بازگشت

ياريهاي مالي و معنوي به علويان


روش ديگري كه حضرت براي ياري و پشتيباني از علويان به كار مي گرفت طريقه ي پشتيباني مالي از آنها بود كه در تاريخ نمونه هاي فراواني از اين عنايتها نقل شده است و ما به برخي از آنها اشاره مي كنيم.

1- در بحارالانوار مرحوم مجلسي آمده است كه طاهر بن بلبل يك سال به حج مي رود. در آنجا علي بن جعفر همداني را مي بيند كه بسيار انفاق مي كند و آنچه دارد در راه خير و صلاح جامعه به مصرف مي رساند. طاهر پس از بازگشت از حج نامه اي براي حضرت نوشت و از اين انفاق علي بن جعفر در ايام حج سخن گفت. امام طي نامه اي براي طاهر مي نويسد كه من دستور دادم صد هزار دينار براي او و صد هزار دينار براي شما بفرستند و اين دلالت مي كند كه گنجهاي زمين تحت اختيار ائمه ي معصومين عليهم السلام است [1] .

نكته هاي اين روايت

الف- مرحوم مجلسي پس از ذكر كلام امام مي نويسد كه اين دستور امام عليه السلام در ارسال دويست هزار دينار براي آن دو نفر نشانگر اين است كه گنجهاي زمين تحت اختيار آنها است. بايد گفت: اگر مراد مرحوم مجلسي (ره) آن است كه اينها ميانجي ميان خلق و خالق هستند و بدين لحاظ به اذن خداوند از قدرت غيبي و اعجازي برخوردار هستند و



[ صفحه 187]



مي توانند هر اندازه كه مي خواهند از نعمتهاي خداوندي بهره ببرند، اين مطلب، مطلبي درست است و كسي از شيعيان منكر آن نيست.

ولي اگر مراد اين باشد كه اين پولها هم به اعجاز، به دست آمده است هيچ اشاره اي در روايت بر آن نشده است، بلكه آنچه بيشتر به ذهن مي رسد و مورد توجه است اين است كه اين اموال همان پولهايي است كه وكلاي حضرت برايش مي فرستادند. چرا كه او وكلاي فراواني را براي اين امر تعيين كرده بود و اين كردار، خود نشانه اي است بر اينكه شيعيان اموال خويش را تخميس مي كردند و سهم امام را برايش مي فرستادند.

ب- طاهر در نامه ي خويش تنها از مصرف پول نام برده است ولي هيچ از چگونگي مصرف آن نام نبرده است و يا دست كم تاريخ بدان اشاره نكرده است. اما امام عليه السلام پس از ملاحظه نامه اش مبلغ دويست هزار دينار براي آنها مي فرستد. اين نامه و پاسخ آن بيانگر است كه علي بن جعفر آشنا به موارد مصرف پول در راه اعتلاي دين بوده است و امام هم از اين موضوع آگاه بوده است چرا كه بدون پرسش از چگونگي مصرف آن به پشتيباني مالي از او مي پردازد.

ج- از محتواي همين نامه ي كوتاه، روشن مي شود كه تقويت دين و مكتب براي حضرتش از اهميت حياتي برخوردار است. چرا كه علي پول را در بهترين مكانها براي اعتلاي دين و روشنگري اذهان مردم به كار گرفته است و اين خود، گوياي اين حقيقت است كه امام از مبارزان و متدينان در حد توان پشتيباني مي كرد.

2- در بحارالانوار آمده است كه فردي از علويان در زمان امام عليه السلام از سامرا خارج شد و براي فراگيري علم و فضل حركت كرد. مردي همداني او را ديدار كرده، به او گفت از كجا مي آيي؟ علوي گفت: از سامرا مي آيم.

همداني به او گفت: آيا شما فلان منزل و موضع را مي شناسي؟

علوي گفت: بلي.

همداني گفت: آيا از حسن بن علي عليه السلام چيزي مي داني و از او خبري داري؟

علوي گفت: نه.

همداني گفت: چه امري شما را بدين سمت كشاند.

علوي گفت: فراگيري علم و فضل.

همداني گفت: من به شما پنجاه دينار هديه مي كنم آن را بگير و همراه من به سامرا بيا



[ صفحه 188]



و مرا به منزل حسن بن علي ببر. پس به او پنجاه دينار داد. آنگاه با هم به سامرا رفتند و از حضرت ابومحمد عليه السلام اذن حضور خواستند و بر امامشان وارد شدند در جايي كه وي در صحن حيات منزل نشسته بود. در اين زمان امام به علوي گفت: آيا تو فرزند فلان هستي؟

علوي گفت: بلي.

