بازگشت

بر حذر داشتن علويان از توطئه ي حكام وقت


اما جهت نخست: تاريخ، نمونه هاي بسياري از هوشياري سياسي حضرت را ثبت كرده است كه با بينش حكيمانه ي ايشان بسياري از اصحاب از خطر مرگ و هلاكت رهايي يافتند. و ما در اين مقال به برخي از اين موارد اشاره مي كنيم تا رهگشاي خوبي براي رهروان حضرت باشد.

1- يكي از مواردي كه بينش سياسي و درك ژرف حضرت را نسبت به حفظ و حراست علويان نشان مي دهد هنگامي است كه معتمد از امام دعوت كرده است تا به ديدار خليفه برود. براي اين امر از سوي خليفه تدارك فراواني ديده شده بود، به گونه اي كه امرا و وزرا و ديگر مردمان و حتي شيعيان قرار بود در آن مجلس شركت كنند. در تاريخ همين آمده است كه امام عليه السلام براي ديدار با معتمد آماده شده بود ولي هيچ ذكري از علت اين ديدار به ميان نمي آيد. امام عليه السلام احتمال مي دهد و شايد اطمينان هم دارد كه در ديدار و ملاقات امروز توطئه اي براي شناسايي شيعيان و علويان نهفته باشد. شايد دشمن در صدد است با علاقه اي كه شيعيان به حضرت ابراز مي كنند آنها را شناسايي كرده، تحت تعقيب قرار دهد. لذا آن حكيم الهي با بياني كوتاه و شيوا كه براي شيعيان فرستادند آنها را متوجه اين خطر كردند. در بحارالانوار از قول حلبي آمده است كه ما اجتماع كرده بوديم و منتظر ورود حضرت بوديم. در همان روز كه قرار بود امام به ديدار معتمد برود ناگاه توقيع مباركي از حضرت خطاب به شيعيان وارد شد: الا لا يسلمن علي احد و لا يشير الي بيده و لايؤمي فانكم لاتومنون علي انفسكم [1] آگاه باشيد كه هيچ يك از



[ صفحه 183]



شما بر من سلام نكند و با دستش به من اشاره نكند؛ چرا كه شما بر جانتان امنيت نداريد.

از اين بيان كوتاه و شيواي حضرت كه پيش از ديدار با خليفه به دست دوستانش رسيد، مي توان فهميد كه وضعيت سياسي زمان حضرت چه اندازه تيره و ظلماني است تا جايي كه دشمن به واسطه ي سلام كردن و ابراز ارادت و حتي با اشاره به ايشان، دوستان حضرت را شناسايي مي كند و آنها را تحت پيگيرد قرار مي دهد. در اينجاست كه امامي خبير و بصير به شرايط زمان و مكان، دوستان خويش را از سلام كردن و ابراز علاقه به خود بازمي دارد تا از سويي جان علويان را محفوظ نگه دارد، و از سوي ديگر دشمنان را از كيد و حيله اي كه ترتيب داده بودند مأيوس گرداند.

2- يكي ديگر از مواردي كه امام، علويان را از خطري كه در انتظار آنها است آگاه مي كند مربوط به روزگار پيش از مرگ معتز است كه حضرت طي نامه اي به محمدعلي بن سمري (صميري) او را متوجه حوادث آينده مي كند و به او هشدار مي دهد كه از هر كاري كه موجبات گرفتاري او و شيعيان را فراهم مي آورد برحذر باشند. پس از سه روز از اين نامه، حادثه ي ناگواري ميان بني هاشم اتفاق افتاد كه پيامد تلخي براي آنها داشت. پس از اين رويداد محمد بن علي نامه اي به حضرت نوشت و در آن نامه متذكر شد آيا مقصود شما همين رويداد ميان بني هاشم بود؟ امام در پاسخ نامه اش نوشت: نه، مقصودم اين رويداد نبود شما خودتان را حفظ و حراست كنيد. پس از سه روز از اين رويداد، جريان هلاكت و كشته شدن معتز اتفاق افتاد [2] .

