بازگشت

تفسير


اصول و منشأ همه ي تفاسير از خاندان نبوت و ولايت است و نخستين مفسر و روشنگر حقيقي قرآن شخص خاتم الانبيا صلي الله عليه و آله است. پس از او علي بن ابيطالب عليه السلام و فاطمه ي زهرا عليهاالسلام و آنگاه در هر روزگاري والاترين مفسران قرآن ائمه ي معصومين بوده اند. امروزه كه سراسر جهان را تفسيرهاي قرآني فراگرفته است، اين تفاسير برگرفته از تفسير پيامبر و ائمه ي معصومين است. آنها در هر برهه اي گروهي را براي اين كار تربيت مي كردند يا كلاسهاي جداگانه اي براي تفسير قرآن داشتند و در ضمن بيان احكام فقهي و تربيتي و اخلاقي و سياسي به تفسير قرآن مي پرداختند و به ترويج و نشر علوم قرآني همت مي ورزيدند. چرا كه به گفته ي خداي سبحان، تأويل و تفسير اين كتاب را جز خدا و راسخان در علم، كسي نمي داند و بنابر احاديث شريفه، ائمه راسخان حقيقي در علم هستند. و مفسران عالي قدر ما در ضمن آيات قرآن بيان مي كنند كه هيچ كس را توان مس و درك حقيقت قرآن نيست، مگر آنكه مطهر باشند. كما اينكه خداوند مي فرمايد: انه لقرآن كريم، في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون تنزيل من رب العالمين [1] اين قرآن كتابي بسيار بزرگ است در لوح



[ صفحه 196]



محفوظ خداوند كه جز پاكان دست كسي بدان نرسد و اين كتاب بزرگ، تنزيلي از جانب پروردگار عالميان است.

علامه طباطبايي (ره) در ذيل اين آيات مي فرمايد كه مقصود اين است كه مس نمي كنند كتاب محفوظي را كه قرآن در آن است مگر انسانهاي مطهر و مهذب يا مس نمي كنند قرآني را كه در كتاب است مگر مطهران و پاكان.

مطهران كساني هستند كه خداوند نفوس آنها را از پليديهاي معاصي و گناه پاك كرده است كه خودش گفته است: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا همانا خداوند اراده كرده است كه رجس و پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را مطهر و پاك گرداند. پس اهل بيت عليهم السلام كساني هستند كه خداوند دلهايشان را از آلودگيهاي گناه و از تعلق به غير خداي تبارك و تعالي پاك و مطهر گردانيده است و چنين معنايي از تطهير، مناسب با مسي است كه مراد از مس قرآن، علم به قرآن است نه طهارت از حدث و خبث كه ظاهر آيه ي قرآن است [2] با توجه به اين آيه و آيات همانند آن و كلامي كه از ناحيه ي مقدس ائمه ي معصومين وارد شده است، چنين نتيجه مي گيريم كه والاترين مفسران قرآني اهل بيت هستند و همه بايد در مكتب آنها زانوي ادب بزنند و از آنها كسب معرفت كنند و بر اين پايه بر هيچ كس نبايد پوشيده بماند كه ائمه از هر مجالي بهره گيري مي كردند تا بطن و متن قرآن را براي مردم و مشتاقان معارف قرآني بيان كنند و از جمله ي آنها، امام عسكري عليه السلام در اين راه همت والايي مي ورزيد و از حضرتش روايات تفسيري بسيار نقل شده است.

ولي آنچه در اين مقال شايان طرح و بحث است تفسيري است منسوب به امام كه نظر علما را به خود جلب كرده است و شماري از بزرگان شيعه چون ابن شهرآشوب و بحراني و حويزي و حسن بن سليمان راوندي و صدوق و طبرسي و محقق كركي و شهيد ثاني و علامه مجلسي اول و ثاني و شيخ حر عاملي و ديگر بزرگان بر اين باور هستند كه اين تفسير منسوب به حضرت، يقينا از ناحيه ي حضرت صادر و وارد شده است و شماري ديگر از علماي اماميه چون علامه حلي و تفرشي و محقق اردبيلي و خويي اعتقاد دارند كه اين تفسير از ناحيه ي امام عليه السلام وارد نشده است و هر دو دسته براي گفتار خويش دلايلي



[ صفحه 197]