حضرت گفت: پدرت وصيت كرد براي ما، پس شما آمديد تا به وصيت عمل كنيد و با شما، چهار هزار دينار است آن را به من بده.

مرد گفت: بلي چنين است.

آنگاه همه ي پول را به حضرت داد. سپس به علوي رو كرد و گفت: شما به سمت جبل رفتي براي فراگيري فضل و علم و اين مرد پنجاه دينار به تو داده است پس با او بازگشتي، ما هم به شما پنجاه دينار مي دهيم. و به او اعطا كرد [2] .

3- باز در بحارالانوار آمده است كه ابوعلي به حضرت نامه نوشت كه كنيزم حامله است از شما مي خواهم كه او را نامي بگذاري.

حضرت در پاسخ نوشت: پس از به دنيا آمدن او را نامي بگذار. پس از مدتي آن جاريه مرد و امام پنجاه دينار برايش فرستاد و فرمود: با اين پول جاريه اي خريداري نما [3] .

4- در بحارالانوار از قول علي بن زيد نقل شده است: او با حضرت عسكري به منزلش رفت. هنگامي كه مي خواست از امام جدا شود به وي گفت: كمي صبر كن. آنگاه داخل منزل شد و به زيد اذن دخول داد. پس از ورود به منزل دويست دينار به او داد و فرمود: اين مقدار را صرف خريد جاريه كن، چرا كه كنيزت از دنيا رفته است. زيد مي گويد: من هنگامي كه از منزل خارج مي شدم آن كنيز بسيار سرحال و بانشاط بود اما وقتي به منزل رسيدم پسرم گفت: جاريه ات فلان ساعت از دنيا رفته است و وقتي جوياي حالش شدم به من گفتند او مقداري آب نوشيده و آنگاه از دنيا رفته است.

5- احمد بن صالح در سال 259 با امام عسكري عليه السلام ديدار كرد در حالي كه داراي چهار فرزند دختر بود. امام از او درباره ي دخترانش پرسيد او پاسخ داد كه آنها در خير و سلامت هستند.

امام فرمودند يا احمد يكي از آنها امروز، ديگري فردا و دو تاي ديگر در آينده ي نزديك



[ صفحه 189]



مي ميرند.

احمد شروع به گريستن كرد. امام فرمود: آيا بر آنها رقت مي كني يا به تجهيزشان اهتمام مي ورزي؟

احمد گفت: هيچ يك از آنها باقي نمانده است؛ و از اين مسئله ناراحت بود. امام به او گفت برخيز و ناراحت نباش چرا كه عثمان بن سعيد را براي تجهيز آنها فراخوانده است و بعد از تجهيزشان كيسه هايي براي تو به جاي مي گذارد كه سه هزار درهم در آنها موجود است. همان اندازه اي كه احمد قصد داشت سا آن پول، دختران خويش را به خانه ي بخت بفرستد ولي اكنون آنها به ديدار خدايشان رفتند و اين مقدار برايش به عنوان ذخيره باقي مانده است. آنگاه امام در اين مصيبت برايش تقاضاي اجر و صبر كرد. احمد وارد كوفه شد و دريافت كه فرزندانش از دنيا رفته اند و اكنون داراي سه هزار درهم است كه امام برايش فرستاده است. و همواره دوستان دينيش از او تقاضاي ياري مي كردند و احمد به آنها اعطا مي نمود و فقط مقدار سيصد درهم را براي امورات خويش مصرف كرد [4] .

6- در اموال ابوهاشم جعفري آمده است كه اين يار امام عليه السلام از حضرتش درخواست ياري مي كند، حضرتش يك شمش طلا، كه معادل پانصد دينار ارزش دارد به او مي دهد و مي فرمايد اين هديه را بپذير و ما را معذور بدار. در زماني ديگر براي ابوهاشم يكصد دينار مي فرستد و طي نامه اي به او مي گويد هر وقت نيازي به ياري داشتي از ما حيا نكن و از ما تقاضا كن كه به حاجت خويش خواهي رسيد [5] .

نكته هاي اين اخبار

1- در بيشتر اين خبرها امام به علم نهان خويش از وضعيت ياران و اطرافيان آنها خبر مي داد و به آنها ياري مي كرد، و اين خود نشانه اي بر حقانيت امام است كه در كتابهاي تاريخي شيعه همين موارد مذكور آيتي بر امامت حضرت به شمار مي رود.

