بازگشت

نقش حضرت در معرفي فرزندش و زمينه سازي دوران غيبت


در اين مقام در صدد هستيم كه نقش حضرت را در زمينه سازي غيبت فرزندش به تصوير بكشيم. مسئله اي كه امام مسئوليت عظيمي درباره ي آن دارد، چرا كه پوشيده بودن امامي از ميان مردم، براي مردمان عادي كه جز محسوسات و ماديات را درك نمي كنند، امري درك نشدني است.

چون امر غيبت درباره ي ائمه ي ديگر پيشينه نداشته و مختص به حضرت حجت عليه السلام است و درك و فهم اين مسئله براي همگان چندان سهل و آسان نيست، حضرت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه ي معصومين عليهم السلام هر كدام به گونه اي به اين امر خطير پرداخته اند. تا جايي كه دهها حديث از ناحيه ي پيامبر اكرم درباره ي قيام قائم آل محمد وارد شده است و از ائمه نيز اخبار بسياري در اين باب وارد شده است. ولي در خور توجه است كه پيامبر و ائمه ي معصومين با زمان غيبت حضرت قائم فاصله ي بسياري دارند به گونه اي كه در زمان حيات خويش دشواري حادي در اين زمينه نداشته اند. ولي هر چه به امامت امام دوازدهم نزديكتر مي شويم، مي بينيم كه مسئوليت ابلاغ و آموزش اين امر، خطيرتر مي شود و آنگاه كه نوبت به زعامت امام يازدهم مي رسد حضرتش بايد به گونه اي عمل كند كه اين



[ صفحه 236]



مسئله ي شگفت آور و دور از اذهان را، براي مردم پذيرفتني كند و انجام اين كار نياز به تكرار فراوان دارد. بلي، مسئوليت به حدي خطير است كه نخستين مبلغ اين امر شخص رسول اكرم صلي الله عليه و آله است و آنگاه اميرمؤمنان عليه السلام و پس از او هر يك از ائمه ي معصومين عليهم السلام. به گونه اي از اين امر تبليغ شده است كه بيشتر مردم قيام مهدي صاحب الزمان عليه السلام را پذيرفته اند و مقبول واقع شده است، گرچه در مصداق آن ميان آنها اختلاف است.

حال اگر شخص پژوهنده و جست وجوگر به شرايط سياسي، اجتماعي دوره ي امامت اين بزرگوار آشنا باشد درك خواهد كرد كه امام از يك سو با مردمي روبه رو است كه جز به مصالح شخصي و حفظ و حراست خويش از دست دشمن، به چيز ديگري نمي انديشند و از سوي ديگر حضرت با حكومتي روبه رو است كه ساليان بسياري در صدد بودند تا قائم آل محمد را به چنگ بياورند و او را نيست و نابود كنند. بنابراين امام را ساليان دراز تحت حصر و پيگرد و حبس داشته اند كه چنين شخصي پا به عرصه ي وجود ننهد يا اگر به دنيا آمده باشد او را از چنگ پدرش در آورند و به زعم باطل خويش او را نابود كنند.

حال اگر اين جهات را، به باورداشت راسخ مردم در ظهور مهدي عليه السلام پيوست كنيم كه همگان معترف به قيام شخصي به نام مهدي بودند، عظمت اين امر بسيار روشن و هويدا مي شود. و براي ما بسي شيرين است كه بدانيم امامي در حصر و حبس دشمن چگونه به معرفي فرزند خويش مي پردازد و چگونه براي غيبت او زمينه سازي مي كند با اينكه دشمن در صدد است تا هر لحظه كه بتواند به او دسترسي پيدا كند و او را نيست و نابود گرداند.