اقامه مي كنند و به نقد ادله ي طرف مقابل خويش مي پردازند. لذا مناسب است ما براي روشن شدن اين مطلب به دو گونه عمل كنيم: نخست سند حديث را بررسي كنيم و آنگاه به متن احاديث تفسيري مراجعه كرده، آن را در حد لزوم ارزيابي كنيم. درباره ي سند اين تفسير به كتاب التفسير المنسوب الي الامام العسكري (ع) مراجعه مي كنيم كه در اين كتاب بحث مبسوطي در مورد سند اين تفسير انجام شده است. در بخشي از كتاب، قول محمد بن علي بن محمد بن جعفر بن دقاق از قول ابوالحسن محمد بن احمد بن علي بن الحسن بن شاذان و ابومحمد جعفر بن علي قمي آمده است كه اين دو فقيه از قول ابوالحسن محمد بن قاسم مفسر استرآبادي نقل كرده اند كه مفسر استرآبادي براي آنها چنين گفت: ابويعقوب يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن يسار، از شيعيان اثناعشري نقل مي كردند كه پدرانمان شيعه بودند و در استرآباد زندگي مي كرديم كه زيديه در آنجا حكومت مي كردند. در آن زمان حسن بن زيد علوي حاكم و پيشواي زيديه بود، و هر كس با آنها رويارويي مي كرد و از آنها بدگويي مي كرد او را به قتل مي رساندند. ما از ترس حكومت زيديه همراه با خانواده هاي خود به سوي سامرا به راه افتاديم و پس از آنكه خانواده هاي خود را در كاروانسرايي جاي داديم براي ديدار امام به محضر ايشان رسيديم. پس از اذن ورود، همين كه حضرت ما را ديد فرمود: مرحبا به پناهندگان به خاندان ما. شما به آستان ما خوش آمديد و پناه نيكويي يافتيد. ان شاءالله خداوند سعي شما را بپذيرد و ترس و هراس شما را به ايمني بدل كند و دشمنان شما را خودش كفايت كند - يعني شرشان را از شما بازدارد - پس با اطمينان خاطر نسبت به جان و مال خويش برگرديد. آنگاه به امام گفتيم در بازگشت به شهري كه به جهت ترس از حاكم آن، از آن گريخته ايم به ما چه دستور مي دهي و ما چگونه به دياري برويم كه از آن گريخته ايم كه حكومت وقتش در پيگرد ما و خواهان دستگيري ما است.

امام در پاسخ فرمودند: اين دو فرزند خويش را نزد من بگذاريد تا به آنها دانشي بياموزم كه خداوند به واسطه ي آن به شما شرف و منزلتي بخشد. اما شما نسبت به تهديدهاي حاكم وقت بي اهميت بمانيد و ترسي از اين جهت نداشته باشيد كه خدايتان سعادتتان را كامل مي كند و دشمنانتان را ناگزير مي سازد كه براي شما نزد حاكم به وساطت و شفاعت برخيزند. جعفر بن محمد، ابومحمد و محمد بن قاسم، مكني به ابوالحسن مي گويند: پدران ما پس از شور و مشورت با حضرتش به گفتار امام عمل



[ صفحه 198]



كرده، ما را نزد او گذاشتند و خودشان به نزد خانواده هايشان بازگشتند. ما همواره به نزد امام عليه السلام مي رفتيم و از محضرش چون پدري مهربان كسب فيض مي كرديم. روزي حضرتش به ما فرمودند: آنگاه كه خبر موفقيت پدرانتان و ذلت و خواري دشمنانتان و خوارگشتن مخالفان شما و تحقق وعده ام به شما برسد براي شكر و سپاس خداوند عالم به شما تفسيري مي آموزم كه مشتمل بر برخي از اخبار آل محمد صلي الله عليه و آله است و بدان وسيله خداوند به شما رفعت مقام مي دهد و شما را سرافراز مي گرداند.

ابوالحسن و ابومحمد مي گويند: ما از اين گفتار حضرت خوشحال گشتيم و گفتيم: آيا در اين صورت به تمام معاني و حقايق علوم قرآن عارف و آگاه خواهيم شد؟

امام فرمودند: هرگز. ولي آنچه به شما مي آموزم همان چيزي است كه حضرت صادق عليه السلام به يكي از اصحابش آموخت و او مسرور گشت و به حضرتش گفت: يابن رسول الله آيا همه ي علوم و معارف قرآن را آموختم؟ در پاسخش فرمودند: خير. اما در حقيقت به خيري سرشار و فضيلتي والا دست يافتي وليكن به كمترين بخش از علوم قرآني دست پيدا كردي چرا كه خداوند مي فرمايد: قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربي لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربي و لوجئنا بمثله مددا [3] بگو اگر دريا به مركب تبديل شود تا واژگان پروردگارم را بنگارد دريا خشك خواهد گرديد پيش از آنكه واژگان خدايم به پايان برسد، هر چند درياي ديگري را به ياري آن دريا بفرستم. باز خداوند مي فرمايد:

و لو ان في الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعد سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله [4] اگر تمامي درختان روي كره ي زمين به قلم تبديل شوند و درياي بيكران و هفت درياي ديگر به مركب تبديل شوند نمي توانند همه ي واژگان خداوند را بنويسند و بنگارند.

