بازگشت

صوفيه و موضع امام در برابر آنها


فرقه اي ديگر كه از گذشته در جامعه ي اسلامي موجود بودند و در زمان امام عسكري عليه السلام هم فعاليت مي كردند صوفيه بودند. صوفيه به گروهي اطلاق مي شود كه با زهد و گوشه نشيني و كناره گيري از دنيا، به نحوي مردم را از راه حق منحرف و گمراه مي كردند و مسلمانان را از خط امامت و ولايت بازمي داشتند. برخي از آنها در اين راه خود را به امام علي عليه السلام منتسب مي كردند و خود را از ادامه دهندگان راه او مي دانستند. در زمان حضرت اميرالمؤمنين، افراد اندكي بودند كه با تزهد و گوشه نشيني زندگي مي كردند كه امام آنها را از اين راه بازداشتند. اين افراد به قدري فعال بودند كه همه ي ائمه عليهم السلام در برابر آنها موضع مي گرفتند.

موضع امام صادق عليه السلام در برابر اين گروه موضعي صريح و آشكار است: وقتي بزنطي از امام پرسش مي كند قد ظهر في هذا الزمان قوم يقال لهم الصوفية فما تقول فيهم؟ قال عليه السلام انهم اعدائنا فمن مال اليهم فهو منهم و يحشر معهم [1] يعني يابن رسول الله، نظر شما درباره ي اين قومي كه صوفيه خوانده مي شوند چيست؟ امام در پاسخ بزنطي فرمودند: بدرستي كه آنها دشمنان ما هستند، پس هر كس به آنها گرايش و باور پيدا كند از زمره ي آنها شمرده مي شود و در قيامت با آنها محشور مي شود. پاسخ صريح و بي پرده ي امام كه صوفيه را دشمنان خويش قلمداد كردند، خط بطلاني بر باورداشتهاي آنهاست. و باز هنگامي كه به تاريخ مي نگريم مشاهده مي كنيم كه امام هادي عليه السلام مسلمانان را از ارتباط با آنها برحذر مي داشت. كما اينكه حسين بن ابي الخطاب مي گويد: من با امام هادي در مسجدالنبي بودم. گروهي از ياران امام از جمله ابوهاشم جعفري به ما پيوستند. در اين هنگام گروهي از صوفيه وارد مسجد شدند و در گوشه اي دايره وار نشستند و مشغول ذكر لا اله الا الله شدند. امام به يارانش فرمودند: به اين نيرنگ بازان توجه نكنيد زيرا آنها همنشينان شياطين و ويران كنندگان پايه هاي دين هستند براي تن پروري زهدنمايي مي كنند و براي شكار كردن مردم ساده لوح شب زنده داري مي كنند. روزهايي را به گرسنگي سپري مي كنند تا براي پالان كردن، حماري چند را رام كنند. آنها لا اله الا الله نمي گويند مگر براي گول زدن مردمان. كم نمي خورند مگر براي پر كردن كاسه هاي بزرگ و جذب دل ابلهان



[ صفحه 143]



به سوي خودشان. با مردم در گفتارشان از دوستي خدا سخن مي گويند و آنها را به تدريج و پنهاني به چاه ضلالت مي اندازند، وردهايشان رقص و كف زدن و آوازخواني است. جز سفيهان كسي از آنها پيروي نمي كند و جز بي خردان و احمقان كسي به آنها نمي گرود. هر كس به ديدن يكي از آنها برود، چه در قيد حيات چه پس از مرگش، چنان است كه به ديدار شيطان و بت پرستان رفته است. و هر كه به شخصي از آنها ياري كند مانند آن است كه به يزيد و معاويه و ابوسفيان ياري كرده باشد. پس از سخنان صريح امام، حسين پرسيد آيا آنها چنين هستند گرچه اعتراف كننده و باورمند به حقوق شما باشند؟ امام عليه السلام كه انتظار چنين پرسشي را نداشت، با خشم به او نگريست و گفت: از چنين پرسشي دست بردار، زيرا كسي كه اعتراف كننده به حقوق ما باشد دچار نفرين ما نمي شود. مگر نمي داني كه آنها پست ترين طايفه هاي صوفيه هستند، در حالي كه تمام صوفيان از مخالفان ما بوده و راهشان با ما مغايرت دارد. آنها جزو يهود و نصاراي اين امتند و همانهايند كه سعي در خاموش كردن نور خدا دارند ولي خداوند نورش را به اتمام مي رساند هر چند كافران را خوش نيايد [2] .