پس حضرت عسكري عليه السلام يگانه امامي است كه بايد انديشه هاي مردم روزگار خويش را با غيبت حضرت مهدي منطبق گرداند و به آنها بفهماند كه غيبت فرزندش بزودي آغاز خواهد شد و مسلمانان بايد بدانند كه با آغاز چنين امري از راه حقيقي خويش دست نكشند و منحرف نشوند. آن زعيم گران قدر چون آباي طاهرينش تلاش كرده است تا غيبت ولي امر عليه السلام را به عنوان يك موضوع باورداشتي و ايماني به مردم معرفي كند و به آنها بفهماند كه غيبت حضرت حجت يكي از مصاديق ايمان به غيبت است و فرق بزرگي است ميان آن فردي كه صرفا به غيب ايمان دارد ولي امور غيبي هيچ تأثيري در زندگي او ايجاد نمي كند و شخصي كه ايمان به غيب در سراسر زندگيش مشهود است و با ايمان غيب حضرت ولي عصر عليه السلام، در مسير حضرتش گام برمي دارد و باور دارد كه بايد



[ صفحه 237]



به عنوان پيرو حضرتش مقدمات ظهور را فراهم كند.

بدين جهت، بايسته است كه حضرت تمام هم خويش را در صحنه ي اجتماع به كار گيرد و به گونه اي شايسته به معرفي فرزند خويش بپردازد و اذهان را براي پذيرش امامت او و قبول غيبت وي آماده نمايد تا مردمان را از تزلزل در باورشان بازبدارد. لذا امام به انحاي گوناگون در اين مسير گام برمي دارد تا بزرگترين وظيفه ي خويش را عملي كند؛ چرا كه اگر او چنين امري را براي مسلمانان تبيين و تبليغ ننمايد به رسالت و امامت خويش عمل نكرده، بلكه به تعبير قرآن اصلا رسالتي انجام نداده است.

با اين مقدمه و با توجه به اهميت مسئله ي غيبت حضرت حجت عليه السلام، ابتدا گذري كوتاه به كلام حضرت رسول و ائمه ي معصومين عليهم السلام داريم و آنگاه به شيوه هاي عملي حضرت عسكري عليه السلام در اين زمينه مي پردازيم.

عن رسول الله صلي الله عليه و آله: لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج رجل من اهل بيتي يملأ الارض عدلا كما ملئت ظلما و جورا [1] .

اين حديث از بزرگان اهل سنت نقل شده و مورد پذيرش آنها است كه حضرت رسول فرمودند: اگر از دنيا جز يك روز باقي نماند، خداوند آن روز را به قدري طولاني مي كند تا اينكه شخصي از اهل بيت من خروج و ظهور كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است.

عن عبدالله بن مسعود عن رسول الله قال: لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتي يبعث رجلا مني يواطي اسمه اسمي يملأ الارض عدلا كما ملئت ظلما

ابن مسعود از قول حضرت رسول صلي الله عليه و آله نقل مي كند كه فرمود: اگر از دنيا جز يك روز باقي نماند خداوند آن روز را طولاني گرداند تا مردي از فرزندان من خروج كند كه اسم او مطابق اسم من است و او زمين را پر از عدل و داد مي كند همان گونه كه از ظلم پر شده است.

ممكن است كسي بگويد، كلام حضرت در مورد فرزندي از فرزندان اوست و از كجا معلوم است كه مراد، حضرت حجت عليه السلام باشد. در پاسخ خواهيم گفت كه خود حضرت در روايات كثيري فرمودند دوازدهمين حجت پس از من مهدي صاحب الزمان است كه



[ صفحه 238]



شيخ طوسي (ره) در اين زمينه روايات بسياري از مباني حديثي نقل كرده است. مثل اين روايت كه حضرت در شب وفات خويش به حضرت اميرمؤمنان عليه السلام فرمود كاغذ و قلمي حاضر كن و آنگاه بر حضرت وصيت خويش را ابلاغ نمود كه در بخشي از وصيت به معرفي ائمه ي اثني عشر پرداخته، آنگاه چنين فرمود: فاذا حضرته الوفاة فليسلمها الي ابنه محمد المستحفظ من آل محمد فذلك اثناعشر اماما ثم يكون من بعد اثناعشر مهديا فاذا حضرته الوفاة فليسلمها الي ابنه اول المقربين له ثلاثة اسامي اسم كاسمي و اسم ابي و هو عبدالله و احمد. و الاسم الثالث المهدي هو اول المؤمنين [2] .