اينكه ميان علويان چه ماجرايي اتفاق افتاد، در تاريخ ذكري از آن به ميان نيامده و اينكه چرا حضرت دوستان خويش را از حضور در اين صحنه بازداشته در كلام حضرت و دوستانش چيزي موجود نيست تا بيانگر حقيقت راستين باشد. اما آنچه به ذهن مي رسد اين است كه اگر دوستان حضرت در اين رويداد شركت مي كردند دشمنان، قتل معتز را بر عهده ي علويان و دوستان اهل بيت مي انداختند و مانند قتل عثمان، اين امر را بهانه اي مي ساختند تا بر ضد امام و دوستانش بتازند و آنها را از صحنه ي گيتي بردارند و امام با ديد مناسب و دقيق سياسي، آنها را با كلامي كوتاه و رسا از اين كار بازداشتند تا



[ صفحه 184]



هر گونه حربه ي سياسي را از دست دشمنان بازستانند.

3- مورد ديگري كه امام دوستان خويش را از حضور در جامعه و ملأ عام بازمي دارد مربوط به زمان كشته شدن معتز است. امام طي نامه اي به ابي القاسم اسحاق بن جعفر الزبيري مي نويسد «الزم بيتك حتي يحدث الحادث». ملازم خانه ي خويش باش و از خانه بيرون نيا تا حادثه اي تحقق پذيرد. ابوالقاسم مي گويد پس از مدتي «بريحه» كشته شد و من به حضرت نامه نوشتم كه حادثه واقع شد پس امر و دستور شما درباره ي حضورم در سطح جامعه چيست؟ امام طي نامه اي به من نوشتند مرادم اين رويداد نبود بلكه حادثه اي ديگر مرود نظر است، پس براي معتز اتفاق مي افتد آنچه اتفاق خواهد افتاد [3] آنچه از اين نامه و نامه هاي گذشته به دست مي آيد مراقبت و محافظت شديد از بيت امام عليه السلام است به گونه اي كه دوستان حضرت كه در سامرا زندگي مي كردند نمي توانستند با آن بزرگوار ارتباط و ديدار داشته باشند. و امام براي هر امري ناگزير بود كه براي آنها نامه بنويسد يا براي آنها پيام بفرستد كه اين امر نيز دشوار بود. اما حضرت به هر روشي كه ميسر بود سعي مي كرد تا علويان را از شر دشمنان مصون نگه دارد.

مطلب ديگري كه از اين نامه برگرفته مي شود اينكه اگر ابوالقاسم در صحنه ي اجتماع حضور پيدا مي كرد يا در واپسين روزهاي عمر معتز دستگير مي شد يا او را در قتل معتز شريك مي دانستند، محملي براي شكنجه و حبس او پيدا مي كردند.

4- امر ديگري كه حضرت براي نگهداري جان شيعيان انجام مي دهند مربوط است به زماني كه شماري از اصحاب باوفايشان از جمله ابوهاشم جعفري، داود بن قاسم، حسن بن محمد عقيقي، محمد بن ابراهيم عمري در زندان صالح بن وصيف بودند كه امام برادرش جعفر را به زندان صالح فرستادند. در اين زمان اصحاب حضرت از استقبال و احترام نسبت به او مي ترسند و استقبال شايان توجهي از حضرت به عمل نمي آورند. امام در ميان سخنان بسياري كه براي آنها ايراد فرمود بيان داشت: اگر بيگانه اي در ميان شما نبود برايتان مي گفتم چه شخصي از زندان آزاد مي شود. سپس به يكي از زندانيان به نام جمحي رو كرد و به او گفت بيرون برو، و آن شخص از زندان بيرون رفت. هنگامي كه او از محبس خارج شد امام به دوستانش فرمود: بدانيد كه او از شما علويان نيست از او برحذر



[ صفحه 185]



باشيد. چرا كه در پيراهن او نوشته اي است كه تمام حرفهاي شما را به خليفه گزارش مي كند پس از سخنان امام يكي از ياران حضرت به دنبال جمحي رفت و پس از تفتيش كردن او دريافت كه در جامه اش نوشته اي است كه تمام سخنان اصحاب را براي گزارش به خليفه نوشته بود [4] .