نكته هاي اين روايت

1- امام هادي عليه السلام صوفيان را مانند شياطين زمان و ويرانگران پايه هاي دين معرفي مي كند و تزهد و گرسنگي آنها را ابزاري براي شكار كردن مردم ساده لوح مي داند كه خطر آنها به اندازه اي آشكار است كه حتي مردم را از ديدار آنها و بر سر قبر رفتن آنها منع مي كند و آنها را در رديف كشندگان ائمه ي معصومين عليهم السلام معرفي مي كند.

2- حضرت براي سائل بيان مي كند كه اعتقاد به تصوف با ولايت اهل بيت موافقت ندارد و آنها را طايفه اي دني و پست معرفي مي كند كه در رديف يهوديان و مسيحيان كوشش مي كنند تا دين مبين اسلام از بين برود. اين موضع صريح امام در برابر صوفيگري راه هر بهانه اي را بر كجروان مي بندد و راه هدايتي است براي آنها، اگر راه حق را بپذيرند. ولي آنها راه حق را نمي پذيرند چرا كه امام اوراد و كردارهاي آنها را ترنم و رقص و آوازي بيش نمي داند.

و اما موضع حضرت عسكري عليه السلام در برابر آنها چون پدر بزرگوار و اجداد طاهرينش،



[ صفحه 144]



موضعي قوي و صريح است و مسلمانان را از مجالست با آنها برحذر داشته است. امام مي فرمايد از امام صادق عليه السلام درباره ي بنيادگذار اين مسلك - ابوهاشم كوفي - پرسش شده است، فقال الصادق عليه السلام انه كان فاسد العقيدة جدا و هو الذي ابتدع مذهبا يقال له التصوف و جعله مفرا لعقيدته الخبيثة [3] امام درباره ي باور او فرمودند ايشان شخصي فاسد العقيده بودند و مذهبي را بدعتگذاري كردند كه تصوف ناميده مي شود و ابوهاشم اين صوفيگري را راه و مفري براي باور فاسد خويش قرار داده است.

باز حضرت در كلامي طولاني و شيوا به ابوهاشم جعفري فرموده است: اي ابوهاشم، بر مردم زماني فرامي رسد كه چهره هايشان خندان و بشاش است در حالي كه دلهايشان تاريك و تيره است، و شيوه و سنت آنها بدعتگذاري است؛ چرا كه بدعتگذاري در ميان آنها سنت است. مؤمن در ميان آنها حقير و خوار است. فاسق در ميان آنها با ارزش است. حاكمان آن زمان جاهلان و جائران هستند و دانشمندانشان در راههاي ظلمت سير مي كنند. ثروتمندان آنها زاد و توشه ي فقرا را مي ربايند و كودكان آنها بر بزرگان پيشي مي گيرند. هر جاهلي نزد آنها خبير و دانا است و هر چاره جويي نزد آنها فقير شمرده مي شود. آنها ميش را از گرگ تميز نمي دهند، دانشمندان آنها بدترين خلق الله هستند در روي زمين، براي اينكه آنها به فلسفه و تصوف گرايش پيدا مي كنند. قسم به خدا آنها از راه حق عدول كرده اند. در محبت و دوستي به مخالفان ما مبالغه مي كنند و شيعيان و دوستان ما را گمراه مي شمارند. اگر به منصبي دست يابند از رشوه خواري سير نمي شوند و اگر ذليل شوند - و به منصبي نرسند - خدا را از راه نفاق و ريا نيايش مي كنند. آگاه باشيد كه آنها قطع كنندگان و سدكنندگان مؤمنان هستند. آنها داعيان به مسلك ملحدان هستند. پس هر كس آنها را درك كند بايد از آنها دوري كند تا دين و ايمان خويش را نگهداري كند. آنگاه حضرت به ابوهاشم فرمودند: اين سخني است كه پدرم از اجدادش و آنها را از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند. اين سخن از اسرار ماست، پس اين سخن را كتمان كن مگر از اهلش [4] .


پاورقي

[1] حياة الامام العسكري (ع)، ص 288.

[2] سفينة البحار، ج 2، ص 58.

[3] سفينة البحار، ص 57.

[4] حديقة الشيعة، ص 592.