2- در بسياري از موارد خود حضرت اقدام به ياري مي كرد بدون اينكه اجازه دهد آنها تقاضاي ياري كنند. اين درس بزرگي براي رهروان راستين مكتب ولايت است كه اگر احساس كردند برادر دينيشان به ياري نياز دارد خود به نصرت و ياريش بشتابند بدون



[ صفحه 190]



آنكه خجلت سؤال را بر او هموار سازد.

3- امام براي بيان اهميت و عظمت علويان و دوستانش، نماينده ي خويش را براي تجهيز دختران احمد بن صالح مي خواند و به او دستور ياري به آنها را مي دهد. بايد در نظر داشت كه انجام اين گونه كردارها در آن شرايط حساس و خفقان آور مرهمي بزرگ بر دلهاي شيعيان و دلباختگان اهل بيت بود. همان گونه كه همواره از ناحيه ي حكومت تحت تعقيب و پيگرد بودند ولي جز بر عشق آنها به اهل بيت افزوده نمي شد، و حكمت اين ولايت و دوستي را بايد در عنايت ويژه ي آنها به شيعيان و محبانشان جست وجو كرد. محبت و عنايتي كه امام عليه السلام در ديدارهاي خصوصي و عمومي و در نامه هايشان به علويان ابراز مي كردند و حتي در صورت لزوم و مصلحت شخصا در خانه ي برخي از آنها حضور مي يافتند و با آنها به گفت وگو مي نشستند، همان گونه كه در بحارالانوار آمده است كه حضرت به جعفر بن شريف جرجاني گفته است كه هنگامي كه به گرگان رسيدي به مردم شهر اعلام كن تا براي ديدار در روز جمعه آماده شوند. جعفر بن شريف پس از انجام حج و رسيدن به گرگان به مردم ابلاغ كرد كه امامتان همين روز به شهر خواهد آمد و براي ديدار با حضرت در خانه ام جمع شويد. مردم پس از نماز ظهر و عصر در خانه ي جعفر اجتماع كردند كه ناگاه امام وارد خانه شد و بر آنها سلام كرد و آنها از امامشان استقبال نموده، دستش را بوسه زدند. آنگاه خود حضرت به آنها فرمود من به جعفر بن شريف گفتم كه در اين روز به ديدار شما خواهم آمد تا با شما تجديد پيمان كنم و الان در خدمت شما هستم. پس مسائل و جوابتان را از من بپرسيد. آنگاه هر كس حاجتي داشت از امام خويش درخواست كرد و پس از برآوردن حاجات علويان و دوستان، امام عليه السلام به سامرا بازگشت [6] .

باز حضرت با صلاح ديد خويش براي شيعيان پيام مي فرستاد كه پس از نماز عشا در فلان موضع اجتماع كنند تا امام خويش را ديدار كنند و شيعيان براي اين امر خود را آماده مي كردند. ولي دستگاه خلافت هيچ وقت ساكت نمي نشست و همواره امام عليه السلام و موضع مورد نظر را تحت پيگرد شبانه روزي قرار مي داد و نگهباناني فراوان براي مراقبت قرار مي داد. اما شيعيان طبق وعده ي امام خويش در همان موضع اجتماع مي كردند و آن بزرگوار



[ صفحه 191]



پيش از آنها بدان منزل مي رفت و با آنها به گفت وگو مي نشست و پس از پاسخ دادن به مسائل آنها و برآوردن حاجاتشان، آنها به طريق معجزه آسايي كه امام عليه السلام ترتيب مي دادند به منازل خويش برمي گشتند و اين گونه ديدارها مربوط به زماني است كه امام در حبس دشمنان بودند [7] .

نكته هاي دو روايت فوق

1- از روايت جعفر متوجه مي شويم كه علويان و دوستان اهل بيت در سراسر جهان آن روز پراكنده بودند؛ چرا كه در گرگان شمار آنها به حدي بود كه امام عليه السلام تصميم مي گيرد با حضور خويش در جمع آنها پشتيباني مالي و معنوي خويش را به آنها اعلام كند و اگر كسي شكي و شبهه اي برايش حاصل شده با ديدن امام و مقتداي خويش، شبهه اش زايل گردد.

2- از روايت دوم چنين به دست مي آيد كه دستگاه جبار عباسي تا چه اندازه امام را تحت پيگرد و مراقبت داشت به گونه اي كه كوچكترين و پنهانترين اخبار از طريق جاسوسان به گوش آنها مي رسيد و آنها به هر نحو به رويارويي با حضرت و شيعيانش مي پرداختند به صورتي كه هيچ گاه از مراقبت امام عليه السلام و اصحاب زنداني و خارج از زندان نيز غافل نمي شدند.