از نقل اين رويداد روشن مي شود كه امام و اصحاب او در هيچ جايي حتي در زندان از دست جاسوسان و مأموران خليفه در امان نبودند.

5- مورد ديگري كه به عنوان نمونه مي توان ذكر كرد، مربوط به جريان استسقا در دوره ي معتمد است كه خليفه به مردم دستور داد براي رفع قحطي به بيابان بروند و از خداوند طلب باران كنند. مسلمانان سه روز چنين عمل كردند اما خبري از باران نشد. آنگاه در روز چهارم جاثليق نصراني با شماري از مسيحيان و راهب آنها، به صحرا رفتند و طلب باران نمودند. باران باريدن گرفت. روز دوم هم با استسقا راهب مسيحي و مسيحيان باراني سخت باريد به گونه اي كه مردم از آب بي نياز شدند. اين امر سبب شد كه شماري از مسلمانان به مسيحيت بگروند. خليفه از اين امر نگران شد و دستور داد، كه امام را از زندان آزاد كرده و به نزدش بياورند، تا امت پيامبر صلي الله عليه و آله را دريابد. پس از رفع اين شبهه و توضيح حقيقت ماجرا و بيان وسيله اي كه راهب در اين استسقا به كار برد خليفه و همه ي مسلمانان بسيار خوشحال شدند. سپس او دستور آزاديش را صادر كرد ولي امام عليه السلام با خليفه در ارتباط با آزادي زندانياني كه با او در حبس بودند مذاكره كرد كه او دستور آزادي آنها را صادر كرد [5] .

از اين گفتار، كه پيشتر آن را در فصل انحرافات بيان كرديم روشن مي شود كه امام از هر فرصتي بهره گيري مي كرد تا شيعيان و محبان اهل بيت را از ظلم دشمن برهاند و آنها را به صحنه ي اجتماع بكشاند.

6- مورد بعدي مربوط است به حبس امام عليه السلام و برادرش، جعفر، در زندان علي بن حزين در زمان معتمد عباسي. در روايت آمده است كه هر گاه خليفه از علي بن حزين، وضعيت حضرت را جويا مي شد او مي گفت كه حضرت روزها در صيام است و شبها در قيام. تا آنكه روزي از زندانبان از حال حضرت پرسش كرد. علي بن حزين همان جواب



[ صفحه 186]



هميشگي را براي خليفه تكرار كرد. بدين سبب خليفه دستور آزادي حضرت را صادر كرد، هنگامي كه زندانبان اين امر را به استحضار امام رسانيد امام از زندان خارج نشد. به گونه اي كه او با شگفتي از امام پرسيد كه به چه دليل از حبس خارج نمي شود. فرمود: من به همراه برادرم از خانه بيرون آمده ام و اگر من از حبس آزاد شوم و او در حبس باشد براي خليفه مشكلي رخ خواهد داد. وقتي علي خبر را به معتمد رساند دستور داد كه امام را به همراه برادرش از زندان آزاد كنند [6] .

اينها نمونه اي بود از تلاشهاي بي وقفه ي حضرت براي رهايي علويان و دوستدارانش از بند حبس و زندان يا هشيار كردن آنها براي جلوگيري از وقوع مهالك و خطرهاي احتمالي.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 269.

[2] بحارالانوار، ج 50، ص 298.

[3] اصول كافي، ج 1، ص 506.

[4] بحارالانوار، ج 50، ص 297.

[5] الفصول المهتمه، ص 268.

[6] منتهي الامال، ج 2، ص 395.