حضرت رسول صلي الله عليه و آله در بخشي از وصيتش به حضرت اميرمؤمنان عليه السلام فرمودند: پس هنگامي كه حضرت عسكري عليه السلام را موت عارض شود بايد كه امر امامت را به فرزندش، كه برترين مقربين درگاه خداوند است، بسپارد كه براي فرزندش سه اسم است؛ يك اسم او مثل اسم من است و اسم ديگرش مطابق اسم پدرش، يعني احمد و عبدالله و اسم سوم او مهدي عليه السلام است و نخستين و برترين مؤمنان است.

مرحوم كليني (ره) در اصول كافي در باب الغيبة سي و يك حديث از ائمه ي معصومين عليهم السلام نقل كرده است و در كتاب كمال الدين شيخ صدوق (ره) و ديگر كتابها صدها حديث در اين زمينه نقل شده است كه ما به برخي از آنها اشاره مي كنيم.

عن اصبغ بن نباته قال: اتيت اميرالمؤمنين فوجدته متفكرا ينكت في الارض فقلت: يا اميرالمؤمنين مالي اراك متفكرا تنكت في الارض، ارغبة منك فيها؟ فقال: لا و الله ما رغبت فيها و لا في الدنيا يوما قط و لكني فكرت في مولود يكون من ظهري، الحادي عشر من ولدي، هو المهدي الذي يملأ الارض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما، تكون له غيبة و حيرة، يضل فيها اقوام و يهتدي فيها آخرون [3] .

اصبغ بن نباته مي گويد: روزي به خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيدم و حضرت را در حالت تفكر يافتم كه در زمين نظر مي كرد: به حضرت گفتم يا اميرالمؤمنين شما را در حالت تفكر مي بينم كه به زمين چشم دوختي آيا ميل و رغبتي به آن داري؟

او فرمود: نه، به خدا سوگند هرگز رغبتي به دنيا ندارم ولكن تفكر مي كنم درباره ي فرزندي كه يازدهمين فرزند من است. او حضرت مهدي عليه السلام است كه زمين را پر از عدل



[ صفحه 239]



و داد مي كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده است؛ براي او غيبت و حيرتي است كه به سبب آن اقوامي گمراه مي شوند و گروهي هدايت مي يابند.

عن حسن بن علي عليه السلام اما علمتم انه ما منا احد الا و يقع في عنقه بيعة لطاغية زمانه الا القائم الذي يصلي روح الله عيسي بن مريم خلفه، فان الله عزوجل يخفي ولادته، و يغيب شخصه لئلا يكون لاحد في عنقه بيعة اذا خرج، ذلك التاسع من ولد اخي الحسين ابن سيدة الاماء، يطيل الله عمره في غيبته، ثم يظهره بقدرته في صورة شاب اربعين سنة، ذلك ليعلم ان الله علي كل شي ء قدير [4] .

امام مجتبي عليه السلام پس از صلح با معاويه كه عده اي او را ملامت مي كردند سخنان مفصلي ايراد كرد كه بخشي از آن، درباره ي غيبت حضرت ولي عصر عليه السلام است: اي مردم، آيا شما نمي دانيد كه نيست از ميان ما امامي مگر آنكه بر گردن او بيعتي از ناحيه طاغوت زمان واقع مي شود، جز قائم آل محمد صلي الله عليه و آله. آن شخصيتي كه عيسي بن مريم پشت سر او به نماز مي ايستد و خداوند زاده شدن او را پنهان نگه مي دارد و او را غايب مي كند تا اينكه در وقت قيام و خروجش براي احدي برگردنش بيعتي نباشد. آن بزرگوار نهمين فرزند برادرم حسين عليه السلام است. خداوند عمر او را در زمان غيبتش طولاني مي كند و آنگاه او را ظاهر مي كند در حالي كه كمتر از چهل سال دارد، و اين به سبب آن است كه خداوند بر هر فعل و كاري توانا است.

عن حسين بن علي عليه السلام: قائم هذه الامة هو التاسع من ولدي و هو صاحب الغيبة و هو الذي يقسم ميراثه و هو حي [5] .

