خداي تبارك و تعالي است و خداوند منزه از اين مقولات است كه خلق برايش قايل مي شوند.

عن ابي سهل البلخي قال، و كتب آخر يسأل الدعاء الوالديه، و كانت الام مؤمنة و الاب ثنويا فكتب عليه السلام رحم الله والدتك، و التاء منقوطه [3] .

ابي سهل بلخي مي گويد: شخصي از امام عسكري در خواست كرد براي پدر و مادرش دعا كند در حالي كه مادرش مؤمنه و پدرش ثنوي بود. امام در پاسخش نوشت: خداوند مادرت را بيامرزد.

از نحوه ي دعاي حضرت آشكار مي شود كه ثنويت از نظر امام عسكري مردود است به هر معنايي كه باشد. زيرا سائل از او خواسته بود كه براي پدر و مادرش دعا و طلب غفران كند ولي امام براي شخص مؤمن دعا كرد و از پدرش كه از ثنويه بود، ذكري به ميان نياورد.



[ صفحه 142]




پاورقي

[1] ملل و نحل، ج 1، ص 244.

[2] مجمع البحرين، ص 16.

[3] اثبات الهداة، ج 3، ص 427.