بازگشت

نماز حضرت حجت بر بدن پدرش


آنچه براي ما مسلم است اينكه امام زمان عليه السلام بر بدن مبارك پدر خويش نمازگزارده است و عموي خويش را از اين كار بازداشته است. در خبري كه ابوالاديان در مورد آگاهي يافتن از شهادت حضرت عسكري عليه السلام از زبان خودش نقل مي كند و گفت وگويي كه ميان او با حضرت انجام گرفته، چنين آمده است. ابوالاديان مي گويد پس از اطلاع از شهادت حضرت از او پرسيدم: اي سرور من، وقتي چنين امري واقع شود چه كسي امام و حجت بعد از شما است؟

امام فرمود: هر كس كه جواب نامه هاي مرا از شما طلب كند او قائم بعد از من است.

به او امام گفتم: مرا بيشتر راهنمايي كنيد.

فرمود: هر كس بر من نماز بگزارد او قائم بعد از من است.

به امام عرض كردم: باز بيشتر راهنماييم نماييد.

امام فرمود: هر كس كه به شما اطلاع دهد كه داخل هميان چيست او امام و قائم بعد از من است.

ابوالاديان مي گويد هيبت و عظمت امام مانع شد كه از او بپرسم كه در هميان چيست و پس از اين گفت وگو به مدائن رفتم شدم و جواب نامه را دريافت كردم و پس از مدتي به سوي سامرا روانه شدم. پس از پانزده روز همان طور كه امام وعده داده بود به سامرا رسيدم و منزل حضرت را در حال مصيبت و بدن شريفش را در مكان غسل يافتم. در اين هنگام شيعيان وارد مي شدند و به جعفر بن علي، برادر حضرت عسكري، تسليت مي گفتند و براي امامت به او تهنيت مي گفتند.

ابوالاديان مي گويد من با خود گفتم اگر جعفر امام مردم است پس امامت امري باطل



[ صفحه 271]



است. چرا كه من جعفر را مي شناختم كه شرب خمر مي كرد و قمار مي زد و طنبور مي نواخت. ولي خودم نيز نزد او رفتم و به او تسليت و تهنيت گفتم. اما او هيچ سؤالي از من نپرسيد. در اين هنگام عقيد، خادم حضرت، از منزل خارج شده، به جعفر گفت: اي سرور من، برادرت كفن شده است پس برخيز و بر او نمازگزار.

با اين كلام جعفر داخل منزل شد و شيعيان دورش را گرفتند. پس وقتي داخل صحن منزل شديم، حضرت را در حالي يافتيم كه بر بدن مباركش كفن پوشيده شده بود. آنگاه جعفر بن علي جلو ايستاد تا بر برادر خويش نماز بگزارد. وقتي آماده ي نماز شد و خواست تكبير بگويد ناگهان كودكي گندمگون، پيچيده موي و گشاده دندان وارد شد و رداي عمويش را كشيده، به او گفت: اي عمو، من سزاوارتر از شما هستم كه بر پدرم نماز بخوانم. در اين هنگام جعفر خود را عقب كشيده، عقبتر ايستاد در حالي كه رنگش همواره متغير مي شد. سپس آن كودك بر حضرت نماز گزارد و آن جناب را در كنار پدرش دفن نمود. آنگاه آن طفل رو به من كرد و گفت: اي بصري، جواب نامه هايي كه با تو است تسليم كن و من چنين كردم و با خود گفتم كه اكنون دو نشانه از آن نشانه ها كه پدرش وعده داده بود تحقق يافت. ولي يك علامت ديگر باقي مانده است.

او مي گويد در همين زمان حاجز وشا براي اتمام حجت بر امام نبودن جعفر به او خطاب كرد و گفت: اي سرورم، اين طفل كه بوده است؟

جعفر گفت: قسم به خدا من هرگز نديده ام و او را نمي شناسم.

ابوالاديان مي گويد: ما نشسته بوديم كه عده اي از قم آمده بودند و از حضرت عسكري عليه السلام سؤال نمودند و فهميدند كه امامشان به رحمت حق رفته است. آنها سؤال كردند: ما به كه تسليت بگوييم يعني امامت با چه فردي است؟ مردم آنها را به سوي جعفر بن علي راهنمايي كردند و آنها نزد او رفته و بر او سلام كرده، به او تعزيت گفتند و همچنين براي امر امامت به او تبريك و تهنيت گفتند و آنگاه گفتند: اي امام با ما اموال و نامه هايي است شما بگوييد كه نامه ها از كيست؟ و اموال چه مقدار است؟

در اين هنگام جعفر از جايش برخاست و گفت كه مردم از ما تقاضاي علم غيب مي كنند.

ابوالاديان مي گويد پس از اين ماجرا خادمي وارد مجلس شد و گفت نزد شما نامه هاي فلان افراد است و در هميان هزار دينار است كه ده دينار آن روكش طلا دارد.



[ صفحه 272]



پس شيعيان نامه ها و اموال را به آن خادم دادند و گفتند: هر كس تو را به سوي ما فرستاده است تا اينها را از ما بگيري، امام ما است [1] .

نكته هاي اين خبر

1- وعده هايي كه امام در مورد خبر رحلتش و امامت پس از او به ابوالاديان داده بود به همان صورت تحقق پذيرفت.

2- نكته ي ديگري كه در اينجا شايان توجه است اينكه امام مهدي عليه السلام بر بدن پدر خويش نمازگزارد نه جعفر كذاب.

3- اينكه شيعيان قمي با درخواست تسليم نامه كه از ناحيه ي خادم منزل انجام شده بود و با بيان محتواي هميان از سوي او، فهميدند كه جعفر امام آنها نيست. چرا كه امام بايد علم غيب بداند و او از چنين علمي برخوردار نيست. پس امام همان شخصي است كه به اسامي نويسندگان نامه و به محتواي هميان علم دارد.


پاورقي

[1] كمال الدين. ج 2. ص 475.