3- از اين روايات چنين به دست مي آيد كه ولي خدا مي تواند به اذن و اراده اش دست به كردارهايي بزند كه هيچ نيرويي جز خدا توان آن را ندارد؛ چرا كه امام عليه السلام در همان ايام محاصره و حبس، به ديدار با دوستانش مي رود و به رفع حاجات آنها مي پردازد بدون اينكه دشمن كمترين بويي از كردار حضرت و يارانش برده باشد.

4- از روايات فوق و روايات كثيري كه به مناسبتهاي مختلف نقل كرديم چنين برگرفته مي شود كه حضرت علويان را فراوان ياري كردند. آنچه جاي پرسش و پژوهش است اين است كه از كجا اين اموال به دست حضرت مي رسيد. آيا شيعيان سهم امام عليه السلام را به او مي سپردند يا امام از راه معجزه بدان دست مي يافت يا اينكه حضرتش داراي ثروت شخصي بودند؟ برخي در اين مقام ابراز نظر مي كنند كه اگر كسي شرايط وحشتناك سياسي و اجتماعي زمان حضرت را مطالعه كند خواهد فهميد كه دستگاه از رسيدن هر



[ صفحه 192]



گونه ياري و حقوق شرعيه ي علويان به امام جلوگيري مي كرد. پس اين اموال بايد از راه معجزه به دست آمده باشد. ولي آنچه به ذهن قاصر مي رسد اين است كه هيچ شخص مسلمان علوي، منكر اعجاز ائمه عليهم السلام نيست ولي سخن در اينجاست كه آيا آنها همواره و در هر شرايط عادي دست به معجزه مي زدند گرچه نيازي بدان نداشتند و از راه عادي مي توانستند به آن كردار دست بزنند؟

ما بر اين باوريم كه با بيان شرايط اعجاز كه در فصل اعجاز امام ذكر كرديم روشن مي شود كه اعجاز و دست يازيدن ائمه بدان، منوط به مصالح و شرايط ويژه اي است و در حد توان، آنها كوشش مي كردند كه مسلمانان و غيرمسلمانان را با خرد و درايت و تدبير به راه حق هدايت كنند و اگر مصلحت اقتضا كرد در شرايط ويژه اي دست به اعجاز مي زدند كه البته اعجاز هم برابر با قانون عليت عقلي است.

با اين كلام كوتاه نتيجه مي گيريم كه اموال امام عليه السلام از راه ديگري به دست مي آمد و آن راه، پرداختن سهم مبارك امام و فرستادن عطايا و هداياي نقدي و جنسي به آن حضرت بود؛ تا جايي كه نوشته اند كه در دستگاه حضرت غلامان متعدد ترك و رومي و غيره موجود بودند، و سوي ديگر قضيه اين است كه حضور امام در جمع خليفه و امرا و وزرا و سركردگان دولتي كه در واقع امام را تحت پيگرد خويش داشتند، اقتضا مي كرد كه حضرتش از وضعيت ظاهري مناسبي برخوردار باشد تا دستگاه خلافت زير سؤال نرود. براي تحقق اين نظر بعيد نيست كه خود خليفه و اطرافيان، زندگي مرفهي با اموال فراوان براي حضرتش فراهم مي آوردند تا به زعم خويش حضرت را مانند خويش راغب به دنيا جلوه دهند و از ابهت و عظمت او بكاهند. و اگر چنين سخني درست باشد كه چندان هم دور از واقعيت نيست، امام با داشتن اين اموال به ياري علويان مي شتافت و از پول خليفه هم بر ضد او بهره گيري مي كرد. و الله العالم.

آنچه در اين مقوله ذكر كرديم بيشتر جنبه هاي مادي قضيه و ياريهاي مالي حضرت به شيعيانش بود و شايد گمان رود كه همه ي حمايتهاي حضرت حمايت سياسي و مالي بود و از ياري معنوي به آنها خبري نبود. بايد گفت كه كمك معنوي امام عليه السلام بسي بيشتر از حمايتهاي مالي و سياسي است و در حيات امام موارد كثيري از اين حمايتها ذكر شده است كه ما به چند مورد از آن اشاره مي كنيم:

در بحارالانوار آمده است كه برخي از دوستان امام نامه نوشتند و از او درخواست



[ صفحه 193]



كردند تا دعايي به وي تعليم فرمايد. حضرت در پاسخ نامه چنين دعايي را به او تعليم نمود: يا اسمع السامعين و يا ابصر المبصرين، يا عزالناظرين و يا اسرع الحاسبين و يا ارحم الراحمين و يا احكم الحاكمين صل علي محمد و آل محمد و اوسع لي في رزقي و مد لي عمري و امنن علي برحمتك و اجعلني ممن تنصر به لدينك و لاتستبدل بي غيري