حضرت حسين بن علي فرمودند: قائم اين امت، نهمين فرزند من است و او داراي غيبت، و كسي است كه ميراثش را تقسيم مي كند در حالي كه زنده است.

عن علي بن الحسين عليه السلام: القائم منا تخفي ولادته علي الناس حتي يقولوا لم يولد بعد، ليخرج حين يخرج و ليس لاحد في عنقه بيعة [6] .

علي بن الحسين عليه السلام فرمودند: قائم آل محمد، زاده شدنش بر مردم پنهان است به گونه اي كه مي گويند او زاده نشده است هر آيينه او قيام مي كند در حالي كه براي احدي



[ صفحه 240]



بر گردن او بيعتي نيست.

عن ام هاني قالت: لقيت اباجعفر محمد بن علي عليهماالسلام فسئلته عن هذه الاية، فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس، قال: الخنس امام يخنس في زمانه عند انقطاع من علمه عند الناس سنة ستين و مأتين، ثم يبدو كالشهاب الواقد في ظلمة الليل، فان ادركت ذلك قرت عينك [7] .

ام هاني مي گويد خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم و از حضرت درباره ي اين آيه پرسش نمودم «قسم به ستارگان بازگردنده، كه به گردش درآيند و در مكان خود رخ پنهان نمايند.» حضرت در پاسخم فرمودند: خنس امامي است كه در زمان خودش پنهان مي شود در سال 260 هجري و سپس ظاهر مي شود چون ستاره ي نوراني در شب تيره و ظلماني. پس اگر آن زمان را درك كني چشمت روشن مي گردد.

عن اسحق بن عمار قال: قال ابوعبدالله عليه السلام للقائم غيبتان، احداهما قصيرة و الاخري طويلة، الغيبة الاولي لايعلم بمكانه فيها الا خاصة شيعته و الاخري لايعلم بمكانه فيها الاخاصة مواليه [8] .

اسحاق بن عمار مي گويد حضرت صادق عليه السلام فرمودند: براي حضرت قائم عليه السلام دو غيبت است يكي غيبت صغرا و ديگري غيبت كبرا. اما در زمان غيبت صغرا كسي عالم و آگاه به مكان حضرت نيست مگر شماري از شيعيان ويژه ي ايشان و در غيبت كبرا نيز كسي عالم و آگاه به جايگاه حضرت نيست مگر دوستان نزديك ايشان.

عن محمد بن مسلم قال سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول: ان بلغكم عن صاحبكم غيبة فلاتنكروها [9] .

محمد بن مسلم مي گويد از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مي گفت: اگر خبر غيبت صاحب الامر به شما رسيد، آن را انكار نكنيد.

عن علي بن جعفر عن اخيه موسي بن جعفر عليه السلام قال: اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله في اديانكم، لايزيلكم عنها احد، يا بني انه لابد لصاحب هذا الامر من غيبة حتي يرجع عن هذا الامر من كان يقول به انما هي محنة من الله عزوجل امتحن بها خلقه، لو علم آباوكم و اجدادكم دينا اصح من هذا لاتبعوه، قال: يا سيدي من الخامس من ولد السابع؟ فقال يا بني عقولكم قصر عن هذا، و احلامكم تضيق عن حمله، ولكن ان تعشوا فسوف تدركونه [10] .



[ صفحه 241]



علي بن جعفر از گفته ي برادرش امام كاظم عليه السلام نقل مي كند كه حضرت فرمودند: وقتي كه پنجمين فرزند از امام هفتم غايب شود پس شما را به خدا، دينتان را دريابيد و آن را از دست ندهيد. اي فرزندم، بدرستي كه چاره اي براي صاحب الامر از اين غيبت نيست - و اين غيبت به قدري طولاني مي شود - حتي كسي كه همواره مي گفت اين مسئله غيبت آزمايشي است كه خداوند به سبب آن بندگان خويش را آزمايش مي كند و اگر پدران و اجدادتان، ديني برتر از دينش مي يافتند از آن تبعيت مي كردند، از قولش برمي گردد.