معاني و علوم قرآن تا بدين حد ژرف است و شگفتيهاي آن تا اين درجه بي نهايت است. پس بدان مقدار كه از معارف قرآن آموخته اي تو را سرافراز كرده و خداوند تو را برتر از هر كس قرار داده كه علم و معرفت و درك تو را ندارد.

يوسف و علي گويند: ما همچنان نزد امام مانديم تا آنكه پيكي از سوي پدران ما نامه اي برايمان آورد كه در آن نوشته بود، حسن بن زيد حاكم استرآباد بر اثر سعايت شماري از زيديان شخصي را به قتل رساند و اموالش را تصرف كرد. پس از چندي



[ صفحه 199]



نامه هاي چندي از سوي زيديان مناطق گوناگون به دست حاكم وقت رسيد و در آن نامه از سعايت كنندگان شكايت كردند و مدعي شدند كه حسن خليفه ي وقت بر اثر سعايت مغرضان يكي از بزرگترين زيديان را كشته است. حسن، حاكم وقت استرآباد پس از تشكر از آنها دستور داد كه سعايت كنندگان را به واسطه ي بدگويي و سعايت بي جايشان عقوبت كنند و گوش و بيني آنها را ببرند و آنها را مثله كنند. به دستور او چنين كردند و گروهي نيز راه فرار پيش گرفتند. حسن از كرده ي خويش پشيمان گرديد و اموال بسياري را به عنوان ديه ي قتل و به عنوان عطايا به خانواده ي مقتول داد و از آنها حلاليت طلبيد. خاندان مقتول گفتند: ديه را مي پذيريم و بدهيت پرداخت خواهد شد. اما خون مقتول را بايد ولي حقيقي مقتول يعني خداوند ببخشايد. بدين ترتيب حاكم نذر كرد كه ديگر متعرض مردم در باورداشتها و مذهب و مسلكشان نگردد.

و همچنين حسن بن زيد نامه و انگشتري خويش را به همراه شماري از معتمدان نزد پدرانمان فرستاد و به آنها امان داد كه به شهر خويش بازگردند و به آنها قول داد كه اموالشان را برمي گرداند و بدين واسطه پدرانمان به سمت شهر خويش رفتند. پس امام عليه السلام به آنها فرمود: بدانيد كه وعده ي خدا حق است. پس از مدتي ديگر نامه اي از سوي پدران آنها به دستشان رسيد كه در آن نامه نوشته بودند، حسن بن زيد - الداعي - الي الحق - به تمام وعده هايش عمل كرده، حال بر شما بايسته است ملازم امام باشيد و از او بهره ببريد. هنگامي كه حضرت از اين جريان باخبر شد فرمود اكنون زمان آن فرارسيد كه به وعده ي خويش عمل كنم و به شما تفسير قرآن را بياموزم.

سپس فرمود: هر روز مقداري از تفسير را معين كرده و بر شما املا مي كنم كه شما بايد آن را بنويسيد و به واسطه ي اين سعادت و سربلندي خدا را سپاس گوييد.

آنگاه احاديثي در فضيلت قرآن و اهل قرآن به ما املا كرد و سپس تفسير قرآن را به مرور املا كرد و ما در طي مدت هفت سال كه نزد حضرت بوديم هر روز به هر اندازه اي كه در وسع و توانمان بود از تفسير املا شده ي ايشان را مي نوشتيم [5] .

اين مقدار، كلام نسبتا مفصلي است كه درباره ي اين تفسير وارد شده است و بر اين پايه شماري از علما كه از آنها نام برديم اين تفسير را پذيرفته اند و شماري ديگر از اين تفسير



[ صفحه 200]



انتقاد كرده، انتساب آن به امام عليه السلام را همراه با ذكر دلايل رد مي كنند.


پاورقي

[1] سوره ي «واقعه»، آيه هاي 7 - 77، 79.

[2] الميزان، ج 19، ص 137.

[3] سوره ي «كهف»، آيه ي 109.

[4] سوره ي «لقمان»، آيه ي 27.

[5] التفسير المنسوب الي الامام (ع)، ص 9.