ابوهاشم يكي از ياران حضرت مي گويد: من پس از اين دعا كه امام براي علويان نوشت با خودم گفتم «خدايا مرا در حزب خويش قرار ده.» كه در اين هنگام آن بزرگوار به من خطاب كرد و گفت: اي ابوهاشم، تو در حزب خدايي چرا كه به خداوند ايمان داري و رسولش را تصديق كرده اي، و عارف به حق اوليايش هستي و از آنها پيروي مي كني پس بر تو بشارت باد، بشارت باد [8] اين تعليم دعا كه به يكي از دوستانش القا كرده بود بزرگترين پشتيباني از يك علوي است، چرا كه در آن دعا برايش وسعت رزق و طول عمر و رحمت و بركت را خواستار شده و به وي تعليم داده بود كه از خدايش بخواهد كه جزو ياران دينش باشد.

هر مطلب ديگر اينكه گفتار حضرت به ابوهاشم، تقويت روحي و معنوي بزرگي براي هر انسان مسلمان است و او را با اشتياق و علاقه ي بيشتري به پشتيباني از مكتب ولايت و امامت وا مي دارد؛ چرا كه تلقين هر امري براي انسان قوت قلب ايجاد مي كند چه رسد به اينكه واسطه ي فيض ميان خلق و خالق و امام به حق مسلمانان، به كسي نويد و بشارت دهد كه اين گفتار سراسر وجود آدمي را پر از عشق و محبت مي كند و رهرويش را سخت تر مي گرداند.

باز در بحارالانوار آمده است محمد بن الحسن يكي از ياران حضرت به بيماري چشم دچار شد. سپس نامه اي به او نوشت و تقاضا كرد كه با دعاي حضرت شفا يابد و نامه را براي او فرستاد. پس از فرستادن نامه با خود گفت اي كاش از امام درباره ي سرمه پرسش مي كردم. پس از مدتي امام برايم نامه نوشت و تقاضاي سلامت چشم را كرد و در همان نامه نوشت كه سرمه اي را برايت معرفي مي كنم كه با استعمال آن بيناييت را بازمي يابي و آب چشمت از بين مي رود. او مي گويد من به دستور امام عليه السلام عمل كردم و صحت و سلامت چشمم را بازيافتم.



[ صفحه 194]



محمد بن حسن بن ميمون مي گويد: به امام عسكري عليه السلام نامه اي نوشتم و در آن نامه از فقر خويش به او شكايت بردم. سپس با خودم گفتم آيا امام صادق همواره نمي فرمود: الفقر معنا خير من الغني مع غيرنا و القتل معنا خير من الحياة مع عدونا يعني فقر در كنار ما بهتر است از بي نيازي و غنا با دشمنان ما و كشته شدن با ما و در راه ما بهتر است از زندگي كردن با دشمنان ما. پس از مدتي امام در پاسخم نوشت: خداوند اولياي خويش را به فقر مبتلا مي كند و هنگامي كه گناهانشان بسيار شود، از گناه آنها مي گذرد همان گونه كه تو با خويش حديث نفس كردي، و گفتي فقر با ما و در كنار ما بهتر است از توانگري و بي نيازي در كنار دشمنان ما. اي محمد، بدان كه ما پناهگاه كسي هستيم كه به ما پناه آورد و نور هستيم براي كسي كه به واسطه ي ما طلب نور هدايت كند و نگه دارنده ي كسي هستيم كه به ما چنگ زند و از ما نصرف بجويد. كسي كه ما را دوست بدارد در جايگاه والا مرتبه است و كسي كه از ما منحرف شود در آتش دوزخ است [9] .

اينها رهاوردي است از صدها مورد حمايتهاي مادي و معنوي و سياسي امام عليه السلام نسبت به شيعيان خويش، تا در آن موقعيت ظلماني و جو مه آلود سياسي هر چه بيشتر به تقويت آنها بپردازد و آنها را از هر گونه انحراف بازدارد و به سوي حق و مبارزه با ظلم و ستم رهنمون شود.



[ صفحه 195]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 289.

[2] بحارالانوار، ج 50، ص 295.

[3] همان، ص 283.

[4] الهداية الكبري، ص 341.

[5] غيبت امام مهدي (ع)، ص 173.

[6] بحارالانوار، ج 50، ص 262.

[7] عيون المعجزات، ص 137، حياة الامام العسكري (ع)، ص 250.

[8] بحارالانوار، ج 50، ص 298.

[9] بحارالانوار، ج 50، ص 299.