علي بن جعفر مي گويد من به برادرم گفتم: اي سرور من پنجمين فرزند هفتمين امام كيست؟ حضرت فرمودند: پسرم، عقلهايتان از درك او قاصر است و خوابهايتان ضعيفتر از حمل و درك اوست ولكن اگر زنده بمانيد زمان او را درك خواهيد كرد.

عن الريان بن الصلت قال: قلت للرضا عليه السلام انت صاحب هذا الامر فقال: انا صاحب هذا الامر ولكني لست بالذي املأها عدلا كما ملئت جورا، و كيف اكون ذلك علي ماتري من ضعف بدني، و ان القائم هو الذي اذا خرج كان في سن الشيوخ و منظر الشبان، قويا في بدنه حتي لومديده الي اعظم شجرة علي وجه الارض لقلعها و لوصاح بين الجبال لتدكدكت صخورها، يكون معه عصا موسي، و خاتم سليمان، ذلك الرابع من ولدي، يغيبه الله في ستره ما يشاء، ثم يظهره فيملأ به الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما [11] .

ريان بن صلت مي گويد به امام رضا عليه السلام عرض كردم: يابن رسول الله، آيا شما صاحب الامر هستيد؟ حضرت فرمودند: بلي، من صاحب اين امر هستم ولكن من نيستم آن صاحب الامري كه زمين را پر از عدل مي كند همان گونه كه پر از جور و ستم شده؛ چگونه مي توانم آن صاحب الامر باشم در حالي كه ضعف را در بدنم مشاهده مي كني؟ بدرستي كه قائم آل محمد شخصيتي است كه وقتي قيام مي كند در سن پيران است و منظر و جمال جوانان را دارد. او به حدي قوي است كه با دستش بزرگترين درخت را از زمين مي كند و اگر ميان كوهها فرياد بزند صخره ها خراب خواهد گرديد، با حضرتش عصاي حضرت موسي عليه السلام و انگشتر حضرت سليمان است. او چهارمين فرزند من است. خداوند او را در پناه خويش غايب مي گرداند، به هر اندازه اي كه خودش بخواهد آنگاه او را ظاهر مي كند و او ظهور مي كند و زمين را پر از قسط و عدل مي كند همان گونه كه پر از



[ صفحه 242]



جور و ستم شده است.

عن عبدالعظيم الحسني عليه السلام قال: دخلت علي سيدي محمد بن علي عليه السلام و انا اريد ان اسأله عن القائم أهو المهدي او غيره فابتد أني فقال لي: يا اباالقاسم ان القائم منا هو المهدي الذي يحجب ان ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره، و هو الثالث من ولدي، و الذي بعث محمدا بالنبوة و خصنا بالامامة انه لو لم يبق من الدنيا الايوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج فيه فيملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما و ان الله تبارك و تعالي ليصلح له امره في ليلة، كما اصلح امر كليمه موسي عليه السلام اذ ذهب ليقتبس لاهله نارا فرجع و هو رسول نبي، ثم قال عليه السلام افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج [12] .

عبدالعظيم حسني مي گويد: روزي بر امام عليه السلام داخل شدم در حالي كه اراده داشتم از حضرتش درباره ي حضرت مهدي عليه السلام سؤال كنم كه آيا مهدي او است يا شخص ديگري؟ آنگاه خود امام عليه السلام شروع به سخن گفتن كرد و فرمود: اي ابوالقاسم بدرستي كه قائم ما، حضرت مهدي است كه انتظار در غيبت او امري لازم است و او سومين فرزند من است. قسم به خدايي كه محمد صلي الله عليه و آله را به نبوت مبعوث گردانيد و ما را به امامت برگزيد اگر از دنيا جز يك روز بيشتر باقي نماند خداوند آن را به قدري طولاني گرداند تا قائم ما در آن روز قيام نمايد و زمين را پر از عدل و داد كند همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است و براستي كه خداوند تبارك و تعالي امر او را در شبي اصلاح مي كند همان گونه كه امر موساي كليم عليه السلام را در شبي اصلاح نمود، آنگاه كه او رفت تا براي خانواده اش آتش و روشنايي بياورد و پس از مدتي برگشت در حالي كه رسول و نبي شد. آنگاه امام فرمودند: بالاترين كردارهاي شيعيان ما انتظار فرج است.

