بازگشت

مقام حضرت، نزد معتمد عباسي


در كمال الدين شيخ صدوق (ره) آمده است كه هنگامي كه جعفر بن علي از معتمد عباسي درخواست كرد كه بعد از برادرش امام عسكري عليه السلام كوشش كند كه او به جاي امام در منصب امامت قرار گيرد، معتمد به جعفر كذاب چنين گفت: اي جعفر، بدان كه مقام و منزلت برادرت فقط نزد ما هويدا و آشكار نيست؛ بلكه اين منزلت نزد خدا هويدا است، در حالي كه ما همواره كوشش و تلاش نموديم كه مقام او را پايين بياوريم و او را نزد مردم تحقير نماييم. ولكن خداوند از اين امر ابا دارد و هر روز او را رفعتي عظيم مي بخشد. چرا كه در آن حضرت خصال نيكويي چون عصمت و صيانت، سكوت نيكو و مناسب، و علم



[ صفحه 220]



و عبادت موجود است. پس اگر تو - جعفر - نزد شيعيان برادرت مقام او را دارا باشي و بسان او باشي تو را به ما احتياج و نيازي نيست و اگر نزد آنها چنين مقام و منزلتي نداري و در تو خصال برادرت موجود نيست، ما نمي توانيم تو را در اين امور بي نياز نماييم [1] .

1- تعمق در كلام معتمد عباسي با جعفر كذاب، بوضوح مقام و منزلت امام را برايمان آشكار مي كند و چه قدر زيبا است كه معتمد اعتراف مي كند كه او و ديگر خلفاي عباسي كوشش در تحقير امام عليه السلام داشته اند، ولي خداوند هر روز بر رفعت مقام حضرتش افزوده است. براستي اين كلام ما را به ياد اين آيه ي شريفه مي اندازد كه يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون [2] كافران و دشمنان حق اراده مي كنند كه با دهانها و گفتار باطل خويش نور خدا را خاموش كنند ولي خداوند نور خود را به كمال خواهد رساند گرچه كافران را ناخوش آيد.

2- در كلام معتمد شايان تأمل است كه او به جعفر مي گويد عظمت و مقامي كه برادرت حسن عليه السلام واجد آن است به سبب خصال نيكوي خود اوست چرا كه او اهل صيانت و خودنگهداري، سكوت نيكو و اهل علم، عبادت و خداترسي است. اينجا است كه كلام شيواي حضرت حق را به خاطر مي آوريم كه ان ليس للانسان الا ما سعي [3] براي انسان چيزي مگر آنچه با سعي و تلاش خويش به هم آورده است، نيست.

3- آنچه دشمن امام بدان معترف است بسيار شايان توجه است كه خودش مي گويد: اي جعفر، اگر تو نزد شيعيان مقام و منزلتي چون او داري كه تو را به ما حاجتي نيست و اگر چنين مقامي نزد آنها نداري بدان كه تلاش ما در مطرح كردن شما نتيجه اي نخواهد داشت. اين واقعيتي است كه تمام دشمنان حق و فضيلت بدان معترفند و گاه و بي گاه آگاهانه يا ناآگاهانه بدان اعتراف مي ورزند. ولي هيهات كه با چنين علم و توجهي به حقيقت تن در نمي دهند و حيات فريبنده ي چند روزه ي دنياي فاني آنها را به ظلم و ستم وا مي دارد تا جايي كه با همه ي علم و آگاهي به حقانيت ائمه عليهم السلام از هر فرصتي براي ايذا و اذيت و شهادت آنها بهره گيري مي كردند و در نهايت قلب تيره و ظلماني آنها ناگزيرشان مي كرد كه امامي را از صحنه ي گيتي بردارند تا به زعم باطل خويش با خيالي آسوده به



[ صفحه 221]



ستمگري و زورگويي ادامه دهند. ولي چه زيبا است اين گفته ي خداي كريم كه و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون [4] به زودي ظالمان خواهند دانست كه به چه كيفرگاهي باز خواهند گشت.

با اين همه، بسي جاي تأسف است كه جعفر براي دست يافتن به مقام و منصبي، به جاي روي آوردن به حق و حقيقت و به جاي تبعيت از برادرش، به دشمن روي مي آورد و دشمن در حضورش با بيان حقايقي دقيق، او را به فضاحت و رسوايي مي كشاند كه بالاتر از اين ذلت، ذلتي نيست. هر چند جعفر با همه ي تلاش و كوششي كه كرد در اين راه طرفي نسبت جز انحراف از راه منور حقيقت. پس ملاحظه مي شود كه صرف فرزند يا برادر امام بودن، انسان را به راه حق رهنمون نمي شود؛ بلكه آدمي بايد در زندگي خويش تفكر و تأمل كند و با تدبر و خردورزي در كتاب نفس، كتاب تكوين و تشريع راه خويش را بيابد.


پاورقي

[1] كمال الدين. ج 2. ص 479.

[2] سوره ي «صف»، آيه ي 8.

[3] سوره ي «نجم»، آيه ي 39.

[4] سوره ي «شعراء»، آيه ي 217.