عن علي بن مهزيار كتبت الي ابي الحسن صاحب العسكري عليه السلام اسأله عن الفرج، فكتب الي: اذا غاب صاحبكم عن دار الظالمين فتوقعوا الفرج [13] .

علي بن مهزيار مي گويد به امام دهم عليه السلام نامه نوشتم و از ايشان در مورد فرج پرسش نمودم. حضرت در جوابم نوشت هنگامي كه صاحب شما از ميان ظالمين غايب شد پس انتظار فرج داشته باشيد.

عن ابي هاشم داود بن القاسم الجعفري قال سمعت اباالحسن صاحب العسكري عليه السلام يقول: الخلف



[ صفحه 243]



من بعدي ابني الحسن، فكيف لكم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لم جعلني الله فداك؟ فقال عليه السلام: لانكم لاترون شخصه و لايحل لكم ذكر اسمه، قلت فكيف نذكره؟ قال: قولوا الحجة من آل محمد صلي الله عليه و آله [14] .

ابوهاشم داود بن قاسم مي گويد از حضرت علي النقي عليه السلام شنيدم كه مي گفت جانشين بعد از من فرزندم حسن عليه السلام است ولي شما با جانشين من چگونه ايد؟ ابوهاشم مي گويد: به امام عرض كردم مقصودتان چيست جانم به فدايتان؟ حضرت فرمودند: به دليل اينكه شما شخص حضرت را نمي بينيد و ذكر نام او نيز براي شما حلال و شايسته نباشد. من به امام عرض كردم پس چگونه او را بخوانيم و صدا بزنيم حضرت فرمودند: بگوييد حجت و قائم آل محمد صلي الله عليه و آله.

اينها شمه اي بود از صدها حديثي كه معصومين عليه السلام در شناساندن حضرت ولي امر عليه السلام در زمينه سازي غيبت حضرتش از خود به يادگار گذاشتند و ما به پاس اهميت موضوع به ذكر برخي از آنها پرداختيم تا اهميت اين موضوع را در درازاي تاريخ تشيع بيان كنيم و آنگاه موقعيت حضرت عسكري عليه السلام را در انجام اين رسالت خطير بررسي كنيم.

از مجموع اخباري كه از ناحيه ي نبي اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه ي معصومين عليهم السلام درباره ي غيبت ولي امر عليه السلام وارد شده، چنين نتيجه مي گيريم كه غيبت صاحب الامر عليه السلام به عنوان امري مهم در تاريخ اسلام و تشيع مطرح بوده است به گونه اي كه همواره پيروان راستين ائمه عليهم السلام از قيام قائم آل محمد صلي الله عليه و آله پرسش مي كردند و حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه نيز به مناسبتهاي گوناگون به تشريح اين امر مي پرداختند كه به شمه اي از روايات اشاره كرديم و هم اكنون نقش ويژه ي حضرت عسكري عليه السلام را در اين زمينه بيان مي كنيم. چرا كه يكي از بزرگترين مسئوليتهاي آن بزرگوار معرفي فرزند خويش به عنوان امام و مقتداي مردم و زمينه سازي براي غيبتش هست و او براي ايفاي اين نقش خطير به شيوه هاي گوناگون توسل جسته، امامت و غيبت حضرت ولي عصر را براي مشتاقان ولايت اهل بيت عليه السلام تبيين و تشريح كردند و ما به برخي از آنها اشاره مي كنيم.



[ صفحه 244]




پاورقي

[1] الغيبة. ص 112.

[2] الغيبة. ص 97.

[3] بحارالانوار. ج 1. ص 333.

[4] كمال الدين. ص 316.

[5] همان. ص 317.

[6] سوره ي «تكوير»، آيه ي 7 و 12.

[7] اصول كافي. ج 1. ص 341.

[8] همان. ص 340.

[9] همان. ص 341.

[10] اصول كافي. ج 1. ص 336.

[11] همان. ص 376.

[12] كما الدين. ص 377.

[13] همان. ص 380.

[14] كمال الدين. ص 381.